سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

ساعاتی در پروما


شانزدهم آذرهشتاد ونه , آخرین ساعت گذران سفر من در مشهد به همراهی سه عزیز , که دو تن از آنها به اندازه تمامی لحظات عمر گذشته برایم عزیزند . هم خود اینان و هم خدای مهربان از عمق علاقه و وابستگی من به آنها خبر دارند . با هم سری به فروشگاه بزرگ پرومای مشهد زدیم . هم شد خاطره ای شیرین و هم شد به یادآوری خاطرات زیبای سفر دیگری با دوستان جانی دیگر . در انتهای بازدیدمان از فروشگاه سری زدیم به کافی شاپ پروما واقع در طبقه چهارم آن . منوی آن کافی شاپ نمونه ای از فوران خلاقیت بود و هنر . جایتان خالی , چشیدن گلاسه با طعم نسکافه , به همراهی خواندن نوشته های زیبای منو, دلنشین است و ماندگار :

احساس خوشبختی مثل احساس زودگذر 5 دقیقه خوردن بستنی یه ! ترجیحا با طعم نسکافه !

یا تصور کنید زوجی رو که در عین اینکه نشسته اند دقایقی را به صرف در کنار هم بودن , اما با دنیایی فاصله از همدیگر , با چهره ای که گواه این فرسنگها فاصله است و آنوقت چشمشان بیفتد به این قطعه که :

من تلخ ترین آدم روزگارم برای تو

مثل یک دابل اسپرسوی تلخ زهر ماری !

نوش جونت عزیزم!

و یا آنطرف تر سر میزی جوانی تنها نشسته و می خواند :

بعدترها یادگرفتم بدون تو بروم به همه پاتوق هایمان

لم بدهم , کتاب بخوانم , و شکلا سفارش بدهم

و دلم برای بودنت تنگ نشود!

اینها را گفتم که ادای دینی کرده باشم و بدانید آن قطعات کوتاهی که در این چند پست قبل در ابتدای برخی نوشته ها آورده ام , از خودم نیست و از کجا آورده امشان . کاشکی همه ما برای کارهایمان همینقدر انرژی و علاقه صرف می کردیم تا نتیجه اش بشود ثبت خاطره ای شیرین در دفتر ذهن کسانی که با ما تلاقی زمانی و مکانی دارند, که به نظر من همین باعث ارزشمند شدن تلاش ما می شود در گذر از این روزگار سخت .

اعصابم این روزها عین بیسکویت شده

از اون بیسکویت ها یی که یک هفته می مونه ته کیفت

که یادت میره بخوریش

همون ته له میشه

خورد میشه

پوووووودر می شه !


پ .ن :

با وجود آسمان درخشان بیرون ، ابرهای دلتنگی اومدن توی دل من جا کردند امروز ! کاشکی فرصت بارش داشتند ! یعنی من باز گمت کردم خدا ؟!

نظرات 38 + ارسال نظر
مصطفی دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:16 ق.ظ http://ghasreseda.persianblog.ir

سلام
اگه یه نگا بندازین متوجه میشین که ما هر روز سعی می کنیم اول نفر باشیم که عرض ارادت میکنیم
حالا بگین چرا اعصابتون خرده؟

فرداد دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:17 ق.ظ http://ghabe7.blogsky.com

روز به خیر...
اگر این دقت رو ادامه می دادین در همون فرودگاه فیلمنامه یک فیلم کوتاه بسیار زیبا نوشته میشد...
امتحانش کنین.

سهبا دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:18 ق.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

من گفتم اعصابم خورده آقامصطفی ؟!!!

افروز دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:27 ق.ظ http://apoji.persianblog.ir

سلام سهبا عزیزم خسته نباشی خانوم
خیلی تعریف پروما مشهد را شنیدم و اتفاقا خیلی دلم میخاد برم چه خلاقیت قشنگی به کار بردن با پرما قزوین هیچ فرقی نداره مگه نه؟
نبینم اعصابت ته کیف مونده باشه خواهر؟

سپیده دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:34 ق.ظ

پرومای مشهد نمونه بارز تجدده ما که ۲ ساعت اونجا بودیم فقط تونستیم ۲طبقشو ببینیم !!!!حیف شد به چهارمین طبقه و این جای قشنگش نرسیدیم چون از پرواز جا می میوندیم

مصطفی دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:39 ق.ظ http://ghasreseda.persianblog.ir

معمولا از صفات بیسکویت ترد بودن و شکننده بودنشه
منم احساس کردم اعصابتون خرده

میکائیل دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:51 ق.ظ http://sizdahname.wordpress.com

خب این بود داستانت .....

حمید دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:57 ق.ظ http://samandis.blogfa.com

سلام خواهر جان! بله با دزدان درگیر شدم و ۷ نفرشان را کتک زدم!
اما چون تعدادشان زیاد بود مجبور شدم خودم را تسلیم کنم!
اینایی که نوشتم خالی بندی بود! ۳ نفر بودند و مرا به این روز در آوردند! کافر!
فقط نکشتنم!
خواهر جان شما شماره موبایلتان را برایم بفرستید تا برایتان ابیات عشقولانه ارسال نمایم!

مصطفی دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:05 ب.ظ http://ghasreseda.persianblog.ir

قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز در دلم میگریند.
در جواب تصویرتون نوشتم
خیلی قشنگه
بر خلاف عموم من هوای این شکلیو دوست دارم
مرسی که توی این دود و دم تهران که چیزی نمونده خفه شیم
هوای دلمونو بارونی کردین

میکائیل دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:07 ب.ظ http://sizdahname.wordpress.com

میگم برای دوستان بفرمائید ازین حالات گذریتان ....
این پی نوشت ها کمی شبهه انگیزه ؟؟؟؟

سهبا دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:09 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

چشم آقا میکائیل
محض خاطر گل ایشان عرض کنم خدمت دوستان که من نه فرزند بهارم نه پاییز ، اما حال و هوای دلم مثل این دو فصل عزیز می ماند و گذراست !
جدی ش نگیرید !
خوب شد دوست عزیز ؟ یا باز هم بگویم ؟

حمید دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:46 ب.ظ

شب یلدا همه دعوتیم خونه ی سمیرا
شما هم بیایید!

مامانگار دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:57 ب.ظ

...در مورد پروما خیلی خوب نوشتی سهبا...
خونه ما نزدیک پروما ست و من هفته ای چندبار اونجام...
دوست دارم فروشگاه اش رو...پخش موسیقی داره...اونم ازنوع دلنشین اش..
..ازاین به بعد هروقت برم ...یادت می افتم خانومی...

منیژه دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:35 ب.ظ http://nasimayeman.persianblog.ir

چرا بانو؟؟؟؟!!!! این نوع دلتنگی ها انگار اپیدمی شده...

ناهید دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:49 ب.ظ

با این عکس باغ بهاری که گذاشتی دیگه جایی واسه دلتنگی نمی مونه . ولی سهبا جان نمی دونم منم این روزا دلگیرم و دیگه حوصله نوشتن ندارم . اما بهت سر می زنم تو بنویس و خواننده هات و چشم به راه نذار .

ناهید دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:52 ب.ظ

حیدربابا !
آن زمان که جوجه کبک‌هایت
مشق پرواز می‌کنند
و بچه‌ خرگوش‌ها
از پای بوته‌ها خیز برمی دارند
وقتی که باغچه‌هایت
غرق گل و شکوفه شده‌اند
اگر ممکن است
یادی هم از ما کن
شاید...
دلی را که هرگز واشدنی نیست،
شاد کنی

http://nahid-sunset.blogsky.com/1389/04/24/post-155/

آناهیتا دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:13 ب.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

سلام سهبای عزیزم
اصلا دوس ندارم دلتنگ ببینمت
دوس ندارم اعصابت مثل بیسکویت له شده باشه

آفتاب پرست دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:50 ب.ظ

من تلخ ترین آدم روزگارم برای تو

مثل یک دابل اسپرسوی تلخ زهر ماری !

نوش جونت عزیزم!

چقدر شما سلیقت خوبه

چه عکس دل انگیزی

پست بی نهایت زیبا بود

ممنون من فردا امتحان دارم فردا هصر قسمت دوم رو میذارم روی وب

DIANA دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:57 ب.ظ http://DIANI.mihanblog.com

سلام خاله جان
من رفتم تا اخر دی ماه برایت ارزوی بهترین ها را دارم یک ماه رو بدون من خوش بگذرونین
دلم براتون تنگ میشه اگه عمری بود برمیگردم اگه نبودم اسیرخاک میشوم

فائزه دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:12 ب.ظ

سلام نرگس جونم پیشاپشی یلدونگتون مبارک...
راستی این پستت منو یاد اردوی سوم دبیرستانم انداخت که بردنمون مشهد ...
بعد با بچه ها همه مجتمع های پروما...زیست خاور...الماس شرق و اینا رو رفتیم...
یادش بخیر چقدر خوش گذشت

بابای آرتاخان دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:32 ب.ظ http://artakhan.blogfa.com

خلاقیت فوق العاده ای بود . همین چیزهاست که یه محیط رو از حالت تکراری در میاره . مرسی

وانیا دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:32 ب.ظ http://vaniya1859.persianblog.ir

سلام سهبا جان چیه چه خبره نبینم بیسکویتی شده باشه
بیخیال خانو گل
میگذره

عاطفه دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:30 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

من که یکی دوبار گذری رفتم پروما! اینقدرا جدیش نگرفته بودم! حالا که گفتی بایدیه بارحسابی برم:)
امیدوارم دلتنگی هات زود تموم بشه..

سپیده دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:48 ب.ظ http://setaresepideashk.persianblog.ir

ممنونم سهبا جان از کامنت زیبات ...

حالا چرا اعصابت خورده ؟ نه اینطوری نمیشه باید کامل بخونم تا بفهمم چی شده بعد اظهار نظر کنم

خوشحالم که هستی داشتن دوستای خوبی مثل شما و کیامهر و بقیه برای من باعث افتخار

سیروس دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:58 ب.ظ http://www.khozaebal.persianblog.ir

سهبا بانو کافی شاپ شروما از گروترین و بد ترین مکان های مشده!
دفعه بعد با اهل فن مشورت کنید جا معرفی کنیم باقلوا

مکث دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:25 ب.ظ

کافه هایتان را عشق است.... ابتکار عمل را داشته باش!

کیامهر دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:29 ب.ظ http://javgiriat.blogsky.com/

چقدر احساساتی بوده صاحب این کافی شاپ
من حدس می زنم که وبلاگ هم داشته
ایشالا دفعه بعد ازش بپرسید تا بریم براش کامنت بگذاریم
با طعم شکلات

میکائیل دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:30 ب.ظ

آدم چقدر حال میکنه با دست رنج خودش .....
ای حال میده .....

شقایق سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:17 ق.ظ http://sanayeman.persianblog.ir/

سلام دوست گلم ..چقدر باذوق و علاقه ..شاید اگه همه برای کارهاشون این همه انرژی و علاقه صرف می کردن گذر از این روزگار سخت اینقدرها هم سخت نمی شد!
سهبا جان یلدات مبارک باشه عزیزم و دلت شاد باشه اما نه شادی گذرا!

مصطفی سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:24 ق.ظ http://ghasreseda.persianblog.ir

سلــــــــــــــــــــــام.صبح کاریتون بخیر
راستی
آلبرت انیشتین،زکریای رازی،اسحاق نیوتن،پروفسور حسابی و
من و سایر دانشمندان یلدا رو پیشاپیش به شما و خانواده ی محترمتون تبریک میگیم.

بزرگ سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:47 ق.ظ http://navan1.blogfa.com/

سلام سهبای مهربان
این پستت بسیار بسیار متاوت تر از بقیه پستهات بود
گاهی اعصاب آدم مثل بیکویت میمونه گاهی هم مثل سنگ پا اینها مهم نیست مهم اینه که خودمون اون اعصابو فشار ندیم

بزرگ سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:51 ق.ظ http://navan1.blogfa.com/

در ضمن من به هیچ عنوان نمیتونم از اعیاد و جشنهای باستانی بگذرم
حتما یلدا رو جشن میگیرم اونم باشکوه جای همتون رو هم خالی میزارم

الهه سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:57 ق.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

سلااااااااااااام آجی خوبمممممم.....
قربونت برم من که صدات اینقدرررر دلنشینه...صبحمو با صدای شماها شروع کردم...شعری که خوندی محشر بود...چه شبی بشه یلدای امشبم با صدای قشنگت
نبینم دلت گرفته باشه آجی...خدا همینجاست...نگاه کن...دیدی؟هیچوقت گم نمیشه عزیز دلم...

عاطفه سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:03 ق.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

سهبا وقتی صداتو شنیدم دلم میخواست کنارم بودی و ماچت میکردم:)

سپهر سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:36 ق.ظ http://enzejar.blogspot.com/

.

پرند سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:42 ب.ظ http://ghalamesabz2.wordpress.com

نمی‌دونم چرا هیچ‌وقت نه رابطه‌ی خوبی با کافی‌شاپ داشتم و نه حس خوبی بهش...
همیشه بودن تو فضای آزاد رو به اون محیط بسته و خفه و دودزده ترجیح دادم...
امیدوارم اعصابت زودتر از این حالت بیسکویتی خارج بشه!
راستش من این روزها اعصابم بیشتر شبی پاک‌کن میلان شده!
که با یک حرکت خورده‌هاش پخش می‌شد و گند می‌کشید به همه جا و صدای بقیه رو درمیاورد!!

پرند سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:43 ب.ظ http://ghalamesabz2.wordpress.com

*شبیه

ثنائی فر چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:19 ب.ظ http://www.sanae.blogfa.com

وب زیبایی دارید و دنیایی زیباتر
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد