بعداز ظهر چهارشنبه 22/2/89 افتتاحیه اولین همایش دو سالانه خوشنویسی در پایتخت خوشنویسی ایران - قزوین – به بهانه بزرگداشت میر عماد قزوینی و با حضور بسیاری از بزرگان این هنر برگزار شد . این همایش در محل بازار قدیمی قزوین و در قسمتی از آن موسوم به بازار وزیر تشکیل شد .فضای سنتی مکان و خنکای دلچسب آن مکان در بعدازظهری بارانی , می توانست بسیار دلنشین تر و خاطره انگیزتر باشد اگر :
- اگر برنامه ریزی ها کمی دقیق تر ومناسب تر با این همایش بزرگ و مهمانان گرانقدر آن که از سراسر ایران و حتی از سایر کشورها به آنجا آمدند , بود .
- اگر برنامه ها بر محور هنر خوشنویسی صورت می گرفت و به دور از دنیای سیاست .
- اگر به جای وزیر و معاون و مشاور و استاندار و غیره , از هنرمندان بزرگ این هنر دعوت به سخنرانی به عمل می آمد و به قول حافظ : اگر چه عرض هنر پیش یار بی ادبیست ....
- با همه اینها پس از اتمام سخنرانی ها , پاداش صبوری مان بر سخنان آن عزیزان شد : ده دقیقه شنیدن نوای نی استاد منوچهر غیوری در مایه شوشتری و پس از آن افتتاح نمایشگاه آثار برگزیده خوشنویسی که شامل دو قسمت آثار اساتید و آثار برگزیده در بخش مسابقه این همایش بود که در همان محل آقای ایوبی – اگر اشتباه نکنم مسئول قسمت فرهنگی سازمان اکو – قول برگزاری نمایشگاه این آثار در چند کشور و از جمله ترکمنستان را به حضار دادند . این نمایشگاه از22 اردیبهشت تا 18 خرداد ادامه دارد و مراسم اختتامیه و اعلام برندگان در روز 18 خرداد ماه صورت خواهد گرفت .
- و اما سهم من از این همایش , همراهی با دو عزیز دوست داشتنی , سمیرا و قاصدک خوبم بود در فضای دلنشین بازار و در غرفه هایی مملو از آثار خوشنویسی و در بین اساتید بزرگواری چون استاد امیرخانی , استاد شیرازی ,استاد سلحشور , استاد جواد بختیاری , استاد یداله کابلی , استاد ملک زاده , استاد آصف زاده و سایر اساتید انجمن خوشنویسان ایران و استاد احمد پیله چی و آقایان زندی , فخار , امیرعاملی قزوینی , احمد پگاه , مهرزاد محصص مستشاری , اقای محبی , آقای یزدی و دیگر اساتید خوشنویسی قزوین .
- جای استاد ابوالحسن محصص مستشاری موسس انجمن خوشنویسان قزوین در این همایش بسیار خالی بود . از خداوند شفای عاجل ایشان و سایر هنرمندان این مرز و بوم را خواستارم .
- گفتگو با استاد سلحشور و شنیدن سخنان ایشان در مورد شاعر خوب کشورمان- خیام – و گرفتن دستخط زیبای شکسته نستعلیق استاد یداله کابلی و استاد ملک زاده , همچنین گرفتن چند عکس یادگاری با این عزیزان بزرگوار هم شد دیگر دستاورد های خوب من از این اتفاق خوشایند واقع شده در این روزها .
- آرزویم اینست که هنر دیرینه این دیار کهن , جایگاه واقعی خود را در بین مردمان این سرزمین بیابد , بخصوص هنر زیبای خوشنویسی که کماکان جزء معدود هنرهایی است که از آلودگی های روزمرگی و ابتذال و سیاستهای کثیف دوران به دور مانده است . ماندگاری هنر و هنرمند واقعی در این روزگار آشوب زده , رویای همیشگی من است .
- پی نوشت :
- یکی از نقاط قوت این برنامه اجرای خوب خانم سمیه مشایخی شاعر وخوشنویس خوب کشورمان به عنوان مجری برنامه بود که چه زیبا اشعار دلنشین خود را برایمان خواندند . یکی از آنها را با هم بخوانیم :
مرکب گفت روزی با قلم نی دلم خون است زین رنج پیاپی
اگر چه باطنی از رنگ دارم دورنگی هرگزم در سر ندارم
مرا روزی تب وتابی دگر بود خریداری و اربابی دگر بود
تو می رقصیدی و من در قفایت رد خون می زدم بر جای پایت
زما مشق تمنا می نوشتند حدیث دل , چلیپا می نوشتند
مرکب نغمه ی دل می سرائید قلم تنها حقیقت می تراوید
قلم تنها رفیق خوشدلان بود کلید باغ , دست بلبلان بود
حریم عشق دیوار و دری داشت خیال شبروان بال و پری داشت
میسر بود مستی , بی می و جام به سر می شد روان صید از پی دام
شب و زلف پریشان عالمی داشت کمان ابروی شوخان خمی داشت
من و تو تا سحر با غین و با میم حدیث کهنه ی دل می نوشتیم
نه بهر نام و نان و شهرت و جاه نه در بند شه و دربار و درگاه
هنر سرمایه ی پر قدر جان است هنر آرامش روح و روان است
هزاران دل به شوق قوس یک عین بچرخد مست , چون پروانه در بین
نگاه عالمی مبهوت ماند الف چون قامت رعنا نماید
به عین و شین وقاف عشق , عمریست که اشک دیده ی عشاق جاریست
دل اول باید از رنگ و ریا شست که در این هنر در جان توان سفت
دلی چون آینه می باید از نور که بنگارد خطی جاوید و پر شور
به صد پیرایه نتوان بست طرفی نماند از خط تزویر حرفی
قلم با عشق می رقصد نه با قهر مرکب از عسل باید نه از زهر
به جان باید نمود این مشق بسیار هنر را برتر از گوهر پدیدار
مرکب گفت روزی با قلم نی دلم خون است زین رنج پیاپی
بیا تاقدر یکدیگر بدانیم که تا ناگه زیکدیگر نمانیم
کریمان جان فدای دوست کردند سگی بگذار , ما هم مردمانیم .
پی نوشت ۱:
به دنبال پوستر مخصوص این همایش چشمم به این گزارش مفصل از همایش افتاد که بد نیست شما هم آن را بخوانید .
پی نوشت ۲:
برای دیدن عکسهای بیشتر از این مراسم به اینجا مراجعه نمایید .
پی نوشت ۳:
اون عکس بالا ، یک الف است که آرم این همایش بود . برای درست دیدنش عکس رو 90 درجه به سمت چپ باید بچرخونید !
ممنون که گذراین روزها رو به این خوبی ثبت می کنی !
سهم من از این روز به یادماندنی دیدن هنرمندانی بود که بی هیچ پیرایه ورنگ وریایی با همه برخورد می کردند!وآشنایی با یکی از دوستای گل نرگس بانو
ممنون سمیرای عزیزم . خوشحالم که اون روز و اون ساعات برای هر دوی ما لحظات قشنگی رو در پی داشت . چقدر این همراهی ها رو دوست دارم دوست خوبم .
وای خوشبحالتون
زن دایی من ایتادشون،استاد محمدتقی صفانیا هم اومده بودن اونجا
چقدر باحال بوده
گند بزنن این مشهدو!
خب آره خوش به حالمون اما لطفا به شهر من فحش ندین دیگه آقا سیروس !!!
سلام.
خسته نباشید.
عجب جای باحالی بوده
چه شعر قشنگی
چه جاهایی میری تو
قربون این همه حس و حال زیبات برم.. توچه با احساسی بانو :)
سهبای عزیزم ! نرگس جان! دلم برای خودت تنگ شده بیشتر... اون روز چقدر خوب بود نرگس... من بی صبرانه مترصد فرصتم برای دیدن دوباره ت...
این شعر را چند بار خواندم .وجودم به وجد امد . از خدا می خواهم همچنان زلال وجودتان در سیاهی های زمانه درخشان و پاک بماند و روز بروز صیقل یافته تر خوداندیشی را تجربه کنید و از غواصی در دریای ژرف معانی هدایایی برای همگنان و همراهانتان داشته باشید . توفیقات تان افزون و جانتان در تلآلؤ باد
سهبا جان راستش تب ِ ماه سرایت کرده به مهتاب ...
از دیدن لطفت توی بی رمقی خوشحال شدم
مرسی دوست جان ِ با معرفت ...
قلم با عشق می رقصد نه با قهر ....
چقدر عالی بود
چه شعر قشنگی
مرسی سهبا جان
بابا اینقدرم خوب نیست
این شعر قدیمیه یه کم
حالا چرا کروبی؟؟؟:دی
من هرچی فکر کردم نفهمیدم چرااااا:)))))))
اتفاق خوبی است در این آشفته بازار سیاست بازی و دلزدگی مردم این کهن سرزمین ....شهریاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سرآمد شهریاران را چه شد؟
قربون تو که این همه با ذوقی نرگس جون ... جدی به آدم روحیه میدی ... واقعا خوشحالم که یمن وجود این دنیای مجازی دوستی واقعی مثل تو پیدا کردم ...
دوست دارم هرچه زودتر برنامه ها جور بشه و بیام قزوین و ببینمت...
سلااام دوست من...خیلی خوشحالم که وبلاگ به این قشنگی رو میخونم...آرامش بخشه پستات ...اینکه اینقدر قدر هنر رو میدونی و وقت میذاری براش قابل تحسینه خانم...اگه اونجا بودم ..حتما باهات میومدم...
درمورد بازی ...و مطلب حمید هم میدونی که واقعا بازیه...و روح حمید طفلی هم بیخبره ازاین نوشته...
صبح توام بخیر
هستیم
امروز فک کنم آپ کنم
آخر ما نفهمیدیم قزوینی مشهدی تربت حیدریه ای بندر عباسی کجایی
شاعران ،دانشمندان و بزرگان ما توسط کشورهای دیگه دزدیده میشن مثل حضرت مولانا . تازه اونای رو که اینجا داریم سیاست می دزده . کاش علم ،هنر و فرهنگ هیچ گاه به سیاست آلوده نباشه و کاش گرامیداشت این روزها رو خود مردم برگزار میکردند نه دولت.
به پاس همراهی در آن روز به یاد ماندنی :
پیوسته امیدم به خدای متعال
آنست که بر مسند عز واقبال
ایمن باشی زآفت عین کمال
هرگز نرسد بدامنت گرد ملال
چقدر قشنگ بود. هنر یعنی ارامش...
سلام
وبلاگم پس از ماه ها سکوت به روز شد
با احترام به دکتر سید مهدی موسوی و بچه های کارگاهش
منتظر حضور و نقد شما هستم
این شعر از کیه ؟
خیلی بی انصافی نیس که میرید کیفشو خودتون میبرید . البته این اولین بار نیس !
شعر از خانم سمیه مشایخی است . ما هم دعوت ویژه نشده بودیم . تشریف می آوردید !