سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

اگه نامرئی بودم

می خواستم خودم هم جواب بدم به این سئوال که اگه نامرئی بودم چیکار می کردم , اما طولانی تر از کامنت میشه و به همین دلیل تصمیم گرفتم اینجا بنویسمشون . راستش این نامرئی بودن یک سئوال اساسی رو توی ذهن من ایجاد میکنه , اینکه یک جسم با تقیدات مخصوص به خودش باشی یا نه مثل یک روح , خارج از همه قید و بندهای جسم خاکی ؟

من دومی رو بیشتر دوست دارم , همان قدرتی که در خواب داریم , روحی مجرد و در اختیار عقل , که توانایی انجام خیلی از کارها را دارد .روحی بدون تقیدات وابسته به زمان و مکان . یعنی اینکه هر لحظه که اراده کنی , در هر جایی که دوست داری باشی . مثلا من همین حالا دلم میخواست به دیدن مادر و پدرم بروم و از احوال آنها با خبر باشم .یا به مشهد می رفتم و به عزیزانم در آنجا سر میزدم ,  یا مثلا  به نهاوند می رفتم و با سمیرا به دیدن یلدا و بزرگ می رفتیم ! یا می رفتم فائزه  عزیزم را می دیدم و دسته گل یاس بنفشی را که برایم نگه داشته از او می گرفتم . شاید هم  به دیدن سپیده می رفتم و این یک روز را با اودر بام ایران می ماندم ! اگه یه آدم نامرئی بودم , هر طور شده شقایق عزیزم رو پیدا می کردم و چهره قشنگ این دوست مهربون و صبور و معتقد رو میدیدم که اینقدر برام حسرت نباشه دیدنش ! یا یکهو سراز استکهلم در میاوردم و زری  متعجب از این میشد که صدای من رو از کجا می شنوه وقتی قیافه مو نمی بینه ! ( چه وحشتناک !!! طفلک زری !) یا با رویا می رفتیم سروقت " دیدی شناختمت !!!" و یک دل سیر بهش می خندیدیم ! دیدن شیوا و دخترکوچولوش , فرخنده و آنیتا و دختران دوست داشتنیشون هم توی برنامه های هفتگی من خواهد بود ! یا شاید با کیمیاگر عزیز به درون عکسهای قشنگی که با هم می بینیم سفر می کردیم و از گشت و گذار در آنها لذت می بردیم !

 من سفر را خیلی  دوست دارم . در خواب هم  به جاهایی سفر کرده ام که هرگز فراموشش نخواهم کرد , آبشارهای بسیار زیبا , جنگلهای سرسبز , خیابانهای قشنگ با خانه هایی با معماری های سنتی و زیبا , باغهای بزرگ و دریا ! خیلی از مکانهایی را که در خواب رفته ام می شناسم , اما بسیاری از آنها برایم ناشناس هستند و خیلی دلم میخواهد بدانم کجا هستند ؟ اگه نامرئی بودم حتما یکی از برنامه های همیشگیم ادامه سفر بود , تا این حسرت همیشگی زندگیم تحقق پیدا کنه ! ایتالیا , یونان , فرانسه , استانبول , امریکا و... جزء اولین برنامه های سفر من خواهند بود در این صورت ! حتما گشت و گذاری هم در هالیوود خواهم داشت !  راستی سفر به حافظیه و سعدیه هم جزء کارهای همیشگی من خواهد بود !

اگه می تونستم به خواب دختر کوچکم می رفتم تا ببینم وقتهایی که ناله میکنه یا ناآرومه , چی می بینه تو خواب که اینقدر اذیت میشه ! یا به افکار یگانه زل میزدم تا سر از روحیات غریبش بیشتر در بیارم ! اگه روح بودم حتما توی مهمونی دیشب , ذهن زهرا و مامان و بابای عزیزش رو میخوندم تا بدونم ناراحتیشون از چه بابته تا شاید میتونستم کمکی باشم براشون !

اگه نامرئی بودم , مثل جیران عزیز , گاهی میتونستم رمانتیک باشم و به دیدن کسانی بروم که دوستشان دارم و بدون اینکه آنها متوجه حضور من بشوند , سیر ببینمشان ! اگه نامرئی بودم میتونستم توی این روزهایی که برادرم و مریم عزیزش مشغول تدارکات جشن عروسیشان هستند به کمکشان بروم و کمی از بار تنهایی شان بکاهم ! یا یکی از دغدغه های اصلی ذهن خودم را که سردر آوردن از مشغولیات فکری برادر دومم هست , با کندوکاو در ذهنش حل میکردم , یا با محمد به کانون می رفتم تا ببینم چرا اینقدر جذب آن محیط شده و چه می کند در آنجا !

اما اگرروح هم بودم , دوست نداشتم روحی سیاسی باشم ! احتمالا به مهتاب برای آزاد کردن زندانیان بی گناه کمک می کردم , اما هرگز حاضر نبودم کسی را بکشم یا هیچ علاقه ای به دیدن یا شنیدن افکار کثیف سیاسیون نداشتم !

 اگر نامرئی بودم حتما یکی از برنامه های آینده ام دیدار استاد شجریان عزیز بود تا به او بگویم که چه جایی در قلبهای ما دارد , حتی اگر ربنایش را پخش نکنند این روزها , حتی اگر آدمهایی با کلام زهرآگینشان آزارش دهند , حتی اگر این مملکت هیچگاه قدر امثال او رانداند – هرچند او خود همه اینها را به خوبی میداند !-  

اگر نامرئی بودم هر جایی که کنسرت موسیقی سنتی برگزار میشد , یا شب شعری اجرا می گشت , می توانستید حضور مرا هم در آنجا حس کنید ! کتابخونه هم جای خوبی برای پیدا کردن روح سرگردان من خواهد بود !

اگرروح بودم خیلی وقتها در کوچه پس کوچه های خاطرات گذشته ام سرک می کشیدم , به خانه قدیمی خاله می رفتم و ردی از خاطرات زیبای کودکی را در آنجا می جستم !

چه قدرتی دارد این روح , تازه این فقط محدوده تخیلات روح خسته من است ! شما هم فکر کنید , به روحتان و خواسته های درونیتان و اگر دوست داشتید آنرا بیان کنید !

نظرات 18 + ارسال نظر
عاطفه پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:41 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

میگم حالا مواظب باش یهو مرئی نشی :)
تواگه نامرئی بشی چه روح سرگردان خوبی میشی :)
چشماتو ببند تا خودم نامرئیت کنم : اجی مجی لاترجی

زهرا پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 05:20 ب.ظ

بابا باور کنید ما هیچیمون نبود!حداقل از خودم مطمئنم که حالم خوب بود.من قربون سهبا جونم برم که اگه نامرئی بشه هم با کارایی که گفت میکنه دوست داشتنی تر از قبل میشه..

کرگدن پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 07:11 ب.ظ

شما حتی وختی نامرئی هستید هم بسی زیادی مثبت و باحالید !

مامانگار جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:01 ق.ظ

...سهبای عزیز...خیلی قشنگ و پرحس و حال بود...اما فکرکنم اغلب چیزایی که نوشتی نیاز به نامرئی شدن نداره...وباصرف کمی وقت و پول قابل انجام باشه...موافقی؟..مثل شجریان یا دیدار دوستان یا کنسرتهاو...زنده باشی وپایدار ...

سیروس جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:15 ق.ظ http://www.khozaebal.persianblog.ir

همین طور که می خودنم میومدم پائین با خودم فکر می کردم چه کارا که نمی شد کرد.شاید فقط می رفتم تو مخزن سوالای ارشد و همشون رو می دیدیم تا قبول شم و به آرزوم برسم

سیروس جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:17 ق.ظ http://www.khozaebal.persianblog.ir

همین طور که می خودنم میومدم پائین با خودم فکر می کردم چه کارا که نمی شد کرد.شاید فقط می رفتم تو مخزن سوالای ارشد و همشون رو می دیدیم تا قبول شم و به آرزوم برسم
البته بقول جناب گرکدن اینجا هم خیلی مثبته!
من الان افکار شیطانی توی ذهنم داره شکل می گیره

رویا جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:13 ق.ظ http://NASIMESOBH.PERSIANBLOG.IR

چقدر هم کم کار داشتی اگه نامرئی بودی. الهی بمیرم برات...

ناهید جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:22 ق.ظ

سهبا جان
راستش اگه من نامرئی بودم می رفتم ...
هرچی خواستم بگم کجا ، چیزی به فکرم نرسید عجیبه ها !!

کیامهر جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:32 ب.ظ http://www.javgiriat.persianblog.ir

آخ ستاد شجریان رو خوب اومدی
راستی شنیدم آبان ماه کنسرت استاد شجریان برگزار میشه؟
صحت داره ؟

حبیب جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:40 ب.ظ http://nogall.persianblog.ir

سلام . آپم . .......................... [گل][گل][گل][گل]

حسام جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:42 ب.ظ http://www.notefalse.blogfa.com

رویای قشنگیه
کاش میشد

فائزه جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:25 ب.ظ http://www.nahavandnew.blogfa.com

سلام سهبا جونم اگه اینجوریه من از امروز دعا میکنم زودی نامرئی بشیولی یادت نره اگه رفتی پیش استاد منم ببری
راستی یه چیزی هم به روزم هم اینکه آهنگم رو عوض کردم بیا ببین قشنگه

میکائیل جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 05:57 ب.ظ

این همه جا ... یه سری به ما نمیزدی ؟؟؟؟

سمیرا شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 08:21 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

اونوقت فکر کنم باید شبانه روز رو برات چند برابر میکردن! اما خیلی از اینا توی عالم واقعیت هم شدنیه نیاز به نامرئی شدن نیست

مهدی پژوم شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:34 ق.ظ

سلام دوست خوب...
با سیاست که گفتید چندان موافق نیستم رفیق. اما در بقیه با شما همداستان ام.
پایدار باشید.

هیچ شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:56 ق.ظ http://mindzeinab2009.blogsky.com

دیگه کاری نداشتم که انجام دهم . همه کارهایی که انجام می دهیم واسه نامرئی شدنه ...یعی فنای در روح ..انجا دیگر من باقی نمی ماندکه فکری و خیالی و کاری و خواسته ای ...داشته باشد. انجا دیگر به مقصد نهایی رسیده بودیم یعنی همه هستی در اغوش یکدیگر تسبیح خدا ...ولی در نهایت دوست داشتن بی مرز و سیلاب مهرو عشق ارزوی نهایی همه است ....همان که حضرت حافظ فرمود:به جهان خرم از انم که جهان خرم ازوست عاشقم برهمه عالم که همه عالم ازوست ....پاسختان به این پرسش نماد یک روح متعالی و اندیشه متوالی است...

جیران شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:12 ب.ظ http://jairanpilehvari.wordpress.com

چقدر شیرین بود وقتی نوشتی به خواب دختر کوچکم می روم :)

hadise جمعه 7 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 11:58 ق.ظ http://hadise1991

hme kar mikardm ...hata...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد