سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

درس آزادگی

من و تو مثل بستنی و اسپرسوئیم

نمی دونم کدوم کدومیم

اما وقتی با هم حرف می زنیم

تلخه ...تلخه ..... تلخه ....

 ناهید عزیز از من خواسته راجع به حال و هوای این روزهایم بنویسم . توی شهر غریب که باشی , تنها که باشی و در محله ای زندگی کنی که به قول یکی از بچه های بلاگ , در طی سال به ندرت صدایی از آن بلند می شود , این سه روزت با روزهای تعطیل دیگر سال فرقی نخواهد کرد . اما تمام این سه روز و بلکه بیشتر , صدای حسین منزوی در گوشم بود و بیشتر از همه این شعرش که :

پای در ره که نهادید افق تاری بود

شب در اندیشه تثبیت سیه کاری بود

باده خاص کشیدید و در آن هنگامه

مستی سرخ شما غایت هشیاری بود

توی این دو سه روزه خیلی وارد نت نشدم , اما همون اندکی که وقت گذاشتم با دنیای متنوعی از نظرات و عقاید جور واجور مواجه شدم . از تایید و تکذیب , عشق و نفرت , یکی با تمام وجود عاشق محرم و عزاداریهایش , آن یکی بیزار از آن و دیگری با هر آنچه می توانست در به سخره گرفتن این واقعه بزرگ کوتاهی نمی کرد . من اما کاری به اعتقادات شخصی افراد ندارم . هر کسی مختار است مسیر زندگی خودش را آنگونه که می خواهد رقم بزند . آنچه که من به آن باور دارم این است که زندگی هر کس بر پایه اعتقادات و باورهای شخصی اش رقم می خورد و روزگار با هرکسی بر مبنای همان اعتقادات برخورد خواهد کرد . چه خدا را قبول داشته باشیم , چه نه , چه از مسلمانیمان خشنود باشیم , چه ناراحت , چه علی و فاطمه و زینب و حسین را انسانهایی بزرگ بدانیم , چه انسانهایی بدانیمشان در قد و قواره سایر آدمهای روزگار , شرط انصاف و انسانیت را اگر به جای بیاوریم باید قبول کنیم که زندگی این انسانها از جنس زندگی های دیگران نبوده است , که نگاهشان به زندگی با دیگران متفاوت است , که تاثیرگذاری شان بر جریان هستی با آدمهای معمولی این روزگار و روزگار خودشان بسیار تفاوت داشته و دارد . من اصلا قصد مقدس نمودن دین و مذهب و پیامبر و امام را ندارم در این چند کلام . قصد ندارم قداست ببخشم به جریانات واقع شده در محرم , که قصد ندارم دفاع کنم از نحوه برخورد هم کیشانم با این موضوع (که خود من از دست آویز قرار داده شدن دین در دست حاکمان همیشه شاکی بوده ام) , که اصلا مرا یارای دفاع یا پاسخگویی در برابر این موضوعات نیست . اما می خواهم بدانم چه می گذرد بر ما که داعیه انسانیت و روشنفکری مان گوش فلک را کر نموده . مگر همین ما نیستیم که از داستان زندگی هر بزرگی نکته ای برمی گیریم و آنرا در ذهن خود پررنگ می کنیم و سعی می کنیم سر لوحه زندگیمان قرارش دهیم ؟! مگر همین ما نیستیم که شجاعت سربازانی را که در راه وطن کشته می شوند می ستاییم , که انسانهایی ا که به خاطر عقیده شان تا پای جان می ایستند را بزرگ می دانیم , که وفاداری برایمان گنجینه ای دست نیافتنی شده در این روزگار , که آزادی و آزادگی را در به در می جوییم و نمی یابیم ؟ پس چرا بر داستانی که سراسر پر است از شجاعت و اعتقاد و وفاداری و آزادی و آزادگی - که مهمترین درس عاشورا همان آزادگی است و سرفرود نیاوردن در برابر ظلم , حتی به قیمت  از دست دادن نعمت زندگی , حتی به قیمت اسارت پاره های تن , حتی به قیمت کشته شدن عزیزترین یاران ( خم نشد قامت رعنای شما بر اثرش    بختک زلزله هر چند که آواری بود !)- اینقدر چشم بسته ایم که تنها از بزرگداشتش حواشی تلخش را می بینیم و ناراحت این می شویم که چرا بر آرامش و آسایش فکری مان تلنگری وارد می کند که مبادا دوباره مجبور بشویم تنها کمی به تعمق بنشیینیم و فکر کنیم که شاید ( می گویم شاید !) در پس این واقعه سخنی باشد که ما نشنیده ایم و پیامی باشد که دریافت نکرده باشیم ؟ کمی به خود آییم . با نفی کردن بزرگمردانی چون علی و حسین , ما بزرگ نخواهیم شد !

قصه ای بیش نبود آنچه سرودید از عشق

لیک هر یک به زبانی که نه تکراری بود

ای شمایان که خروشان کفن پوشانید

ای که بر فرق ستم تیغ شما کاری بود

در رگ ما که خموشان سیه پوشانیم

کاشکی قطره ای از خون شما جاری بود .

نظرات 48 + ارسال نظر
هستی نمونه جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:43 ب.ظ http://www.danyal.ir

زیباترین شاهد فرزوان بزم رندان ، در برابر خورشید عارضت ،
نقطه ای است کم فروغ ...

رضا جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:33 ب.ظ http://shabgardi.blogfa.com/

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

حسام جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:07 ب.ظ http://www.notefalse.blogfa.com

یه چیزایی ایقدر دستمالی شده دیگه اون ارج سابق رو نداره.../
حسین خلاصه شده تو قیمه.../ تو یه کارناوال احمقانه.../
راستی سلام رفیق

نسکافه جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:49 ب.ظ http://www.nescafeh.mihanblog.com

سلام سهبای عزیز

من چقدر دوست دارم این شعر اول این پست رو بستنی و اسپرسو....

معرکه بود ....
زبونم قاصر از توصیفه......

ببخشید که ئیر سر زدم اومدم انزلی و یکم با دوستان و خونوادم و زیاد وب نمی چرخم ...... روی هردو بلاگم آپم و منتظر نظرات شما

ممنون

الهه جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:40 ب.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

سلام آجی مهربونم..خوبی عزیزم؟
همیشه آدمها وقتی در برابر مسئله ای کم میارن و قادر به درکش نیستن از مخالفت و توهین و تحقیر استفاده میکنن تا عجز خودشون رو بپوشونن....من با عزاداریهای توخالی موافق نیستم...من از ظاهرسازی بدم میاد..چرا؟چون میدونم حرف و هدف حسین چیز دیگه ای بوده...که میدونم داریم به بیراهه میریم...این نیست و نبوده مکتب حسین..و بزرگترین مخالف ها هم جرات توهین به خود حسین رو ندارن!من در عجبم...میگن حسین و ابوالفضل کیلویی چنده؟!!!بعد تا به مشکل بزرگی میخورن مثلا اگر یه ماشین داره با سرعت میاد به سمتشون و نزدیکه تصادف کنن فریاد میکشن یا ابالفضل!!!!!!این تناقض نیست؟؟!ما یاد نگرفتیم که دید تفکیکی داشته باشیم...این نظام رو قبول نداریم...باشه...ولی حسین و علی و فاطمه چه ربطی به این نظام دارن؟!!!تنفر داریم از اینا...باشه...ولی چرا با توهین به حسین دق دلیمون رو دربیاریم؟!
آدم اگر روح بزرگی داشته باشه با تمام مخالفتش با یه مسئله هیچوقت راه انکار و توهین و تحقیر رو در پیش نمیگیره...به امید اون روز که فکرهای بزرگ داشته باشیم و بی مطالعه و از رو لجبازی نزنیم زیر همه چی...

میکائیل جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:25 ب.ظ

احتمالا هنوز وقتش نشده که این داستان این بیت شعرای اولی که مینویسی رو واسه ما بگی ....
بگذریم ...
راجه به حرف های که زدی ترجیح میدم چیزی نگم ... یعنی نه اینکه چیزی اضافه کنم ویا کم کنم ...
بیشتر تو این روزها فکر می کنم ... چه چیزی گم شده تو این روزگار ها .. که مردم ما این قدر بی احوال شدن ... اینقدر بی تفاوت ...
نه اینکه اندیشه ها بازتر شده باشه .. بلکه بر عکس ... بیشتر به سویه قهقرا میره ....
هر رنگی رو که به این ظاهر بزنن باور میکنن و خودشون هم اگر دستی برسونن .. یه رنگی به ظواهر غیر قابل باور میزنن

گاهی فقط باید سکوت کرد و رنج ندانستن رو به جون خرید ...
شاید کمی دورتر فرصت سخن باشه ....

کیامهر جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:55 ب.ظ http://javgiriat.blogsky.com/

صحبت کردن و بحث در مورد امام حسین و این واقعه به نتیجه نمیرسه
برای همه ما خطوط قرمزی وجود دارند که رد شدن از اونها یا رفتار و عکس العمل نشون دادن به کسانی که خط قرمزهای ما رو رد می کنند سخته و بحث احساسی میشه تا عقلانی
چیزی که مشخصه اینه که عقاید هر فردی براش مقدسه
و بی احترامی به اون عقاید حتی اگر به نظر ما درست نباشند کار واقعا زشتیه

نعیمه جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:05 ب.ظ

جمله آخر معرکه بود.حرف دل منه. حتی اگه قبولشون نداشته باشیم اونا بزرگن.

پرند جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:53 ب.ظ http://ghalamesabz1.wordpress.com

اول حرفم می‌گم که توهین به عقاید شخصی در هر شرایطی محکومه و از این کامنت قصدم دفاع نیست به هیچ‌وجه ...
ولی چیزی که این بین هست بارها به چشمم دیدم که حرف هر کسی که به گونه‌ای مخالف دین و مذهب باشه (حتی ذره‌ای) براحتی توهین تلقی می‌شه و حتی به خود اون شخص (نه تنها اعتقاداتش) توهین می‌شه و در مقابل به درست یا غلط یک‌جور واکنش برای مقابله به مثل در طرف ایجاد می‌کنه که چرا تو این شرایط فقط افراد مذهبی حق اظهار نظر داشته باشن و من نوعی لامذهب حتی حق اظهار نظر ندارم چه برسه که بخوام حرفی بزنم که صدام خفه شه!
دقیقاْ با این توجیه که تا بخوای راجع به چیزی از بنده‌ی خدا گرفته تا خود خدا حرفی بزنی که به مذاق مذهبیون خوش نیاد انگ مقدس بودن به اون چیز می‌چسبونند و یک‌جور دایره‌ی قرمز دورش می‌کشن که یعنی حواست باشه پاتو فراتر نذاری!
تو این شرایط که تا حرف مخالفی بزنی یا خواسته‌ی متفاوتی داشته باشی خیلی راحت به الحاد و کفر و ارتداد و هزار چیز دیگه متهم می‌شی و هر توهینی بهت می‌شه واکنش نشون دادن طبیعیه!
اون که به عقاید مذهبی توهین می‌کنه چون یک عمر به عقایدش توهین شده.. چون یک عمر صداش خفه شده.. چون هیچ حقی برای اظهار نظر نداشته... و حالا اینجوری واکنش نشون میده! در واقع به تنها چیزی که می‌تونه چنگ بندازه تا خودشو خالی کنه همینه...
بازم می‌گم منظورم دفاع نیست بلکه ریشه‌یابیه...
اینایی که گفتم به هیچ‌وجه ربطی به سیاست و حاکمان نداره بلکه به خود مردم ربط داره... به سنت‌های دست و پا گیری که حول خودمون تنیدیم ربط داره...
وقتی من که سال‌هاست مسئله‌ای فکرم رو مشغول کرده و حالا حس می‌کنم به یقین رسیدم تا بتونم ردش کنم بلافاصله از جانب دیگران محکوم می‌شم به این‌که سوء استفاده‌ی این ۲ ساله‌ی سیاست از دین باعث این تفکر من شده این توهین به اعتقادات منه... توهین به شعور منه...
ریشه‌ی این مشکل اینه که کسانی که باور مذهبی دارن نمی‌تونند بپذیرن که تو همین کشور همین شهر همین جامعه یا حتی توی یک خونه میشه یک شخص مذهبی با یک شخص لاییک زندگی کنه بدون این‌که مشکلی ایجاد بشه
نمی تونند بپذیرن که باید حق انتخاب اعتقاد رو برای افراد قائل شد...
باید همه اون چیزی باشن که جامعه دوست داره

پرند جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:03 ب.ظ http://ghalamesabz1.wordpress.com

امیدوارم سوءتفاهم ایجاد نشه سهبا جان
منظورم از کامنت بالا عامه‌ی مردم بودن نه این‌که این پست چنین مفهومی داشته باشه
الآن که دوباره خوندم کامنتم رو گفتم شاید سوء تعبیر بشه
قصدم این بود که به چرایی این اتفاق بپردازم
دقیقاْ همین دیشب یک بحثی داشتیم که الآن با خوندن پستت داغ دلم تازه شد دوباره!

ناهید جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:34 ب.ظ http://nahid-sunset.blogsky.com

سهبا جان

برات نوشتم ولی کد تصویری رو درست وارد نکردم همش پرید .
شاید قسمت نبود روی حرفهای تو حرفی گفته باشم .

فقط می گم ممنونم و امیدوارم کد و درست وارد کنم ...

سپهر شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:23 ق.ظ http://enzejar.blogspot.com/

دزود بر شما ، دوست من موضوع چالش برانگیزی را مطرح کردید ، ببنید ، اما در مورد ائمه تشیع بویژه امام اول و سوم ، باید بگویم ما یک علی و یک حسین ایرانی داریم و یک علی و حسین عربی ! شخصیت اولی را از آخوند شنیده ایم و او برایمان صفاتش را تبین کرده است و درباره تیپ دوم شخصیت این دوستان ، مورخان صدری مطلب نگاشته اند ، من قضاوتی هم نمی کنم که کدامشان بهترند عربی یا ایرانی ؟ اما فرق دارند و با هم مطابقت ندارند که هیچ گاه ، مخالفت ها و تضادهای آشتی ناپذیری و تنافری دارند که اصلا مغز ادمی سوت میکشد !!! ، حال اگر مراد شما "حسین ایرانی " است ، بله موافقم باید از آن درسهای بسیار گرفت و فرمایش شما درست است اما حسین عربی از چنین صفات عالیه ایی خالی است ! مشکل آنجاست که دوستان که یاد کردید نمی گویند در مورد کدام این اشخاص صحبت میکنند !! اگر بگویند حسین ایرانی یا عربی را منظورشان هست به نظرم خیلی از این اختلاف نظرها حل می شود ..

سپهر شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:26 ق.ظ http://enzejar.blogspot.com/

کامنت دوست گرامی "پرند " را الان خواندم ، ضمن اینکه با بخش زیادی از فرمایشات ایشان موافقم در تکمیل اموارشان عرض میکنم ، دوستان منصفانه پاسخ بدهند آیا جامعه به عقاید همه به صرف عقیده بودن ، به یک اندازه احترام میگذارد ؟ آیا یک آته ایست عقایدش همانقدر محترم است که عقاید یک موحد و مسلم ؟ !

میکائیل شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:02 ق.ظ http://sizdahname.wordpress.com

ما اینجا صرف حرفمون اعتقاد عامه مردم نیس ...
یا اینکه بخوایم مذهب شناسی کنیم ...
و حرف از بی مذهبی بزنیم ....
کارم ندارم این جماعت چی بخوردمون دادن تو این سالها که معلوم نیس چقدرش درته و یا چقدرش غلط
مهم اینه که این ادمها تو زمانه خودشون چی کار کردن ...و چه تاثیری در دنیای خودشون گذاشتن ...
کم کسانی نب.ئن که بعد از گذر 1400 سال نسبت بهشون حساسیت هایی نشون داده میشه و راجه به کارهائی که کردن و یا دلاوری و رشادت هاشون ... تا مظلومیتشون حرف زده میشه
ادم هایی بودن بزرگ ....
که برای اعتقاداتسون جنگبدن ...
حیثیت داشتن ...
ازاده بودن ...
این ها مهمه ...
اینجا حرف از دینداری و یا مذهبی بودن و یا چیز دیگه ای زدن نشده
اینجا فقط انسانیت مهم و لا غیر...
بهتره با این دید به قضیه نگاه کنیم

پرند شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:37 ق.ظ http://ghalamesabz2.wordpress.com

اتفاقاً نه تنها این مسئله هیچ مسئله‌ی دیگه‌ای رونمی‌شه یک جانبه و از یک سو و با یک دید بهش نگاه کرد
همون‌طور که با نفی کردن آدم‌های بزرگ،‌ ما بزرگ نمی‌شیم، برای بزرگ شمردن آدم‌ها هم لازم نیست خودمون رو کوچیک کنیم!
(اگرچه من معتقدم انسان‌ها جز به دست انسان‌ها بزرگ نمی‌شن حتی اگر فرستاده‌ی خدا باشن)
هر شخصی در جایگاه خودش شأن و منزلتی داره!
اون‌ها آدم‌هایی بودن بزرگ که برای اعتقاداتشون جنگیدن، حیثیت داشتن، آزاده بودن...
ما آدم‌هایی هستیم بر فرض کوچک که می‌خوایم برای اعتقاداتمون بجنگیم، ما هم حیثیت داریم، می‌تونیم آزاده باشیم...
نمی‌دونم چه توفیری دارن اینا با هم...
من اصلاً بحثم بی‌دینی و دین‌داری و مذهبی و لا‌مذهب بودن نیست!
این سطحی‌ترین برداشتی بود که می‌شد از کامنتم کرد!
چند بار هم تو کامنتم اشاره کردم حرف من ریشه‌یابی چرایی این اتفاق بود...
دلیل این اتفاق بود که بهتره دوباره کامنتم رو بخونید چون تکرار مکررات می‌شه اگر بخوام بازم بگم
از اون گذشته همین آدم‌های بزرگ می‌تونن برای بعضی‌ها بزرگ نباشن و چه بسا آدم‌های بسیار عادی و معمولی باشن و این حق اون شخصه که این‌طور فکر کنه...
بازم می‌گم توهین به هر نحوی محکومه!
بهتره ریشه‌های این مشکل رو از بین ببریم تا بخوایم ساقه رو قطع کنیم...

میکائیل شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:26 ق.ظ http://sizdahname.wordpress.com

من اینجا حرف کسی رو نه تائید کردم و نه تکذیب ...
و اعتقادات هر کس محترمه و اینجا هستیم که حرف بزنیم ... انتقاد کنیم و تکذیب و یا تائید کنیم ....
ما مردمانی هستیم که همیشه چوب پیش داوری های خودمون رو میخوریم نسبت به همه چی ...
حرف اینه که اینجا ادم روی هر چیزی که که رنگ مذهب روشه و یا درباره مذهبه ... دستی بزاره ... باهاش به مانند امیال کفر برخورد میکنن ...
این خاصیت جامعه ماست ...
همه چیز رو در حد تقدس بالا میبرند .. در صورتی که نمیدونن تقدس چیه ...
یه مشت باور ها وهم و توخالی که به اونا بستن رو قبول میکنن....
هیشکس نمی ره ریشه یابی کنه که علت چیه و چرا اینا بزرگن ....
چرا حرف از حسین میزنن ... حسین کی بوده ... تا حرفش میاد ...
یاد مظلومیت و بدبختیش میوفتن ..
مگه حسین رفت به جنگه که خودشه خار و خفیف کنه ...

ما میگیم وقتی نمیتونین درک کنین که چی هست و یا چی کاره بوده ... چرا خفیفش می کنی .. چرا بهشت توهین میکنی ...
مگه ما جای اونا بودیم که بدونیم چی کار کردن و یا چیکار کردن ...
بزرگی و بزرگ منشی ما در اینه که هچی قضاوتی نکنیم ...
بریم .. بخونیم و بفهمیم ....

امیدوارم کسی از بابت حرف های من ناراحت نشه .. ما اینجتئیم تا حرف بزنیم و انتقاد کنیم نسبت به همه چی

میکائیل شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:27 ق.ظ http://sizdahname.wordpress.com

اون کلمه بهش بوده و اشتباها بهشت تایپ شده ....
ببخشید مدیر وبلاگ ایضا !!!!!!

بزرگ شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:14 ق.ظ http://navan1.blogfa.com/

تنها میتونم بگم دین وسیله ای در دست حکمرانان بوده تا بتونند به خواسته ها و مقاصد خود برسند و براشون فرق نمیکرده با تحریف گذشته چه بر سر دین خواهد آمد و برایشان مهم حکومت بر سر مردم بوده به قول دوستمان سپهر عزیز ما همه شیعه هستیم ولی بین علی و حسین عربی و ایرانی فرق بسیار است نه اینکه این دو از لحاظ شخصیت تفاوت دارند ، نه بلکه از لحاظ جایگاه

سپهر شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:17 ق.ظ http://enzejar.blogspot.com/

بحث دوستان جالب شده است و استفاده می کنیم ، البته سطح بحث به اندازه ایی است که مرا روی و جسارت مداخله نیست ، تنها یک نکته به ضرورت ، باید اضافه کنم . ببنید ، این مثل بسیار استفاده شده است که معمولا هم دوستان خوش نیت ما از آن ناخواسته سواستفاده میکنند ، یعنی به بن بست که میرسند ... (البته منظورم اینجا نیست ) استدلالی است که در آن می گویند : " این که اینها - منظور حکومت جابر است - به خورد ملت دادند دین نیست " این سخن به یک معنا کاملا درست است ، در میان اینها کم بودند افراد صادقی چون مصباح یزدی که بدون پرده ایی سخن گفتند ! دوستی گرامی به اهمیت مطالعه اشاره کرده اند ، صد در صد تایید میکنم ، اما منبع مطالعه در مورد تاریخ اسلام ، نوشته های دکتر علی شریعتی و ایت الله مطهری نیست ! اینها تئورسین بودند و نفع طبقاتی دارند و داشته اند از موجه نشان دادن عقایدشان و تقدیس افراد، شاید بگویید چطور مصباح از این قاعده جداست ؟ خیر چنین نیست ، او هم اگر موافق سود ایده اولوژی خودش - از نظر عقل امروزی - سخن میگفت در همان دسته قرار میگرفت ، ضمن اینکه این دو بزرگوار که ذکرشان رفت درباره شخصیت های تاریخی اظهار نظرهای فراوانی کرده اند (تشیع علی و صفوی و جاذبه دافعه و ... ) و مصباح تفسیر کرده است نه ادعایی تاریخی . به هر روی ، امیدوارم که این بحث ها برای دوستان و بنده که علاقه مند هستم ، نتیجه ایی داشته باشد ، فقط من میدانم "فضیلت ، دانایی است و آدم دانا کار درست را انجام میدهد " فارغ از اینکه نام ، کنیه ، مرام و مسلکش و ملیتش چه باشد یا از چه تباری باشد ! حال دیگر به عهده فرد است که تشخیص دهد انسان عاقل تمامیت خواه و مطلقگرا هم خواهد بود یا نه ؟ بررسی های تاریخی هم به اهلش واسپاریم بهتر است ، این نکته را ضروری دیدم اضافه کنم و به ادامه بحث اگر ادامه ایی باشد میان این دو بزرگوار که مشخصا هر دو بسیار هم مطلع هستند خواهم نشست .

مامانگار شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:41 ق.ظ

بنظرمن.. همه کسانی که هدف وعقیده خالصانه شان سعادت مردم وعشق به اونها بوده ودراین راه زندگی شان راوقف کرده اندقابل ارج و احترام و تقدیرند...خدا هم جز خدمت به خلق وظیفه ای برای انسانها مشخص نکرده...
حالا این خدمت و عشق صادقانه به مردم ...تحت هرلوایی که باشد مقدس ومحترم است...جوهر همه اونها یکی ست...
برخی مثل امام حسین یا چگوارا یا دکترشریعتی یامسیح یاجزنی یا صادق یا...دراین راه کشته شدند ...وبرخی مثل امام حسن یا بودا یاکاسترو یاعرفات و غیرو...کشته نشدند و بعداززندگی طبیعی مردند یاخواهندمرد..فرقی نمیکند ..
...همه انسانیم...وهرکدوم در مرحله ای از رشد و تکامل ..همه قابل احترام و دوست داشتنیم...یکی به مراتب بالاتری رسیده...یکی نیمه راهه..یکی هم اول ویا شاید زیر خط شروعه !...

ناهید شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:03 ق.ظ http://nahid-sunset.blogsky.com

بزرگمردان تاریخی را می سازند که یاد آوریش شاید تلنگری باشد به روح و جسم فرسوده مان .

می دونی سهبا جان . نوشتن در باره عاشورا و امام حسین برایم سخت است . چون شاید قلمم بلغزد و نتوانم به دور از احساس بنویسم . می خواهم از شعار پرهیز کنم و بگم من هم آرامشم را دوست دارم محله ها شلوغ می شه کوچه ها شلوغ و صدای نوحه و سینه زنی شاید آزار دهنده به نظر برسه . می دونی چرا؟ چون دیگه کلیشه ای شده دیگه به حسین وآرمانش فکر نمی کنیم فقط می گوییم وای حسین بر سر نیزه شد و ...
اما این حسین که بود و چه کرد چقدر از تاریخ می دانیم خودم را می گویم شاید هیچ !! آنوقت دیگر حرفی نمی ماند که اگر دین ستیز باشیم از همه این ها می گریزیم و شکایت داریم .
من به آن لحظاتی فکر می کنم که ذوالجناح بی سوار به سوی خیمه هایی برمی گشت که در آتش می سوختند و مادرانی که نمی دانستند بر جنازه همسران و پسران و برادران بگریند یا فریاد و فغان کودکان را بخوابانند و یا یکدیگر را دلگرمی دهند که مولایشان رفته بود و آنها حتی مجال نیافتند عزیزانشان را به خاک بسپارند .
اینها که گفتم شعار نبود که حقیقتا اندیشه ام بود . اندیشه ای که شاید برایم به ارث مانده که عمیقا معتقدم اندیشه از بین نمی رود و در روح بشریت جاری است . و اندیشه امام حسین نیز همینطور ...
من نه مسلمانی ام درست و حسابی است و نه عبادتم که این دنیایی ام و ادعایی ندارم جز چشم امید به رحمت پروردگارم اما دوست دارم شده در سال تنها دو روز به آن لحظات بیندیشم ... همین

پر گویی ام را ببخشید

مصطفی شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:04 ق.ظ http://ghasreseda.persianblog.ir

سلام من اومــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اتفاقا دارم همینو گوش میدم
تو بیات اصفهان خونده عالیه.

تو همون شعر میگه
تو را که دیده ز خواب خمار باز نباشــــــــد./
ریاضت من شب تا به سحر نخفته چه دانی؟
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم ./
تو می روی به سلامت،سلام ما برسانـــی

فرداد شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:53 ق.ظ http://ghabe7.blogsky.com

سلام...
کاش همه مختار بودن....که مسیر زندگیشون رو همونجور که می خوان بسازن....ولی سهبای عزیز:دراین موارد حق حق است و خود دادش میستاند.اونایی که تصور دیگه ای دارن هنوز چشمشون چیزی که باید رو ندیده....امیدوارم وقتی که میبینن دیر نشده باشه.................
تو شهری که شما هستین تعزیه های بی نظیری اجرا میشه...حتما دیدین...مخصوصا روز عاشورا.درخت خون چکان در الموت هم که قصه خاص خودش رو داره...خلاصه هر جایی اینروزا دنیای خاص خودشو داره.
زیاد غریبی نکنین...الان همه تو شهرهای خودشون هم غریبن...
به قول معروف:غریبه غم مخور...منم غریبم.

هیچ شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:08 ق.ظ http://mindzeinab2009.blogsky.com

درس بزرگ رخدادهای ماندگار همان درس اغاز و انجام انسان است یعنی به یاد بیاوریم که افرینش افریدگاری حکیم دارد و دیگر اینکه هدف همه افرینش انسان است و خدا انسانرا برای خودش افریده به عبارت روشنتر: ما انسان بالقوه هستیم وباید انسان بالفعل بشویم و انسان های بزرگ که درجه فعلیت انها بالاتر بوده از هر ملت و مذهبی که بوده اند به دلیل نپذیرفتن شرک و همه انچه مغایر با شان انسانیت انسان است حماسه هایی جاودانه در تاریخ افریده اند . امام حسین (خواه ایرانی باشند یا عربی ...)فرمودند : اگر دین ندارید و به رستاخیز نیز باور ندارید در دنیایتان ازاد باشید (کونوا احرارا فی دنیاکم ). در وبلاگ من به تاریخ :اسفند ۸۷ در تفسیر و تشریح این سخن مطلبی اورده ام . دوستان می توانند بخوانند و ازادانه در گفتگو شرکت نمایند و نقد و بررسی کنند. اصولا :همه انسانها از کرامت انسانی برخوردارند و ما به این دلیل پیامبر و امامان را بزرگ می دانیم و ان پیامبر و امامی را می ستاییم که معرفت انها به انسان و حقیقت افرینش در درجه بالایی بوده و بیش از همه مردمان همه دوران ها و ملل شان انسان را فارغ از دین و مذهب و ملت اعم از عرب غیرعرب پاس داشته اند و گفتار های نهج البلاغه نخستین پیشوای بشر بیش از انکه شیعیانرا به خود جلب کرده باشد مسیحیان و دانشمندان یهودی را به شگفتی واداشته و هنوز که هنوز است پژوهشگران تاریخ و ادیان در برابر خرد و اندیشه والای ان سپهسالار انسانیت انگشت حیرت به دهان می برند ...

مصطفی شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:20 ق.ظ http://ghasreseda.persianblog.ir

چه غریبانه تو با یاد وطن می نالــــــــــــــی
من چه گویم که غریب است دلم ،در وطنم؟

سمیرا شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:09 ب.ظ http://nahavand.persianblog.ir

حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود...این حرف رو این چند روز بارها و بارها گفتم....مشکل همه اونهایی که از بیخ و بن منکر همه چیز میشن اینه که فکر میکنن حکومت نماد دینه و اگه با حکومت مشکل دارن باید دین رو هم انکار کنن اما اینجوری نیست..من که هرچی بیشتر این دین گریزها رو میبینم حس دین دوست بودنم و حسینی بودنم بیشتر میشه!

مصطفی شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:16 ب.ظ http://ghasreseda.persianblog.ir

نِِِِِِیســـــــــــــــــــــــــــــــتـــــــــــــــــــــــــــــــــی؟
کجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــایـــــــــــــی؟

بابای آرتاخان شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 ب.ظ http://artakhan.blogfa.com

زندگی هر کس بر پایه اعتقادات و باورهای شخصی اش رقم می خورد
. . .
جالب بود . . . یعنی واقعا اینطوره ؟ یا این برداشت ما از زندگیه که بر اساس اعتقاداتمونه ؟
نمی دونم .

بزرگ شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:45 ب.ظ http://navan1.blogfa.com/

دست نوشته طولانی دوستان نشون میده چقدر اینها دوست دارن حرف های درونشون رو که جرات گفتن نارند رو اینجا بیان کنن.
دستت درد نکنه سهبای مهربان با این مطلبت

میکائیل شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:46 ب.ظ http://sizdahname.wordpress.com

حرف های نگفته ما جا برای زدن داره ....
مهم اینه که در این مقطع نیاز به گفتن چه حرف هایی هست ....

سپهر شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:51 ب.ظ http://enzejar.blogspot.com/

درود دوست عزیز سرکار خانم سهبا ، حتما فرموده شما را اجرا نموده و توضیح بیشتری در چرایی دفاعم از دکترین مصباح و نیز صادق خواندن وی ، اضافه کرده و شرح میدهم ، اما نهایتا کل بحث را جزئی میدانم ضمن اینکه از اهمیت آن نمیخواهم بکاهم ولی معتقدم که بهتر است به کلیات پرداخت و با قبول حسین ایرانی به عنوان یک اسطوره (در حالت حداقلی) و با کم کردن خرافات پیرامونی این ماجرا از آن گذشت و از آن درسهای لازمه را گرفت اما فرمودید بحث مصباح
را پیش کشیدید توضیح دهید ، ببینید اگر کتاب قران را در اختیار فردی که هیچ ذهنیتی از اسلام ندارد قرار دهیم تا بخواند دچار تضادهای فراوانی میشود ، علت هم واضح است چرا تضاد ؟ چون در جایی میخواند لا اکراه فی دین و در جای دیگر ( بارها ) میخواند که خون کفار یا کسانی که اکراه کردند در پذیریش دین مباح است و زن و اموالشان حلال است و در کشتن این کفار درنگی نکنید و نرمشی نداشته باشید ! این دوگانگی نظر در این کتاب به علت دوگانگی شرایط پیامبر اسلام بوده است ، ایشان زمانی که در مکه بودند دارای قدرت سیاسی یا نظامیی نبوده اند و در نتیجه مبلغی لیبرال مسلک (برای دوران خودش ) یا میانه رو بودند و امثال ایه لااکراه فی الدین در زمان حضور ایشان در مکه فراوان امده است ، اما وقتی در مدینه قدرت سیاسی و نظامی به دست می آید ، وضعیت منقلب می شود و اسلام رحمانی به اصطلاح یا همان اسلام مکی به اسلام مدنی تبدیل می شود که در آن به سادگی جان و مال افراد غیر مسلمان و حتا مسلمان حلال و در دسترس میباشد ، نکته ایی که اینجاست و باید دقت شود ، این است که بیشتر احکام اجرایی اسلام (مثلا جهاد ، شرایط ارتداد و احکام و شئونات دین و ... ) در مدینه نازل شده است ، با اینکه تعداد سوره های مدنی کمتر است اما احکام عملی که از آن افاده میشود بسیار بیشتر است ، دکترین اسلام رحمانی ، که شریعتی و مطهری و امروز امثال سروش و گنجی انرا نمایندگی میکنند در واقع بنیادش بر اسلام مکی است ، متاسفانه در این بخش کمتر حکم عملی برای پیاده سازی محتویات بسیار انسانی قرآن دیده میشود چرا که قدرتی در دست پیامبر نبوده است ، بنابراین این نظریه یعنی "اسلام رحمانی " ضمانت اجرایی زیادی ندارد چنانکه که مشاهده میشود و به تجربه در آمده است، ضمن اینکه رهبران این مسلک و برداشت از دین با گذشتن از کنار اسلام مدنی به نحوی خاک در چشم مردم می پاشند و عملا با عدم بیان تمام مسئله سعی در پیش برد نظرشان دارند که به همین دلیل از حیث صداقت ساقط هستند ، اما در مقابل امثال مصباح هم هستند که اسلام مدنی را پایه می گیرند و میگویند که اسلام هیچ
نسبتی با آزادی ، دموکراسی و حق حکومت مردم و اینگونه "سوسول بازیها" ( عبارتی که مصباح مترادف ازادی و حق مردم قرار میدهد ) ... ندارد و به درستی با شناختی که ناشی از تحصیل در رشته دین است نظریه هایی ارائه میدهد که چون بیشتر از ایات مدنی و سوره های مدینه است ضمانت اجرایی داشته و دارد در نتیجه و نهایتا میتوان به انصاف چنین گفت ، قرآن شامل پندها اخلاقی گاه بسیار زیبایی است ، مثلا در یکی از ایات آمده است که کشتن یک نفر کشتن همه بشریت است (که از نظر من یکی از بزرگترین جملات تاریخ انسان است ) و در آنسوی دیگر حاوی دستورات و احکام خشن و .. است که وقتی در کنار سیرت پیامبر قرار میگیرد (سنت باتاسف چهره ایی خشن از اسلام ارائه میدهد ، یعنی در عمل چون اسلام رحمانی دستورات چندانی برای اداره فرد و اجتماع ندارد ضمانت اجرایی ندارد و اسلام عملی ، بیشتر اسلام مدنی است که دستورات واضح و مشخصی در بر دارد که چرایی اش بالاتر توضیح دادم ، بنابراین کسانی که مصباح ایراد میگیرند که اسلام این نیست که تو میگویی به نظر من در اشتباه هستند ، مصباح ادم صادقی است اشکال اینجاست که او اسلام مدنی را پایه گرفته است (چون ضمانت اجرایی دارد ) و دوستان اسلام مکی را اسلام پایه و واقعی پندار میکنند این نکته ای که فرموده بودید
درباره مصباح یزدی توضیح بدهم و بگویم چرا از دکترین وی دفاع کردم ،البته مصباح اسلام مکی را هم میشناسد اما تنها برای خودی ها آنرا قابل اعمال میداند ، به هر روی وی بر خلاف عقل امروزی و بر خلاف نفع طبقاتی اش ، آنچه فکر میکند حقیقت با ضمانت اجرایی است بیان میکند و به هزینه اش که نفرت عمومی از وی است فکر نمی کند ، از این نظر من به وی احترام میگذارم احترامی بیش از نظریه پردازان اسلام رحمانی که از اسلام مدنی چیزی به روی خود نیاورده با سکوت خود انحراف ایجاد میکنند ! نگفتن قسمی از ماجرا کمتر از دروغ گفتن همان قسم نیست ! درباره واقعه عاشورا هم من نه اصراری دارم و نه تفاوتی دارد که قیاس و قضاوتی میان آن دو حسین یعنی ایرانی و عربی بکنم ، به هر شکل کتب تاریخی به وفور در اختیار است و تنها باید دانست که این منابع کدامشان دارای اجماع هستند و به اسلام صدری نزدیکتر و دارای اعتباری علمی ، حال هر کس بنابر خرد خود پس از مطالعه منابع تاریخی که علم تاریخ اعتبارشان را مشخص میکند و نه مذهب ! و مبلغانش میتواند قضاوت کند این نکته مهم است که اضافه کنم ، امثال شریعتی و مطهری که اسلام رحمانی را کیش خود داشتند مورخ نبوده و کلامشان هیچگونه سندیت تاریخی ندارد ، این را به این علت تاکید میکنم که دوستان بسیاری با مطالعه اثار این دو عزیز گمان بر دست یازی به حقیقت ماجراها میکنند ، شاید هم حقیقت همانی باشد که اینها گفته اند اما باید مرجع تاریخی صلاحیت دار و اسناد آنرا تایید کند و نه فرهنگ شفاهی منقول از گذشتگان ! و نه توسط دوستانی که سود طبقاتی در اثبات نظرات خود دارند ، در کل چنانکه گفتم به نظرم بهتر است حسین ایرانی را به رسمیت بشناسیم (چون ما که اهل مطالعه نیستیم که تاریخ بخوانیم با تاریخ خود بیگانه ایم ، تاریخ را تکرار میکنم به همین دلیل و نیز تعصبات کورمان میکند و انسانهای باینری هستیم یا صفر یا صد ! ) و از واقعه کربلای حسین ایرانی درس پایمردی بگیریم هر چند شخصا معتقد هستم سقراط حکیم ، از این حیث یعنی جان دادن بر سر اعتقاداتش مرتبه بلندتر دارد ، اما برای احاد و توده ها این مسئله قابل پذیریش نیست لذا همان راهکار به نظرم برای اجتماع ایرانی بهترین است . اما دوستان زیادی اظهار نظرهای مختلفی در این باره کرده اند که همه آنها محترم ، اما دوستی هم کامنتی داده اند و فرموده اند ، کسانی که این موضع را قبول ندارند و نظری غیر دارند هنوز به مرحله ایی از تکامل انسانی نرسیده اند و ابراز امیدواری کردند که رسیدن به این نقطه تکامل و دیدن حقیقت زمانی نباشد که دیر شده باشد !!! به عبارتی میشود هر کسی عقیده ایی جز عقیده مد نظر من داشته باشد ، نفهم است و با فهم مطلب و وجدان آن فاصله دارد که این کلام مذموم است از نظر من ، البته برداشت شخصی من از کلام ایشان انچه که نوشتم بود و اگر معنای کلام ایشان چیز دیگری است و بنده متوجه نشدم که پیشاپیش عذرخواهی میکنم اما اگر همین معنا مدنظرشان باشد که واقعا متاسفم امیدوارم که توضیحات مکفی باشد و با این حال اگر ایراد یا پرسشی بود در خدمت هستم . با درود به همه انسانهای ازاده ایی که در راه خدمت به انسان و نوع بشر ، در مقابل جباران تاریخ جان فدا کرده اند کلامم را به انتها میبرم ، به قول دوستی خواه چه گوارا نام این انسان باشد چه شریعتی و چه حسین و ..

مصطفی شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:20 ب.ظ http://ghasreseda.persianblog.ir

سلام رسیدن به خیر .
چشم اگه زیاده روی کردم ببخشید

گیس گلابتون شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:41 ب.ظ http://kaskiat.blogsky.com/

شرایط ایده آلش اینه که همه به اعتقادات هم احترام بذارن......ولی متاسفانه خیلیا عقاید خودشون را با تحقیر عقاید دیگرون تعریف میکنن:|

پرند شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:29 ب.ظ http://ghalamesabz2.wordpress.com

کامنت دوست عزیز، سپهر در باب نظریه ی مصباح، اسلام مکی و مدنی و ضمانت اجرایی این دو برام جالب بود!

فائزه شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:43 ب.ظ

سلام نرگس جونمخوبی؟ خوشی؟ سرحال و سلامت هستی؟
بچه ها خوبن؟
من که همیشه عاشق نوشته های شما بودم و هستم عزیزم...
باازم مثل همیشه قشنگ بود و خواندنی...

آفتاب پرست شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:50 ب.ظ http://www.aftabparast.blogsky.com

سلام من روی آفتاب ژرست هم آپما......

آخ که چقدر پر رو هستم من!!!

ببخشیندا

هیچ شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:38 ب.ظ http://mindzeinab2009.blogsky.com

یک نکته اساسی که هنگام گفتگوها کمرنگ می شود هدف نهایی از پویش و خردورزی و باورمندی و مطالعه تاریخ و نیز هدف پاسداشت سنن ملل است . اینکه گاه دوستان دین مکی را از مدنی جدا می فرمایند سخن شگفتی است . خداوند فرموده : کتب علی نفسه الرحمه و پیامبرش هم رحمه للعالمین است و اصولا بسط افرینش با اسم رحمانیت خداست و بنابراین اسلام که اصولا آئین سرشت بشری است و به تعبیر مولوی : جان احمد جان جمله انبیا است چون که صد امد نود هم پیش ما است ...برای رستگاری و تعالی بشر و رسیدن به مقام انسان بالفعل برای ادمیان عرضه شده است و نباید بین قانون اسلامی که مانند همه قانون های دنیا برای جرائم اجتماعی کیفرهایی تعیین کرده با رحمانی بودن ان خلط کرد . روش ائین اسلام همان روشی است که مورد پسند سرشت انسان است یعنی مهر و محبت و رحمانیت و البته محتوا و درونمایه های ان هم در امور قضایی و حقوقی و اقتصادی سرچای خود محفوظ است . همجنانکه در قانون اساسی ایران هم امده است در اصول متعدد ان بر رعایت کرامت و ابروی انسان حتی متهم و محکوم تاکید شده است ولی مشکل اینجاست که در عمل فرمانروایان هم که به هرحال انسانهایی هستند معمولی پیامبر و معصوم نیستند قادر به اجرای دین به طور کامل نیستند و گاه دین هم مانند هرچیز دیگری از جمله علم و قانون و ...می تواند مورد سوء استفاده قرار گیرد و البته چون مردم خودشان مستقیما به خود زحمت تبدیل موروثی و عرفی مخلوط به خرافات به دین معرفتی را نمی دهند ..فرمانروایان می توانند با بهره برداری از سنت ها و ائین های دینی مردم و امیختن انها به خرافات یا بزرگ کردن خرافات و بت سازی های ذهنی و عینی برای تثبیت ثروت و منافع فردی و گروهی انها را جند صبحی بفریبند و حتی فرمانروایان را برجایگاه خدا و پیامبر و امام نشانند و خود را از پاسخگویی در برابر مردمان در برابر همه خطاهای سیاسی و اقتصادی و حکومتی رها سازند ....اری دین برای این بود که مردم بیاموزد که چگونه زندگی کنند و به فرمانروایان بیاموزد که چگونه حکومت کنند و ما دعوای دین سیاسی را به این پرسش تقلیل داده ایم که چه کسی جکومت کند . در حالی که فقط باید خدا را پرسید و این پرستش هم از راه شناخت و علم و دانش و تعقل و تفکر و پویش دائمی به دست می اید نه از راه تعطیل عقل و تبدیل کردن دین به منظومه ای برای تهیدستان و نادانان و عوام و گسترش نادانی و فقر و تقدیس خشونت و مرزبندی های هویتی .

میکائیل شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:36 ب.ظ http://sizdahname.wordpress.com

سخنان زیبائی شنیده و گفته شد از دوستان ....
مهم در این بحث ها خود انسان و بحث انسانیت که بیشتر باید دیده بیشه ....
باید انسانیت رو از یک منظر دید ومهم راه نیست که چگونه بری
نگاه کنید در یک مسیر .. ممکنه برای رسیدن به هدف از تعداد وسیله های مختلفی استفاده کنید و به شیوه های انتخاب خود انسان با اون وسیله در تعامل باشید ...
اما مسیر از قبل و بعد یکی است و ان کسی که انتخاب صحیح داشته باشه .. در مسیر درستی قرار میگیره ...
انسانیت چیزی جدای از خودش نیست ... باید بیشتر شناخت و بیشتر تعاملش کرد...
اونچه که همه معارف حقیقی این هستی در وجود خودش هست و لا غیر نیست ....

فاطمه شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:18 ب.ظ http://999f111a.blogfa.com

سلاممممم سهبای نازنین
خوبی عزیز؟
خوب نوشتی عزیزم..
این روز ها بدجوری تشنه حقیقتیم..

مکث یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:57 ق.ظ

سلام نرگس عزیزم..... امروز من خوب نبودم..... همین. برای همین تلفنت رو جواب ندادم...ببخش من و...

بزرگ یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:27 ق.ظ http://navan1.blogfa.com/

کاش میشد این مطالب رو یه جای منتشر کرد

سهبا یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:45 ق.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

بی خیال بزرگ عزیز ! حوصله دردسر ندارم !

هیچ یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:55 ق.ظ

ز قضا به درستی بین حقایق یک اسطوره تحقق یافته عالم انسانیت و بهره برداری های ناصواب و ابزاری از ان تفکیک منطقی قائل شده اید. روشن ترین و جامع ترین پاسخ به همه اشکالات ان است که : باید در مقام تفکر بین ۴ مقام تفکیک قائل شویم و انها در هم نیامیزیم : مقام نخست : دلایل روان شناختی و جامعه شناختی باور به یک گزاره یا بر داشت مثبت یا منفی یا مختلط از یک رخداد یا متن . مقام دوم :علل و زمینه های روان شناختی و تاریخی و جامعه شناسی بیان و تبلیغ گزاره ها عقاید یا برداشت ها مقام سوم : بحث منطقی و علمی و فلسفی در خصوص درستی یا نادرستی ان گزاره یا باور یا برداشت از یک رخداد مقام چهارم : بحث در باره پیامدهای جامعه شناسی و روان شناسی باور یا اعتقاد به یک مکتب یا برداشت خاص از یک رخداد . به ویژه هنگامی که انسان ها در معرض بهره برداری ابزاری یا نادرست (دفاع بد) از یک منظومه عرفی و سنت پایدار مردم قرار می گیرند واکنش های روان شناسی و اجتماعی ان پیش بینی ناپذیر است و بر تحقیق علمی مذهبی و فلسفی ان به شدت سایه می اندازد و حقایق درخشان ان در گردوخاک فضای به شدت مه الود و غوغای تبلیغاتی رسانه های ترویج کننده برداشت ابزاری وخشونت طلبانه و سیاه از یک واقعه سرخ و درخشان گم می شود .

شقایق یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:18 ق.ظ http://sanayeman.persianblog.ir/

سلام سهبای نازنینم .
ببخش دیر رسیدم به این بحث مفید ..مطلبت در یک کلام عالی بود

سپهر یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:01 ق.ظ http://enzejar.blogspot.com/

درود ِ‌‌، سالهاست که از مباحثه و مناظره به شیوه های گوناگون فرار میکنم ولی گه گاه هم از دستم در میرود و این حس سرکوب شده در دنیای بیرون را (نه به خاطر محدودیت هایی عامی که در کشور هست ) اینجا در وب بروز میدهم و تبادل نظر چالشی میکنم مانند آنچه که در این پست گذشت با پرهیز از این معنا که قصدم پاسخگویی به قصد ادامه بحث و مباحثه است و با قبول نتیجه گیری روی این موضوع کلی که هر چه میگوییم و میکنیم هدفش "زندگی بهتر انسان و اومانیسم " می باشد ، توضیحی را به دوستان لازم میدانم تا تنویر مطلب کرده باشم .
دوست گرامی ، "پرند"گرامی خوشحالم که بالاخره یکی پس از این همه سال ، از چند خطی که نوشتم ابراز خرسندی کرد و مایه افتخار بنده است اما نهایتاین توضیح را هم به شما توصیه میکنم بخوانید تا حق مطلب آشکار شود ،
دوست گرامی جناب " هیچ " عزیز ، بحث سوره های مکی و مدنی قرآن و اختلافات آنها چیزی نیست که از آستین من خارج شده باشد این مطلب آنقدر در علوم حوزوی و نزد دین فروشان ( روحانیون سابق ) بدیهی است که یکی از اولین درسهایی که به یک طلبه (دین فروشی که مشغول آموختن است ) این است که سوره های مکی و مدنی را به تفکیک به یاد داشته باشد تا به هنگام ایراد خطبه و فروش دین ، یا همان منبر رفتن خودمان بنا به مصلحت زمان آنچه میخواهد بگوید چه سوره های مدنی قرآن بسیار از نوع مکی شان اگر نخواهم بگویم خشن تر میگویم سخت گیرانه تر است الغرض ، بحث سوره های مکی و مدنی زاییده فکر من نیست و شما در لیست هر قرآنی که نگاه کنید این تفکیک را میبینید و این تفکیک در جمع آوردن قرآن در صدر اسلام بسیار هم بوده است و به کار بسته شده است . پس جای شگفت نباید باشد ، چه قدمت این تقسیم به هزار و چهارصد و اندی سال قبلتر بر میگردد . این توضیح را ضروری دیدم ، هر چند نکات دیگری هم هستند که از آنها به دلیل مذکور اجتناب میکنم
ضمن اینکه بزرگ گرامی ، به درستی تحلیلی در این باب فرمودند که حساسیت دوستان و نظراتشان انعکاس آنچه در بیرون سرکوب میشود اگر گفته شود می باشد و من با ایشان صد در صد موافقم بدرود با بهترین ارزوها ....

پدرخوانده یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:03 ب.ظ

دنیا برپایه اصول پی ریزی شده واینکه بخواهیم بگوییم از روز ازل این دوار کهن بر پایه بی نظمی وبی خردی وبدون هدف وجهت فقط وفقط بر مبنا احتمال وتصادف داره به کار خودش می پردازه وهیچ چیزی مبنای این گردش واین آمد رفتنها را درپی نداره که اصلا این مبحثی که دوستان مطرح کردن را اصولا بی ارزش میکنه وابدا احتیاجی به بحث نداره
اما
اگر این فلک دوار صاحب خردی بالاتر و والاتر ازخویش بشمار آریم آنوقت که وجود لایزال خداوندرا مبنای وجود قرار دهیم تازه هدفها را باید ترسیم کنیم که دراین راستا دیگر معناهای زندگی مشخص خواهد شد

وآن دعای معرف جلوه خویش رانمایان خواهد که خدایا به من چگونه زندگی کردن رابیآموز من خود چگونه مردن خواهم آموخت

وآنوقت شهادت امامت رسالت و توحید معنای خاص خود راخواهد گرفت

وآنوقت شهید وحسین وخون حسین معانی خود را برسرلوحه هر آزدمرد وزنی جلوه خواهد نمود وآنگاه است تواحتیاج نیست که حتما مسلمان شیعه ۱۲امامی باشی تا رگ کلفت کنی یا هر طور دیگر بخواهی عرض ارادت نمایی

بلکه تو آگر بی دین باشی یا دارای هر نگرشی به زندگی ازقبیل دین یا غیر دین فقط کافی است کمی منصف باشی تا حقیقت خود به خود فرق بین شهید و حسین وخون حسین وپیام حسین وحسینیان برما واضح شود

همانطور که حتی آن کمونیست معروف خسرو گلسرخی در دادگاه هدف از مبارزه را راه وروش حسین معرفی می نماید

پدرخوانده دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:56 ق.ظ

بحث راجع به هر موضوع احتیاج دارد که شناخت نسبت به آن ایجادشده باشد واین بحث که به نظر من یک بحث جالب است ویک سئوال که درذهن همگی ما وجود دارشته ودارد باید باشناخت شروع شود وراههای شناخت متعدد

ولی من متعقدم که دنیا از دوعنصر ضد هم هم تشکیل شده وبرای شناخت یکی باید دیگری را در مقابلش نقد کرد یعنی خیر در برابر شر اگر خیر را بخواهیم بررسی کنیم باید شر را تحلیل کنیم

ودر اینجا باید دید که یزید کیست تا حرکت وخون حسین واقعه کربلا معنا دار شود
هر موقع ودر هر جا یزید یزیدیان شناخته شدن آنوقت انگیزه حسینیان در طول اعصار ودورانها مشخص خواهد شد واین یعنی اینکه که متعلق به دوره ویک واقعه بخصوص و..... نخواهد بود

وانجاست که ان الحیات عقیده والجهاد حتی برای یک مارکسیست معنا دار خواهدشد

پدرخوانده دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:03 ق.ظ

واز اینکه این دوستم با ابراز به همچین بحثی باعث شد که با عقاید دوستان دیگر آشنا شوم بسیار سپاسگذارم

واینکه بتوانیم به سئوالهای متعدد زندگیمون بپردازیم ودر این راه از نظرات دیگران استفاده کنیم در جهت فکر کردن بسیار باعث خوشحالیست

ومن طرفدار اینگوننه پردازشهای فکری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد