چند روز پیش , زمان تعطیلات کوتاه پانزده خرداد , همراه با یک خانواده از عزیزترین دوستانمان و به دعوت دوست عزیز دیگری به الموت رفتیم . من همیشه عاشق این گونه سفرهای دسته جمعی و گذران وقت با دوستانی این چنین یکدل هستم .
منطقه الموت , منطقه ای کوهستانی , سرسبز و بسیار خوش آب و هواست که اگر اشتباه نکنم حد فاصل استانهای قزوین و مازندران می باشد و شامل شهرها و روستاهای سرسبز و دیدنی زیادی است با مردمانی خونگرم و مانند طبیعتشان دست و دلباز و البته فوق العاده باهوش . نوع تغدیه ( شالیزارها و ماهی سراهای فراوانی در سراسر این منطقه موجود می باشد ) مردمان این منطقه به علاوه برخورداری از مواهب طبیعی – رودخانه همیشه پر آب شاهرود , طبیعت سرسبز و هوای پاک و تمیز آنجا - به علاوه سایر مسائل باعث شده که مردمان آنجا در تحصیل و کار بسیار موفق باشند . از الموت مطمئنا نام قلعه حسن صباح واقع در روستای گازرخان الموت را شنیده اید . بگذریم . در جریان این سفر از روستای بسیار زیبای اندج که صخره های آن معروفند , دیدن کردیم . طبیعت فوق العاده آنجا همیشه مرا شگفت زده می کند . تصور کنید شب را در شرایطی به صبح می رسانید که سرشار از آهنگ گوش نواز سمفونی طبیعت گشته اید . صدای رودخانه همراه با صدای غالب قورباغه ها و جیرجیرکها و پرندگان و خنکی فوق العاده هوا در نیمه های خرداد ماه شبی به یاد ماندنی را برای شما به یادگار خواهند گذاشت .همچنین به لطف دوست گرامی و میزبان عزیزمان , در اندج با انسانی فهیم و وارسته و مهربان آشنا شدیم که این سفر را نیز برایمان سفری به یادماندنی نمود . آقای محمدرضا نوری , شاعر متعهد و گرانقدری است که به درخواست ما برایمان چند شعر زیبا و از جمله شعری در مورد سفر خود به تخت جمشید را باصدای گرم خود خواندند و همه را به تحسین واداشتند . کم هستند از این دست انسانهایی که این چنین زیبا هدف آفرینش را و نقش خود را در این میانه دریافته باشند . ایشان مجموعه اشعاری را نیز به چاپ رسانده اند که محتوای بیشتر اشعار آن شناخت انسان و مذهب می باشد . در ادامه یکی از اشعار این کتاب را می آورم و برایشان زندگی ای سرشار از شادی و تندرستی و بهروزی آرزو می نمایم .
نمی دانم ملک یا دیو یا در این دو پنهانم به ظاهر نیستم از این و از آن چون که انسانم
اگر قصد خدا تقدیس او بودی ملک بودند چرا من قهرمان منتخب در صحن میدانم
وجودم استوار از طین و یا صلصال مسنون است به حق شایسته آن باشد , فروشد فخر شیطانم
اگر روح خدایم من , همه دونند غیر از حق سزد بر سجده ام افتد ملک بر خاک ایوانم
گر از روح خدایم من , چرا نارم بود منزل گر از طینم چرا جنت مرا حور است و غلمانم
گمانم زین دو باشد خلقتم از بهر منظوری که آن جان آفرین روز ازل بگرفت پیمانم
منم آن ناخدای کشتی دریای اندیشه در این اندیشه خود هم نوح , هم امواج طوفانم
بود فخر من از جن و ملک بر قوه وفعلم که در بعد وجود من سرشته پاک یزدانم
خدایم آزموده با ملک در کشف اسمائش ملک عاجز شد از پاسخ ولی من راز آن دانم
به این علت مخیر کرد فعلم تا گزینم ره روم سوی جنان یا ره برم بر نار نیرانم
رضا درحدفهم خودعمل برمدعابنما بود تکلیف هر نفسی به قدر الوسع, می دانم
سلام بانو..
چرا من قهرمان منتخب در صحن میدانم
میتونم تصور کنم چقدر خوش گذشته.. غبطه خوردم بهت!!
خیلی دوست دارم الموت رو ببینم!کتاب خداوند الموت رو خیلی دوست دارم و صحنه هاش جلوی چشمه
می خواهم بریم ببینم
آدما وقتی فقط یک شب در دل طبیعت بخوابند میفهمند در دنیای صنعتی چقدر صداهای نا مربوط رو باید بزور بشنوند و از چه صداهای محرومند.بزرگ کوچک
سلام نرگس جونم...دلم تنگه برات...
از اینکه همیشه به روز هستید خوشحال
حالم خوب است ولی چه کنم که این دل طاقت دوری نداری و همیشه منو اذیت می کنه
کاش که شما هم می امدید
سلام دوست عزیز
وبلاگ خوبی داری و خوشحال میشم به من هم سر بزنی و تبادل لینک کنیم
سهبا جان درسته ما هم تو شهرمون هر وقت اراده کنیم یه جای خیلی با صفا می تونیم بریم ولی بازم به اون جایی که رفتی حسودیم شد ودوست داشتم منم اونجا بودم خوش به حالتون مخصوصا"با اون شاعر خوبی که در کنارتون بوده من که حسابی غصه خوردم .
من خوبم نرگسی...
سلام...
سفرتان به خیر دوست خوب...
چقدر دلم خواست این رود و صداها و طبیعتی که توصیفشون کردی ... چقدر جدا نیاز دارم بهشون ... خیلی زیاد ...
سلااام ...ببخش دیراومدم...یه سفرکوتاه رفته بودم سهباجان...البته به قشنگی و دلپذیری سفرتونبود...اما منم تو دل طبیعت بودم و از روز و شبش ارامش گرفتم... جالبه که تو همه جااز همراهی باشعرا برخورداری...نعمتیه هااا...
خیلی خوشحالم که الموت بهتون خوش گذشته، ایشالا که خوشیحاتون پایدار باشه. هر چند که قسمت ما نشد که بعنوان میزبان در خدمتون باشیم ولی امیدوارم بقیه میزبان خوبی واستون بوده باشن. ممنون از لطفی که به پدر من دارین. نوشتار متن احساس لطیف شما رو نشون میده
از احساستون و درک بی آلایشتون نسبت به طبیعت حمایت میکنم و این حس ظریف شما رو دوست دارم.
سلام سهبا ی خوبم خیلی خوشحالم از خوشحالی ات
منم عاشق طبیعتم ولی کمتر قسمت میشه برم
در ضمن این شعر فوق العاده عالی بود ..عالی عالی
سهبا کمتر هستی؟ اونورو تعطیل کردید
خوش به حالتون. ما هم چند وقت پیش با دوستان می خواستیم بریم اما متاسفانه انقدر سرم شلوغ بود که نشد. حتما باید این منطقه رو ببینم.
زیارت قبول . خوش به سعادتان . من که دلم یک عمرست هوای آنجا دارد و نشده . خوش به حال شما که در سفر هم در محضر اهل دل هستید . خیلی زیبا بود .
همیشه به سفر ان شاء الله.
ایشالا سفر مکه ... چه می دانم یا اگر طالبید لندنی پاریسی هامبورگی جایی خلاصه... به هر حال سفر خوب است و در سفر باید شناخت!
سلام دوست عزیز سهبا. وبلاگه توپی داری.تبادل لینک میکنی.اگه خواستی منو با نام ::: ابی اقای صدا::: لینک کن بعد خبر بده با چه اسمی لینکت کنم.
سلام خاله جونم...دائم به سفر .....خوشحالم که بهتون خوش گذشته
من که عاشق طبیعتم ...... امروز یکم رزیدنتا بهم گیر دادن...اومدم اینارو خوندم حرص خوردنم یادم رفتD: