نه مثل شاخه نیلوفر ، که به این درخت و آن درخت می پیچد
بلکه همچون درخت ریشه دار باید بود ،
متکی به خویش ، ریشه دواند در باورها و اندیشه ها،
با شاخه و برگی از اراده و همت .
در این صورت ، نه از باد خواهی لرزید ، نه از سیل ریشه کن .. خواهی شد .
قطعه بالا ،قسمتی از بروشور تبلیغاتی کنسرت گروه کامکارها نوشته شده توسط رضا ناموری فرید است که یکی از تهیه کنندگان کنسرت در قزوین نیز می باشد . این گروه در روز پنجشنبه و جمعه ، 4 و 5 آذر ماه در این شهر به اجرای برنامه پرداختند . برنامه این گروه در دو بخش صورت گرفت . بخش ابتدایی به زبان فارسی و دردستگاههای همایون و اصفهان و بخش دوم پس از 20 دقیقه تنفس شامل اشعار و ترانه های کردی و در دستگاه ماهور بود . اولین بخش ، با نوای سنتور و کمانچه اردوان و اردشیر کامکار و به همراهی تنبک ارژنگ کامکار ، وارد اولین بخش برنامه می شویم و تصنیف سرخوشان عشق با صدای بیژن کامکار، ای خدا این وصل را هجران مکن ، سرخوشان عشق را نالان مکن .نکته مشترک در همه آهنگها ، شروع آنها با یک تک یا دونوازی است و پایان آن با همخوانی کل گروه . از آنجایی که عادت کرده ایم برنامه های موسیقی سنتی را ابتدا با آواز یا تکنوازی شروع کنند ، ابتدای برنامه با یک تصنیف پرشوروحال کمی برایم غریب بود . تنها وقتی آن حس همیشگی ام در کنسرت های موسیقی سنتی به سراغم آمد که تکنوازی تار قشنگ کامکار به همراهی سنتور پشنگ شروع شد . انصافا زیبا بود و به نظر من شروع بهتری بود برای اجرای مراسم . بعد از تکنوازی سنتور پشنگ به تصنیف گلبانگ رود می رسیم و خوانندگی ارسلان کامکار ، بیا ساقی آن می که حال آورد ... از همین بخش بود که آرام آرام با صدای فریاد کمانچه خو می گیریم تا بعد از این تصنیف گوش بسپاریم به درددل این ساز خوش صدا با هنرمندی اردشیر کامکار ، که انصافا چه زیبا زه را بر تارهای دل من می کشید انگار و تنها در همین برنامه گروه بود که اشکهای من بی محابا جاری شدند ، حسی که هیچگاه نتوانستم دلیلش را در خود کشف کنم . و بعد باز با سنتور پشنگ کامکار و عود ارسلان و به خوانندگی هم ایشان می رسیم به تصنیف یارمرا ، غار مرا ، عشق جگر خوار مرا .... و با همین آمادگی می رسیم به تکنوازی عود ارسلان کامکار که انصافا پس از آنهمه داد و بیداد کمانچه ، نوای عود ، همانند لالایی نسیم است و نوازش باران که آرامش پس از طوفان را ارزانی دلها می دارد . و آنگاه به آخرین تصنیف بخش اول می رسیم و صدای مولانا که از زبان کامکارها فریاد می زند : ساقیان سرمست در کار آمدند ، ای ساقیان ، مستیان در کوی خمار آمدند ، ای مستیان با صدای غالب بیژن کامکار و همراهی همخوانان گروه ، هانا و صبا کامکار و مانند همیشه با فریاد کل گروه که فریاد می زدند : بلبلان مست و مستان الست ، بر امید گل به گلزار آمدند ، یک ندا آمد عجب از کوی دل ، بی دل و بی پا به یکبار آمدند ، به پایان بخش اول می رسیم .
بخش دوم نیز با اجرای 7 تصنیف کردی ساخته های ارسلان و اردشیر کامکار که یکی در میان ، یا آنقدر شاد بود که با کف زدن جمع همراهی میشد و یا سوز و گداز کمانچه بود که آن حزن شرقی تمامی آهنگهای فولکلور ایرانی را به نمایش می گذاشت . خروش صاعقه وار بیژن کامکار ، صلابت پشنگ ، مظلومیت ارژنگ ، لطافت باران وار ارسلان ، تلاش اردشیر ، عصیان اردوان ، سکوت نیریز ، به همراهی غم نهفته قشنگ و غرور و وقار هانا و لطافت و مهر صبا کامکار ، این جمع خانوادگی یکی از بهترین گروه های موسیقی سرزمینم ایران ، برایم شبی خاطره آمیز ساخت که باعث شد شبی را به بهانه اش زندگی کنم و از دنیای دنی لحظاتی جدا گردم . جای همه شما خالی . خداوند نگهدار همه هنرمندان متعهد سرزمینم باشد.
چقدر خوشبختم که در وطنم چنین هنرمندان و چنین موسیقی و نواهایی را دارم
چقدر خوشبختم که موسیقی وطنم نجیب است و ریشه اش در عرفان است
و چقدر احساس فخر بر من چیره میشود وقتی همههء عناصر در موسیقی سنتی وطنم ریشه دار و اصالت دارند.
ممنونم سهبا بانو بخاطر اشکهای گونه هایت که موسیقی اصیل را میفهمند.
خوش بحالتون ...
آی خوش بحالتون!
لعنت به این الم الهدای خرس که گند زده به مشهد رفته نمی ذاره هیچی اینجا اجرا بشه
کامکارها یکی از مهجورترین گروه های موسیقین/ تو خارج به شدت معروف و در داخل مهجور...
من شیفته ی ساز ارسلان و اردوان هستم
چه خوب که تونستی بری سهبا جون ما که تهران بودیم
خوش بحال سهبا
یکی از آشناهای ما ستار گروه کامکارها رو میسازه
روی دسته سه تار گروه کامکاران اول فامیلی من نوشته شده
سلام و خیلی خوشحالم که شبی متفاوت و خوب را داشته اید . در مورد موسیقی هیچ صلاحیتی ندارم که اظهار نظری کنم تنها اینکه میتوانم بگویم ، موسیقی سنتی از علاقه مندی های من است و خیلی کارهای پاپ را نمی پسندم . خاندان کامکارها را هم با خواندن درباره شان می شناسم ، بسیار خانواده جالب و قابل احترامی هستند . در مجموع ، خیلی خوبه که خوش گذشته و ای کاش فرصت بود که من هم در اینچنین کنسرتی جاضر باشم ، هنر بویژه موسیقی جلای روان انسانی است ... . به هر حال ، ممنون از توصیف کاملی که کردید . نوشتید قزوین ، یادم افتاد بگویم سالها پیش من در همان شهر اقامت داشتم (شهرک صنعتی البرز ) و مدیر تولید کارخانه ای بودم .. حتما حالا خیلی با قبل متفاوت شده است . .. بدرود و سلامتی آرزوی من برای شماست ..
خوش بحالت نرگسی رفتی کنسرت کامکارها...دلم خواست...تو پائیز دلم همش کنسرت میخواد...حسودیم شد
یادش بخیر . هفت هشت سال پیش اومده بودن شهر ما . چه حالی کردیم
سلام ابجی
همشون خانم بودند نمی خواستم نام ببرم ولی ایندفعه نام میبرم
حتما بخوندیشون ممنون که بهم سر زدین
دلم تنگ شده براتئن زودی بیان دیگه
راستی خوش به حالتون که کنسرت برگزار می شه من که خیلی دلم می خواهد روزی یک بار برگزاری گروه کنسرت را ببینم
سلام سهبای عزیزم...
موسیقی روح آدمو نوازش میکنه....خوش به حالت که اینجوری روحتو صیقل دادی...
خوش بحالتون که رفتین و چقدر زیبا ازش نوشتین و توصیف کردین, حین خوندن آدم حس میکنه وسط کنسرته.
ممنون از شما.
سلام خاله جوووووووووووووووووونم.دلتنگتم نیستی؟راستی البته که دیر شده اما غدیر برشما و خانواده تون مبارک باشه.
خاله چقدر دقیق و ظریف نوشتی اصلا میشه تصور کرد که اونجا بودیم.
خوشباشی
...کامکارها ازافتخارات موسیقی ایرانی در دنیا ان...بخصوص بالباسهای کردی و سنتی شون میرن روی صحنه و اجرامیکنن...
قشنگ کامکار همسرسابق محمدرضالطفی ست..لطفی که من عاشق تار و سه تارش هستم... اونا یه پسر دارن که اوهم خیلی هنرمنده و فکرکنم توی همین گروه کامکارها تار میزنه..البته تو کانادا درس میخونه..نمیدونم سهبا اونم بود یانه..
بهرحال خوشحالم که رفتی و لذتش رو بردی...
نه مامانگار عزیز ، پسر قشنگ نبود توی برنامه . فقط نیریز بود فرزند پشنگ کامکار که تار میزد . منم استاد لطفی و هنر دستشون رو بی نهایت دوست دارم عزیز . خدا حفظ کنه همشون رو .
یعنی دلم سوخت در حد تیم ملی
کامکارها عالین.. عااااااااااالی
جای ما دوستان سهبا جان
همیشه خوش باشی دوست خوبم
سلام.چقدر دلم می خواست اونجا بودم...
چقدر خوب که اونجا هم اجرا داشتن ...
دلم برای اجرای کردی شون تنگ شده ...
من تا حالا کنسرت کامکارها نرفتم...
ولی چقدررر دلم الآن هوای یک کنسرت سنتی کرد...