سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

۲۲۲


این روزها راجع به هر موضوعی که فکر می کنم ، علیرغم میل من ، به گونه ای به گذر زمان و بالارفتن سن برمی گردد . مثل همین تعدد وقایع مهم زندگی و خاطرات خوب و بد آن ، مثل سالگردهای فراوانی که در زندگی نقش دارند ، و این یعنی اثر گذر زمان بر تو و نتیجه مستقیم این مساله ، بالارفتن تجربه است و در نهایت یعنی امکان  پذیرش خطا از تو کمتر می شود .  به این فکر می کردم که در این یکسالی که در این خانه مجازی حرف زده ام ، این چندمین سالگردی است که سایه حضورش را بر این خانه  افکنده است . 26 آبان دقیقا یکسال از عمر این خانه گذشته است . وقتی پست کیامهر و محبوبه را در مورد دنیای مجازی می خواندم ، به این فکر می کردم که چقدر آدمها می توانند در احساسات شبیه به هم باشند . یکبار قبل تر در همینجا گفته بودم که گاهی انگار کسی دفتر دل تو را باز کرده و از روی آن خط به خط می خواند . خواندن پست این دو عزیز برای من تداعی واقعی همین جمله بود و این از نظر من یعنی یک اتفاق خوب . اتفاق خوبی است که همه ما را با تمامی تفکرات و عقاید مختلف گرد هم جمع کرده ، حلقه ای از دوستیها شکل گرفته که مطمئنا هرگز در دنیای واقعی اتفاق نمی افتاد . چرا که مبنای دوستیها در دنیای واقعی ، شباهتهای عقیدتی و فرهنگی است . اما حسن دنیای مجازی به این است که اگر بخواهیم ، به نوعی مدینه فاضله کوچکی را درست می کند و به ما یاد می دهد که با همه تفاوتهایی که با یکدیگر داریم ، در کنار همدیگر به آرامی و با مهربانی لحظات زیبایی را خلق کنیم . که می آموزیم هیچگاه از ظاهر افراد آنها را مورد قضاوت قرار ندهیم . یکی از مهمترین تاثیرات این حضور در زندگی حقیقی من این است که بیندیشم در دنیای حقیقی نیز باید همینگونه باشم .  که از روی ظواهر در مورد افراد قضاوت نکنم و بدانم که در پشت نقاب ظاهری هر فردی ، می تواند دنیای بسیار متفاوت و جذابی نهفته باشد . این تفاوتهای سنی ، مذهبی ، عقیدتی یا حتی فرهنگی در این فضا بسیار قابل تامل است . چه چیزی در این دنیای مجاز نهفته است که من 35 ساله را در کنار دیانای 15 ساله قرار می دهد . چه سری است که باعث می شود من نوشته های شقایق گلم را با آن عطر و بوی خاص خودش در کنار خاطرات پدران خوب هانا و آرتا بخوانم ؟ یا به این فکر می کنم آیا در دنیای واقع نیز می توانم با مملی و منیر آشنا شوم و اگر اینطور شد آیا همانقدر به آنها اهمیت خواهم داد که در نوشته های حمید و آناهیتا ارزش می دهم ؟ می دانم تکرار چنین حرفهایی بعد ازکیامهر و محبوبه بیهوده است اما انگار تا نگویی آرام نمیشوی . مگر می شود سالگرد تولد زمزمه ها را بگیرم و به خاطر همه حس های قشنگی که به من هدیه داده ، از سمیرای عزیزم تشکر نکنم که باعث و بانی ساخت این خانه شده است ؟ سمیرا در من چیزی را زنده کرد که خودم هم به بودنش باور نداشتم و به همین دلیل همیشه مدیون و سپاسگزار او خواهم بود همچنین  من هم از کرگدن عزیز سپاسگزارم چون بی اینکه خود بدانند تاثیرات بسیاری را از ایشان گرفته ام . قبلا هم گفته ام حضور در دنیای اینترنت ابعاد جدیدی از روحیات و تفکرات دوستان حقیقی ام را بر من آشکار کرده که آن نیز به نوبه خود برایم زیباست . که اگر نبود من چگونه از حرف دل سمیرا و سپیده مهربانم – که در شرایط عادی بسیار آرام و کم سخن هستند – آگاه می شدم ؟ که اگر به خاطر اینجا نبود بسیاری از بحثهای شیرین و سودمند من با پدرخوانده و میکائیل شکل نمی گرفت و لازم است که همینجا از این دو عزیز که همیشه جزء منتقدین خاموش نوشته های من هستند سپاسگزاری ویژه نمایم . می خواهم بدانید که حضور تک تک شما دوستان عزیز و نظرات ارزشمندتان برایم بسیار مغتنم و گرانبها است . می خواهم باور کنید که غمها و شادیهای شما جزئی از دغدغه های روزمره من شده ، که نبود هر کدامتان بر گوشه ای از دلم سنگینی می کند ، که طاقت بی خبری از هیچکدامتان را ندارم . باور کنید نگران مهتاب و پرند و رویا و دیگران می شوم وقتی اینقدر بی پرده و جسورانه راجع به برخی مسائل می نویسند . باور کنید حس دلتنگی زری از ورای کلمات او بر قلبم می نشیند و دلتنگم می کند . باور کنید وقتی دوستی بی خبر می رود و هیچ راهی برای سراغ گرفتن برجای نمی گذارد نگرانش می شوم ، همانگونه که نگران علی مساوات هستم ، همانگونه که آرمین با بستن دفتر شصت برگش نگرانم کرد و چقدر از دیدن حضور فعالش در فیس بوک خوشحال شدم . اگر تنها ثمره سایه سار من پیدا کردن استاد محمد قهرمان باشد و آشنایی با ایشان و دیدارشان از نزدیک – که به نوعی این را نیز مدیون شهریار بلاگستان، کرگدن عزیز، هستم – دیگر چه باک اگر حتی همین فردا پرونده این خانه برای همیشه بسته شود . می دانم اگر نبود این خانه من هرگز با مامانگار و محبوبه و مهتاب آشنا نمی شدم و از صدایشان انرژی نمی گرفتم . دنیای من کجا و دنیای زری و رویا وآلن کجا ؟ من کجا و نهاوند با آنهمه دوستان چون آب زلالش ، بزرگ و یلدا ، فائزه و سمانه و منیژه ، حمید و مریم . اگر نبود من چگونه با تفکرات ارزشمند استادی در شهر بیرجند آشنا می شدم  یا چگونه می توانستم از درددل های آذین عزیز در فرانسه آگاه شوم یا چگونه خاله گیس گلابتون می شدم که با همه مشغله های درس و کار در بیمارستان باز هم به من سر می زند ؟ اگر نبود من چگونه با افروز آشنا می شدم که در همان شهری طعم غربت را می چشد که من هم ؟ خیلی خوشحالم که حضور در دنیای نت باعث شد بدانم که مریم و زهرا – این دو دسته گل عزیز من – اینقدر قشنگ حرف دل می زنند و چنین افکار لطیف و قلم زیبایی دارند ؟ بگذارید ساده تر بگویم ، از آشنایی با عاطفه وسیروس ،  فرداد و ناهید و سپهر و الهه ، احسان جوانمرد و رویا بانویش ، آقا محسن منو خودم و ایرن عزیزش ، مهدی پژوم بزرگوار و برادر نازنینش پوریا ، آقا حامد که امیدوارم همیشه پرنفس و باانرژی باشد ، گنجشک و مریم عندلیب و آقا طیب ، حسام سامورایی و داش آکل و همه دیگرانی که اینجا مجالی برای نوشتن نامشان نمی بینم ، خوشحالم . اگر همه دستاورد من از این یکسال تنها همین دوستیها باشد و آشنایی با افرادی که به قول کیامهر هرگز به جز اینجا امکان آشنایی با آنها وجود نداشت ، برایم کافیست . پس باز هم می گویم من وامدار محبت تک تک شما دوستان خوبم هستم و امیدوارم که چراغ این خانه و دوستیهایش به این زودیها خاموش نشود .

نظرات 34 + ارسال نظر
بابای آرتاخان سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:10 ب.ظ http://artakhan.blogfa.com

از آبان تا آبان نوشتی .
تولد وبلاگت مبارک .

مرسی دوست خوبم .

سمیرا سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:17 ب.ظ http://nahavand.persianblog.ir

جدی یکسال شد؟ یعنی واقعا زمزمه ها یک ساله شد؟ چقدر زود گذشت! انگار همین دیروز بود که شدی سهبای بلاگستان و یکی از خواننده های ثابت دل نوشته های من...همیشه وقتی به تو فکر میکنم با خودم میگم ببین چه روابط عمومی بالایی داره که توی این مدت کم با بیشتر دوستهای من خیلی بیشتر و بهتر و عمیق تر از من دوست شد و حتی همت کرد رفت و بعضیهاشون رو دید و حالا انگار رابطه ش با اونا خیلی عمیق تر از منه...خیلی خوشحالم که اینقدر خوب ارتباط برقرارمیکنی...با رویا...زری...محبوب..فائزه..کرگدن..بزرگ و یلدا..حمید..مذابها..و...خیلیهای دیگه که به لطف بلاگستان دوست تر شدیم با هم...
خیلی خوبه که توی دنیایی که گاهی حتی حرف زدن و نوشتن جرم محسوب میشه اینجا هست که بیایم و از دلتنگیهامون بنویسیم و دوستهای مجازی پیدا کنیم و عاشقشون بشیم و دلمون واسه شون تنگ بشه...
تولد زمزمه هات مبارک..فکر کنم دیگه بهتره اسمشو بذاری زمزمه های همیشگی ...امیدوارم تولد ۱۰ سالگی و بیست سالگیشو بگیریم باهم...

می بینی سمیرا چه زود میگذره ؟!

سمیرا سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:20 ب.ظ http://nahavand.persianblog.ir

مهربانم :

به یادت آغاز میکنم تا هماره به یادم بماند حضورت

تا لبریز بمانم از عشقت

که مهرت سرازیر شود از وجودم

و تمام زندگیم پر شود از عطر یاد تو .

محبوبم !

لحظه ای رهایم مکن .

اینم اولین پستت به مناسبت تولد زمزمه های سهبا.....
بابا اینجوری خشک و خالی که نمیشه یه کیکی یه شمعی چیزی....رویا کجاست بیاد جوک بگه بخندیم؟
حالا همگی به افتخار تولد وب سهبا بزنید اون دست قشنگه رو....

اگه بودی حتما کیک هم در خدمت بودیم .

سهبا سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:22 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

مرسی سمیرا جونم . همیشه دلم میخواسته و میخواد که تو جزو اولین خواننده های مطالبم باشی با نظر ، یا بی نظر .
در هر صورت باز هم میگم برای همیشه ممنون و مدیونتم عزیز دل .

بزرگ سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:08 ب.ظ http://navan1.blogfa.com/

یکسال بر تو گذشت
همانگونه شما حضورت رو بخاطر سمیرا داری منم باید اعتراف کنم اگه سمیرا نبود من فقط وب گردی میکردم

بزرگ سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:10 ب.ظ http://navan1.blogfa.com/

من همیشه از سمیرا بخاطر دوستان خوبی که به داده ممنون و سپاسگزارم امیدوارم بتونم جبران زحمات سمیرا رو بکنم.
در ضمن اینجا خانه شما تنها نیست منم فکر میکنم وب تو یلدا و سمیرا و بقیه دوستان خانه من هم هست

شما لطف دارید . مطمئنا اینجا بیشتر از من به خوانندگان تعلق دارد بزرگ عزیز .

میکائیل سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:48 ب.ظ

یک سالگیش مبارک .....
مادامی که هستی پایدار و استوار باشه ....


این خونه مامن ارامش دل های غریب ادم هایی که میان میخونن و میرن

ممنون ... اما من کسی نیستم که بخوام منتقد باشم .. اگر حرفی بوده به جهت راهنمائی بوده

ماهم از سمیرا ی عزیز که الحق بر گردن ماها حق دارند ... تشکر میکنیم

مرسی میکائیل عزیز . اینکه شما همیشه لطف دارید مشخصه ! اما مگه منتقدین قصدشان راهنمایی نیست ؟ در مورد سمیرا بانو هم که الحق , حق با شماست !

فرداد سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 04:44 ب.ظ http://ghabe7.blogsky.com

سلام...
تبریک گفتن رو به هر بهونه ای دوست دارم....مبارک باشه.
عیدتون هم مبارک.
....
وبلاگ شما بی نقصه...فقط کاش پاسخ کامنت ها رو هم می دادین تا حس دو طرفه بشه....
راستش یکی از زیبایی های دیگه وبلاگ شما عکس دختر گلتونه که خیلی انرژی بخشه...خداوند شما و خانواده محترمتون رو در پناه خودش حفظ کنه.

ممنون . اما آخه جوابی که درخور ش!
بابت لطفتون به من و دخترم هم سپاسگزار.

رویا سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:34 ب.ظ

سلام و مباااااااااااااااااااارک.
می بینم که خوب خودتو مبرا کردی و سر و ته قضیه رو بی شیرینی و کیک هم آوردی. اقا قبول نیست هر وقت دیگه هم می شد قبول باشه شب عیدیه محاله. یالا سور و ساط یه شیرینی مفصل رو مهیا کن. من که این چیزا حالیم نیست وقتش رو که اقلن می تونی معلوم کنی اولین مهموناش هم که هفت هشت ده تاییش معلومه. یک توک پا میاین تهران. حالا اشکال نداره. جهنم و ضررش. برای جا هم بیاین دفتر من٬! شیرینی هم می ری می خری یه دو سه ساعتی بیشتر تهران نگهت نمی داریم عاطفه و محبوبه و سمیرا و میکا و کرگدن و بانوش و بقیه رو هم دیگه خودت هماهنگ کن. ببین من منتظرماااااااااااا. سمیرا زود راضی شدی. تولد هم نمی خونیم الا به حضوری و جشن حضوری. اینهمه رفیق وبرکت داشته براش اونوقت به یه نوشته بسنده کرده. حلالت نمی کنم اگه برنامه ریزی نکنی....

وااااای رویا ! مگه چه خبر شده خانومی ؟ یعنی تو حاضری اینهمه آدم رو توی دفترت جا بدی واقعا ؟ اگه راست میگین پاشین بیاین همینجا تولد بگیریم !

DIANA سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:38 ب.ظ

به به خاله جون تاباشه از این تولدا البته اگه سال های خوبیه و خوش میگذره دیر بگذره






HAPPY BIRTHDAY...

خوش اومدی عزیز . مری

داداش محمد سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:15 ب.ظ

سلام ابجی حالتئن خوبه شرمنده که خیلی وقته بهتون سر نزدم
خوش به حالتون که وقت نوشتن دارین

یعنی سر تو از من شلوغتره داداشی جونم ؟

نعیمه سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:51 ب.ظ http://afterborn.blogfa.com

مبارک باشه.
بیا شمعشو فوت کن تا صد سال زنده باشه....


مرسی گلم

آلن سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:09 ب.ظ

اولن که تولد وبلاگتون مبارک.
ثانین که عجب متن قشنگ و پر احساسی بود.
یادم باشه واسه تولد وبلاگ خودم همینو کپی پیست کنم.
راستی پریروز هم تولد وبلاگ قبلی ام بود. 23 آبان.
ولی خب دیگه از این به بعد باید 16 شهریور رو جشن بگیریم.
در ضمن مرسی از بابت موسیقی وبلاگ. استاد ناظری.
که من عاشقشم.

اولن که مرسی
ثانیا که بازم مرسی . لطف دارین
کلا قابلی نداره این نوشته
تولد وبلاگ قبلی تون مبارک
ایشاله ده سالگی وبلاگ جدیدتون با کیک و شیرینی خدمت برسیم
من هم خدمت استاد ناظری ارادت دارم آلن عزیز . خوشحالم که خوشتون اومده.

زهرا سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:16 ب.ظ

تولدت مبارک وبلاگ سهبا جوووووووووووووووووون!ایشالا 120 ساله شی

مرسی زهراجونم . ایشاله 120 سالگی شما و وب قشنگتون .

DIANA چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:16 ب.ظ http://DIANI.mihanblog.com

سلام خاله جوون حالتون خوبه راستش تبریک عیدی که در شئن شما باشه نداشتم که بنویسم ولی خیلی ساده بهتون میگم عیدتون مبارک انشالله در کنار هر کسی که دوست دارین باشین و تعطیلات خوبی رو سبری کنین...
در کنار خانواده شاد و خرم باشید

ممنون عزیزم . قشنگترین تبریک عید همینه که گفتی خانومی . عید شما هم مبارک باشه . و امیدوارم تو هم تعطیلات خوبی داشته باشی .

الهه چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:03 ب.ظ http://harimeasheghaneha.persianblog.ir/

سلام سهبا جونم...
تولد خونه ی دوستیهات مبارک...
همیشه گفتم و باز هم میگم دوستی های اینجا عمیقتر و دلی تر از دنیای واقعیه...اینجا آدما بی توقع و بی چشمداشت همدیگه رو دوست دارن..اینجا نون و نمک هم رو نمیخوریم ولی حرمت نون و قلم همدیگه رو داریم...اینجا فرصتی به آدم میده تا با دنیایی از آدمها آشنا بشه...با قلمشون...با ایده هاشون..با افکارشون...و خیلی قشنگه که وقتی عاشق قلم کسی میشیم دیگه نه سن و سالش برامون مهمه نه اینکه از کجاست و چند سالشه و چه شکلیه...کوچیکی و بزرگی دیگه اهمیتی نداره و فقط کلمات میشن پل ارتباطی دلهامون...خدا رو شکر میکنم که یه روز این وبلاگ رو ساختی...خدا رو شکر میکنم که شناختمت...و امیدوارم که دلت همیشه شاد و پر از گرمای دوستی و عشق باشه....

اگه همه به پاکی و صداقت شما باشند و یه نقاب از دورویی نزنن به چهره شون , همین میشه که شما میگی عزیز دل . و من هم امیدوارم که همه اینطور باشند .
من هم واقعا خوشحالم که با جوونهایی مثل تو و پرند و مهتاب و آنا آشنا شدم . خوشحالم چون امیدوارم میکنین به آینده ای که توی این مملکت خواهد گذشت . خدا کنه همیشه شاد و تندرست و موفق باشین عزیز .

الهه چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:04 ب.ظ http://harimeasheghaneha.persianblog.ir/

عیدت مبارک و هر روزت عیدی به یاد موندنی...

عیدشما هم مبارک .

سپیده چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:47 ب.ظ

مبارک باشه !!!!!ایشاله تولد ۱۲۰سالگیش !
یکسال دراین وبلاگ چه زود گذشت !!!!!!

مرسییی سپیده عزیزم . ایشاله در کنار شما دوستان گلم . عیدت مبارک و در کنار خونواده خوش باشی عزیز دلم .

پرند پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:33 ق.ظ http://ghalamesabz1.wordpress.com/

ممنونم سهبای عزیزم که علی‌رغم مدت کوتاهی که از آشنایی رودررومون می‌گذره به یاد من هم بودی...
مطمئن باش این جنس نوشته‌ها همیشه جذابیت خاص خودشون رو دارن حتی اگر بارها و بارها و تو همه‌ی وبلاگ‌ها تکرار بشن...
و متأسفانه من هیچ‌وقت ذهنم اون‌قدر منسجم نبوده که بتونم چنین پستی بنویسم و از همه‌ی دوستانی که برام عزیزن یادی کنم و بگم همین‌قدر که نوشته‌های من رو می‌خونن برام خیلی ارزش داره حتی اگر هیچ‌وقت ردی از خودشون ثبت نکنن...

ممنون از لطفت پرند عزیز . مدت آشنایی مهم نیست که ، قدرت تاثیر هست که مهمه عزیز .

نیایش پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:01 ق.ظ http://www.niayeshmehr.blogfa.com

واقعا به فکر بردی مرا . به روزهایی که با اینجا سرو کار داشتم و هزاران خاطره و ...!
شاد باشی و برفراز

ممنونم عزیز . و شما هم سرافراز باشید و شادمان .

محمد قهرمان پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:02 ب.ظ

دختر گرامی ام! زادروزِ وبلاگت خجسته باد وعمرش دراز!

مرسی پدر بزرگوارم . لطف شما و سایه تان بر سر این خانه مستدام .

شبنم روشن پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:55 ب.ظ http://www.roshanshabnam.blogfa.com

درسته و مرسی از این آهنگ زیبا
آپ کردم خوشحال می شم منو بخونی

چی درسته ؟
خواهش میکنم . خوش اومدین /

حسام جمعه 28 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:25 ق.ظ http://www.notefalse.blogfa.com

وقتی اینجا اومدم از همون روز اول یه جور آرامش تکثیر شده داشت که برا من حکم کیمیا رو داره
فدایی داری رفیق

این یکی کامنت خیلی به دلم نشست آقا حسام . واسه یکی مثل شما ااگه بتونم یه کوچولو آرامش به ارمغان بیارم ، یعنی بهترین رضایت ممکن . ممنونم ازت دوست من .

گیس گلابتون جمعه 28 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:26 ق.ظ http://kaskiat.blogsky.com/

تولد زمزمه ها مبارک
منم به دنیای مجازی به خاطر پیدا کردن خاله سهبای عزیزم که نوشته هاش پر از آرامش و حسای خوبه مدیونم
ایشالا که سالهای سال با خوشی خواننده هات رو توی دنیای قشنگ زمزمه ها شریک کنی خاله عزیییییییییییزم

مرسیییییییییییی خاله جونم . منم از پیدا کردن خانوم دکتر خودم خیلی خوشحالم عزیز .

مامانگار جمعه 28 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:25 ب.ظ

...جددا سهبا تو یه ساله وبلاگ داری و می نویسی ؟!...خداییش خیلی عالیه...هم قلمت و هم ارتباطاتی که دراین دنیای مجازی داری...خیلی بیش از اینهارو نشون میده...
...بهرحال ازاینکه تورو شناختم و مطالبت رو می خونم احساس شادی و خوشحالی میکنم دوست من...
یکسالگی جمع خانواده مجازی ات مبااارک..


شما منو همیشه شرمنده می کنین مامانگار عزیز ! لطف دارین همیشه و منم خیی خوشحالم از اینکه دوست گرانقدری مثل شما پیدا کردم .

ناهید شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:37 ق.ظ http://nahid-sunset.blogsky.com

سالگردت مبارک
سهبا جان به زمزمه هایت ادامه بده ...
حتی اگر گاه گاه باشند

چشم عزیز . ممنون از محبتت /

محسن شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:18 ق.ظ http://mohsenbaratpour.blogfa.com

سلام
همیشه موفق باشید و سبز.

مرسی دوست من . خوش اومدین .

DIANA شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:02 ب.ظ

سالم
سلام
سلام
خوبی خاله جووووووووووووووووووووووووووووووووون؟
سلامتی؟!
امیدوارم که تعطیلات به شما و همه ی کسانی که دوستشان دارید خوش گذشته باشه و روز کاری جدید رو سرشار از انرژی+ شروع کرده باشین

کیامهر شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:03 ب.ظ http://www.javgiriat.persianblog.ir/

راست گفتی سهبا
خط به خط درست بود
و واقعا این دنیای عجیبی گاهی چقدر دلها را به هم نزدیک می کند و اگر اینجا نبود چطور می شد اینهمه دوست پیدا کرد؟
خیلی خوب نوشتی سهبا

کیامهر شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:04 ب.ظ http://www.javgiriat.persianblog.ir/

یکساله شدن وبلاگت مبارک

سهبا یکشنبه 30 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:56 ق.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

مرسی آقا کیامهر . من واقعا خوشحالم که با این دنیای ظاهرا مجازی آشناشدم و دوستان بسیار خوبی پیدا کردم ! اینقدر که گاهی جای تمام دوستان حقیقی ام رو پر می کنند برام . مرسی کیامهر عزیز .

مذاب ها سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:20 ق.ظ http://mozabha.blogsky.com

چقدر زیبا و دلنشین است این پستت
و من فکر میکنم باید نام این دو دنیا را با هم عوض کنند ، من فکر میکنم اینجا دنیای حقیقی است و زندگی ما دنیای مجازی.... تو چه فکر میکنی دوست عزیز؟؟؟

سهبا چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:23 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

این دنیا ترکیبی است از دنیای حقیقی و مجازی ، چیزی که هست دروغ و غم و غصه و زشتی و تلخی کمتر در آن پیداست ، پس زیباتر است . دوستش دارم چون دوستیها و شادیهای بسیاری را به من عرضه داشته است دوست من .

مهتاب پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:01 ق.ظ http://tabemaah.wordpress.com

الان دلم می خواد خودت و زمزمه های گاه گاهت رو ببوسم ...
همین ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد