شد فرش سبزه پهن و دل من ، در زیر گرد ، چون گل قالی
سر می کشد ز خانه تکانی ، این سوت و کور مانده خالی
بال و پرم ز هم نشود باز ، بدرود ای بلندی پرواز!
در کنج آشیانه خزیده ، خون می خورم ز بی پر و بالی
از دست چرخ جان نتوان برد ، باید شکست و خرد شد و رفت
پرواز سنگهاست ز هر سو ، ما جمله کوزه های سفالی
گفتم سخن شکسته و بسته ، از بیم حاسدان سخن چین
ترسم که عادتم شود این کار، خود را زدم ز بس که به لالی !
با این دل جوان که ز پیری ، نامی شنیده است و دگر هیچ
حالی به حالی از چه نگردم ، از شعر عاشقانه حالی؟
چشمم کشیده راه و چه اشکی آماده نثار تو دارد!
هم طعنه زن به هر چه روانی ، هم صافتر ز هر چه زلالی
گاهی بکش ز روی محبت ، دست نوازشی به سرمن
سازی که رنگ کوک نبیند ، زحمت دهد ز بیهده نالی
ذوق نماز چون دهدم دست ، با قبله هیچ کار ندارم
محراب ابروی تو مرا بس ، ای قدم از غم تو هلالی !
آن شاهزاده ای که به رویا ، دیدی ، کسی نبود بجز من
بر ترک من نشین که بتازیم ، در دشتهای دور خیالی !
ای مظهر صفا و طراوت ! با من بگو ترا چه بنامم ؟
شام ستاره بار کویری ؟ یا صبح شسته روی شمالی؟
پیرانه سر جوان شدن از عشق ، باور نکردنی است به ظاهر
اما دو میوه ایم من و تو ، از پختگی رسیده به کالی!
شد با امید روز وصالت ، شبهای تلخ هجر گوارا
یاد لب تو کردم و خوردم ، آب حرام را به حلالی *
فرصت شد آنقدر که بپرسم : در چشم تو هنوز عزیزم ؟
برخاستی ز جای و نگفتی : آری ، به عذر تنگ مجالی
می بوسمت ز دور به تکرار ، اما نه ده ، نه بیست ، که صد بار !
دارم دلی زعشق تو سرشار ، وز هر چه غیر یاد تو ، خالی
محمد قهرمان
06/02/89
· * با تاثیر پذیری از این بیت مولانا صائب تبریزی:
چون گره شد به گلو لقمه غم ، باده طلب به حلالی خور اگر آب حرامی داری
پی نوشت 1:
برخی از عبارات به کار رفته در این شعر دیوانه ام می کند .مثل :
- سازی که رنگ کوک نبیند ، زحمت دهد ز بیهده نالی
- ذوق نماز چون دهدم دست ، با قبله هیچ کار ندارم
- شام ستاره بار کویری ، یا صبح شسته روی شمالی
- از پختگی رسیده به کالی
- و یا این بیت :
- از دست چرخ جان نتوان برد ، باید شکست و خردشد و رفت
- پرواز سنگهاست ز هرسو ، ما جمله کوزه های سفالی
شما از کدام بیت این شعر بیشتر خوشتان می آید ؟ اگر دوست دارید با ما هم بگویید .
پی نوشت 2:
این شعر واقعا داغ داغ به دستم رسید ولی تا الان فرصت این نشد که در اینجا بگذارمش ! ببخشید ! اما مطمئنا در هر زمانی خواندنش لذت بخش است
پی نوشت ۳:
امروز چهارشنبه مراسم نکوداشتی برای استاد محمد قهرمان در شهر زادگاهش تربت حیدریه برگزار می شود . امیدوارم مراسم در خور شان استاد باشد .
یه سر به وبلاگ من هم بزن
http://www.persis.blogsky.com
اگر مایل باشی میتونیم با هم تبادل لینک داشته باشیم
سلام ابجی حتما عکس ها رو شاید از طریق ایمیل براتون بفرستم
آب حرام را به حلالی
عالی بود
سلام سهبا جان
کاش ما هم استاد شما رو میدیدیم
انقدر ازشون تعریف کردی که بدجوری مشتاق دیدار شدم
خوبی خانمی شعر دوست
دختر نازت چطوره
سهبای عزیز
واقعا نمیدونم چطور از تو تشکر کنم هر گاه شعری رو انتخاب میکنی واقعا تن من میلرزه از خوندنش. دست مریزاد واقعا واقعا از صمیم قلب ازت ممنونم. بزرگ کوچک
حتما در آینده نزدیک واست چند تا از کاغذهای که من نوشتم و بهش میگم شعر میفرستم.
ممنونم بزرگ عزیز . خوشحال میشوم که اشعارتان را داشته باشم و از خواندنش لذت ببرم .
از دست چرخ جان نتوان برد... باید شکست و خرد شد و رفت....
این بیت محشر بود... هرچند غزل استاد سراسر شاهکار بود و عجیب به حال و هوای من گره خورد..
نرگس جانم ! بدک نیستم عزیز...
اینو خیلی خوشم اومید:
با این دل جوان که ز پیری ، نامی شنیده است و دگر هیچ
حالی به حالی از چه نگردم ، از شعر عاشقانه حالی.
کلا ارتباط عشق و جوانی و ژیری رو خیلی دویت دارم
بقول شهریار:طفل بودم دزدکی ژیر و علیلم ساختند:)
سلام و صبح به خیر به دوست خوب و عزیزم سهبا جان
بی تعارف بگم شعر واقعا فوق العاده بود خیلی به دلم نشست
ممنون بابت این همه محبت و صفا
بال و پرم ز هم نشود باز ، بدرود ای بلندی پرواز!
در کنج آشیانه خزیده ، خون می خورم ز بی پر و بالی
و این بیت هم زبان گویای من ...
...بر ترک من نشین که بتازیم ، در جاده های دور خیالی !
این شعر درکلیتش که خیلی قشنگه بماند...تک تک بیت و مصراع هاش هم دنیا معناداره !!
دستت دردنکنه سهباجان..
کاش این بزرگداشت استادقهرمان درمشهد بود تاماهم میرفتیم...حیف شد...
عالی بود و چه خوب که تو رو داریم تا اینا رو برامون بنویسی...
خودت چطوری مهربون ِ من ؟
پیرانه سر جوان شدن از عشق ، باور نکردنی است به ظاهر
اما دو میوه ایم من و تو ، از پختگی رسیده به کالی!
شاهکار بود نرگس بانو
از دست چرخ جان نتوان برد ، باید شکست و خردشد و رفت
پرواز سنگهاست ز هرسو ، ما جمله کوزه های سفالی
این بیت روانیه
به روزم
سلام من خوبم
هستم . یه کم سرم شلوغه...وقت نمی کنم زیاد بیام
واقعا شعر زیبایی بود
باعث افتخار منه :)
از دست چرخ جان نتوان برد ، باید شکست و خردشد و رفت
- پرواز سنگهاست ز هرسو ، ما جمله کوزه های سفالی
سلام
وبلاگت زیباست.
اگر به کلبه درویشی بنده هم قدم رنجه بفرمایید خوشحال میشم.
اگر هم موافق تبادل لینک هستی منو با نام (( عاشقانه )) لینک بفرمایید و بهم خبر بدید تا شما را با چه نامی لینک کنم.پیشاپیش از حضور گرمتون متشکرم دوست خوبم.
[گل]آسمان جای عجیبیست نمیدانستیم / عاشقی کار غریبیست نمیدانستیم / عمر مدیون نفس نیست نمیدانستیم / عشق کار همه کس نیست نمیدانستیم[گل]
به نظرم این دو بیتش از همه قشنگتر بود
ذوق نماز چون دهدم دست ، با قبله هیچ کار ندارم
محراب ابروی تو مرا بس ، ای قدم از غم تو هلالی !
از دست چرخ جان نتوان برد ، باید شکست و خرد شد و رفت
پرواز سنگهاست ز هر سو ،۰۰۰۰۰۰۰۰۰
مرسی
این شعر اوج نازکی خیال و ترجمان زلالی روح و صفای جان ادمی است ...گفتم سخن شکسته و بسته ، از بیم حاسدان سخن چین
ترسم که عادتم شود این کار، خود را زدم ز بس که به لالی !
با این دل جوان که ز پیری ، نامی شنیده است و دگر هیچ
سلام نرگس
چطوریایی؟
آره دیدمش شجریانو ضبطشم کردم
دوباره به ضرغامی نامه نوشته گفته باعثه ننگه که آهنگای من از این تلویزیون پخش میشه
نکنید این کارا رو
دوستش دارم
دیشب یه خوابی دیدم راجع به استاد قهرمان . به نظرت تعبیرش چیه ؟
عین همین شعر رو داش تو خواب میخوند برام ....
میدونی چرا ؟
صبح شسته روی شمالی ...
از پختگی رسیده به کالی ...
ترکیبات محشری داشت جددن ...
ز دست چرخ جان نتوان برد ، باید شکست و خرد شد و رفت/پرواز سنگهاست ز هر سو ، ما جمله کوزه های سفالی
سهبا باورت میشه قبل از اینکه مطلبتو کامل بخونم از این بیت خوشم اومد و اینجا نوشتم و بعد بقیه ی مطلبتو خوندم دیدم تو هم عین همین بیتو دوست داشتی..
چه تفاهمی بانو:)
جدا خیلی حالم رو خوب کرد ...
خیلی دلنشین بود ... اساسا این وزن کنار این ترکیبات نمی تونه حال ِ آدم رو خوب نکنه ...
مرسی از سلیقه و انتخابت و به اشتراک گذاری ِ سخاوتمندانه ی حس های خوبت سهبا جان ...
با پی نوشت و دیوانگی هات موافقم که مرا نیز !
پیرانه سر جوان شدن از عشق ، باور نکردنی است به ظاهر
اما دو میوه ایم من و تو ، از پختگی رسیده به کالی!
و
از دست چرخ جان نتوان برد , باید شکست و خرد شد و رفت
پرواز سنگ هاست ز هر سو , ما جمله کوزه های سفالی
مرسی که دوباره از استاد نوشتی...
خوندم...و درباره اش حرف دارم...ولی بمونه برای سر فرصت...حیفه سرسری از همچین شعری رد شد...پس فعلا فقط سلام...
همه اش قشنگ بود خوشمان آمد...اما کاش کنار این شعر یه عکس داغ هم ازش میذاشتی
جمعه به یاد این شعر افتاده بودم و اینکه چقدر دلم میخواست بود تا میخوندمش ...
امروز صبح اومدم و دوباره خوندمش و سیوش کردم ... جداً شاهکاره ...
بازم ممنون نرگس جان ...
سلام
می بوسمت ز دور به تکرار ، اما نه ده ، نه بیست ، که صد بار !
دارم دلی زعشق تو سرشار ، وز هر چه غیر یاد تو ، خالی
بیت قشنگی بود که به دل مینشست.
موفق باشید.
فعلا.
سلام سهبای مهربانم ...خوبی ؟
خیلی داغ بود بابا . آتیش گرفتیممم!!!
می بینم که واسه خودت کلی کامنت دونی پر و پیمون به هم زدی بانو..........خوشحالم که همه میخوننت
سلام مهربانم
هرچقدر نگاه کردم به این شعر و خواندمش تا بیتی را از درونش بکشم بیرون نشد که نشد همش زیبا بود و عمیق .من استاد قهرمان را نمیشناختم مرسی از اینکه ایشون را معرفی کردی
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
سلام. ممنون که سر زدی بهم. تونستی ایمیلتو بفرست برام
فرصت شد که آنقدر بپرسم:در چشم تو هنوز عزیزم ؟
بر خاستی زجای و نگفتی :آری به عذر تنگ مجالی
واقعا" آدم به وجد میاد مخصوصا"اگه یه دل تنگی هم داشته باشی واز سر دل تنگی اشکی بریزی واقعا"حال کردم بی نظیر بود
دیگه الان که یخ کرده!
قشنگ بود.....خوشم اومد از این ذوقشون