۱-
خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری
لحظه های کاغذی را ، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی ، زندگی های اداری
آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری
با نگاهی سرشکسته ، چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته ، خسته از چشم انتظاری
صندلی های خمیده ،میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری
رونوشت روزها را ، روی هم سنجاق کردم:
شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری
عاقبت پرونده ام را ، با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من ، صفحه باز حوادث
در ستون تسلیتها ، نامی از ما یادگاری
2-
اینجا همه هر لحظه می پرسند :
"حالت چطور است ؟"
اما کسی یک بار
از من نپرسید:
"بالت ...؟!"
3-
خدایا یک نفس آواز! آواز !
دلم را زنده کن ! اعجاز ! اعجاز!
بیا بال و پر ما را بیاموز
به قدر یک قفس پرواز ! پرواز !
4-
باران ! باران ! دوباره باران ! باران !
باران ! باران ! ستاره باران ! باران !
ای کاش تمام شعرها حرف تو بود :
باران ! باران ! بهار ! باران ! باران !
۵-
نه !
دیگر کاری به کار عشق ندارم !
من هیچ چیز و هیچ کسی را
دیگر در این زمانه دوست ندارم!
انگار این روزگار چشم ندارد من و تو را
یک روز
خوشحال و بی ملال ببیند
زیرا
هر چیز و هر کسی را که دوست تر بداری
حتی اگر یک نخ سیگار
یا زهر مار
از تو دریغ می کند !
پس من با همه وجودم
خود را زدم به مردن،
تا روزگار دیگر
کاری به من نداشته باشد.
این شعر تازه را هم ناگفته می گذارم
تا روزگار بو نبرد ...
گفتم که
کاری به کار عشق ندارم !
پی نوشت :
حرفی نیست ! تنها اینها را نوشتم که بدانید من هم آدمی هستم از جنس شما ، با تمام خوشیها و غمهای کوچک و بزرگ ساری و جاری در تمام لحظات زندگی ! تنها سعیم در بزرگنمایی شادیهاست ! همین ....
پی نوشت ۲:
فاصله 5 شنبه تا یکشنبه , فاصله کمی نیست ! اما فاصله غمها تا شادیها فقط یک لحظه است , چیزی که مهم است این است که هر دو گذرایند ! و هر دو درهمند !
سهبای عزیز
از اینکه میبینم فقط و فقط ناخوشی ها رو نمینویسی خوشحالم . از تک تک نوشته هات استفاده میکنم ممنونم .به ستاره هم بگو زیاد به نیمه خالی لیوان نگاه نکنه خدا خودش کمک میکنه . بزرگ کوچک
..سلاااام سهبای عزیزم...ببخش دیر سر زدم...دوسه روزی گرفتار بودم...دیروز برای مطلب قبلیت داشتم کامنت میگذاشتم که وسطاش کاری فوری تو شرکت باعث شد نیمه کاره بمونه و آخروقت هم نرسیدم کاملش کنم...
مطلب قبلیت خیلی سرحال آورنده و قشنگ بود..خیلی.. فکرکنم کناردوستات بودی ومیهمان داشتی ...
...اما یهو این مطلب امروزت ...یعنی نمیشه آدم هرروز اون احساس سرشاراز انرژی و شور و لذت رو داشته باشه...حتما میشه..باید دنبال راهش بود...
نمی دانم چرا هر وقت شادی هست تمام غم ها رو فراموش می کنیم وهر وقت غمی تمام شادی ها رو براستی چرا چنین است ؟
ای کاش تما م شعرها حرف توبود
باران !باران!بهار !باران!باران!
نرگس خانومی ! چقدر خوب بود این شعرها و چه غمگین بود پی نوشت... خوبی؟
به آقا بزرگ بگو تقصیر چشم من نیست لیوان من همیشه خالی بوده...و اکنون خالی تر
عزیزم ... از بس تو خوبی به خدا ...چیکار داری به ما ... قربون ِ سعیات که این همه قشنگن ...
دوست دارم هر چه زودتر جور بشه و بیام پیش تو و سمیرا ...
توعزیزی ... خیلی عزیز
بزرگنمایی شادیها ... آففرین ...
مرسی خیلی ...
شاد باشید همیشه الهی ...
یک فیلم گذاشتم
فاصله 5 شنبه تا یکشنبه , فاصله کمی نیست ! اما فاصله غمها تا شادیها فقط یک لحظه است , اما چیزی که مهم است این است که هر دو گذرایند ! و هر دو درهمند !
نگرانم نباشید , خوبم .
نمی دونم چی بگم...فقط میتونم بگم واقعا لذت بردم:)
عالی بود...بی نقص
نمی دونم چرا تا حالا این شعرارو نخونده بودم:(
سلام سهبا بانو
رمز مطلب رو جای ایملیم براتون نوشتم
سلام.چه شعرای قشنگی گذاشتی.یه ذره سرم شلوغه این روزا دنبال معاینات پزشکی برای استخدام و انتخاب رشته.خواهرمم اسباب کشی کرده بچه برادرم هم به دنیا اومده!ببخش که دیر به دیر سر میزنم.
راستی سهبا جان ....بالت... خوبه؟
سلام.
بسیار انتخاب های خوبی بود از شعرهای این نرفته مرد.
ممنون.
سلام عزیزم.. من عاشق قیصر خدا بیامرز بودم.. هنوزم کلی باشعراش حال میکنم.. ببخش که دیر سرزدم.. گرفتار بودم.. بووووس
سر مست از این احساس شد / باز این دل تنهای من / از سینه من پر کشید / گوئی همه غم های من / با دوستی ها دلخوش است / این نجمه سهبای من / در آسمان بیکران / شیدای او چشمان من
محبت کردید سر زدید . چیزکی بود ولی نشد که محل احساس من باشد . برای خودش ماند . هر چند که بنده نیز در آن حد از ذوق احساس نبوده و نیستم . بنده برای عرض ادب خدمت می رسم .
کاش قیصر رو سیاسی نمیکردند
در آسمان آبی دلم، جایی برای ابرها نیست
مادرم! دعایم کن که با دعایت ، دلم خانه دردها نیست
عزیزترین عزیزانم ، روزت مبارک
از بودن مکرر بر دار خسته ام
پس هنوز هستی!!
معلوم است که به قول ناصر خسرو نشانه تیرک زمانه خواهی شد...
دلم واسه اینجا و نوشته هات تنگ شده بود
با پینوشتت کاری ندارم چون از اولم میدونستم یکی هستی از جنس خودم شاید با احساستر و لطیفتر
همیشه خوب باش
سلام به دوست خوب و باصفا و نازنینم
سعی تو در بزرگ نمایی شادیها از بهترین کارهای دنیاست و لازمه تداوم زندگی ..همیشه امیدوار باش و برقرار
خواستم گفته باشم حرفم . خواستم ...
بازهم ....
همه دانند . تو دانی . آنانکه ندانند کجایند ؟
یا در خواب . یا پشت یک مشت گل پوشالی ...
زین اتش نهفته که در سینه من است خورشید شعله ای است که در اسمان گرفت