زری میگه در شگفته از اینهمه اتفاقهایی که این روزها پشت سر هم براش می افتند . میگه من بر موج اتفاقها سوارم .
و من میدونم که این اتفاقها , اتفاقا " اتفاقی نیستند . بعد یه تجربه 35 ساله از زندگی , بعد یه عمر کلنجار رفتن با خوب و بد این روزگار , اینقدر می دونم که همه اتفاقهای خوب و بد زندگی یه حکمتی دارند , که هیچکدومشون تصادفی سر راه ما قرار نمی گیرند . که همه قشنگی ها , جایزه صبر و طاقت ما واسه خوب موندنمون تو روزهای سختیه . هر روز زندگی یه رنگه . اگه تو روزهای سرد و سیاه و خاکستری تو بتونی سفید بمونی و رنگ نگیری , روزهای قشنگ آبی و سفید و صورتی در راه , جایزه تو میشن . روزهای رنگی قشنگی که گاهی پشت سر هم میان تا تویی رو که از همه انرژی های خوب و مثبت خالی شده بودی , دوباره سرشار از انرژی کنند تا بتونی باز هم دوره های سختی بعدی رو که مسلما میان , تحمل کنی . فقط باید بدونی که خوب و بد این روزها , هیچکدوم مانا نیستند و هر دو می گذرند . اما این تویی که رنگ اون روزها رو واسه خودت رقم می زنی . باصبرو گذشت و محبت و خوبی میشه حتی سخت ترین روزها رو با رنگهای قشنگ و دوست داشتنی پیوند زد . میشه تو همین روزهای سخت به داد دوستیها رسید تا قلب زخم خورده یه دوست رو , مرهمی بود و مامنی برای لحظه ای آرامش و اطمینانی به اینکه تنها نیست و همراه و همدمی هست در این سختیها .
می خواستم من هم از یک پنجشنبه طلایی و درخشان بگم که توی دنیای کتاب های قشنگ و رنگارنگ , در کنار دو تا دوست خوب و عزیز بر من گذشت و چه زیبا و خاطره انگیز و جاودانه شد برام . گرچه شاید این دیدارها با یادآوری دلتنگی ها و غصه های هریک , رنگ و بویی از غم رو هم با خود داره , اما مگه دنیای هر آدمی از غم و غصه جدا میشه ؟ مهم اینه که غمها و شادی ها رو با هم شریک بشیم . مهم اینه که دست به دست هم بدیم تا با همدلی هامون غصه ها رو به زانو در بیاریم . مهم اینه که در برابر همه بدیها خوب بمونیم , اونقدر که دیگه همه بدیها و زشتیها بدونند که با ما نمی تونند طرف باشند .
رویای خوبم , زری عزیزم , مطمئن باشید تا با همیم , هیچ چیز نمی تونه ما رو از پا بندازه . فقط کافیه به این باور برسیم که سلاح دوستی ها , خیلی کارسازه در برابر مشکلات . بیایید این باور رو در قلب خودمون ریشه دار کنیم . همینجا میگم حضور شما در زندگی من بسیار مغتنمعه و قدردان وجود هر دوی شما و دیگر دوستان عزیزم هستم .
پی نوشت:
1: یکی دیگه از این اتفاقهای خوب , شرکت در همایش دو سالانه خوشنویسی بود . راجع به اون خواهم نوشت .
2- قدم زدن در فضای نمایشگاه در کنار یک دوست خوب شاعر چه لذتی داره . وقتی شعرای کتاب رو با صدای او بشنوی , لذت خریدن و خوندنش رو عمیقتر درک میکنی . اینم از لطفهای همراهی با زری عزیزه .
3- دیدن زرتشت ( پسر مرحوم اخوان ) در غرفه انتشارات زمستان و یادداشتی که بر کتاب پدرش برام نوشت – با اعتذار از اخوان بزرگ و به یاد او - , دیدن گروس عبدالملکیان در غرفه دفتر شعر جوان , و خرید چند تا کتاب شعر و رمان خوب هم شد یک دستاورد خوب سفر یک روزه من به تهران درخشان روز پنجشنبه . در برگشت هم آسمان با دل من همراه شد و باران قشنگش رو بر سر زمینیان دربند خاک ریخت تا با حس کردن عطر خاک به وجد آیند و شکرانه باران را به جای آورند.
4- شنیدن صدای استاد قهرمان , وقتی با شوق مرا دخترم خطاب می کند نیز از آن اتفاقهای قشنگ این روزهاست که قدردان تک تک لحظاتشان هستم .
دل نوشت :
جای چند دوست در این روز و در کنار ما خالی بود , گرچه تمام دل پر از حضور آنها بوده و هست : دو سمیرای گلم , محبوبه , پریسا و ....
...خوشحالم سهباجان که حالت خوبه و ازاین لحظاتی که نوشته بودی لذت بردی...روحیه قوی و مثبت اندیشی تورو تحسین میکنم...اینا نه تنها برای خودت ..که برای اون کوچولوی نازنینت که حس تو رو لحظه به لحظه جذب میکنه خیلی عالیه...
مرسی مامانگار عزیزم. و ممنون از حضورتون .
می دونی روحیه ی خوبتون باعث میشه با خوندن نوشته هاتون احساس خوبی داشته باشم...خود منم سعی می کنم اینطوری باشم..البته بیشترش غریزیه...
چقدر خوشحال میشم که نوشته هام باعث بشه کسی روحیه بگیره ! پس سعی میکنم همیشه همینطوری باشم .
شاید احساستمون کمی مثل هم باشه. به نظرم شما ۵ سال دیگه دارید اینا رو نگاه می کنید و گریه می کنید. مثل من. زمانی که تو شهر های خودمون نشستیم زیر بارون و دلتنگی های غروب. شاید خیره میشیم به مونیتوری که هیچی نداره. حتی از همدیگه دورمون کرده. اما حتما باید نهاوند بیاین. یه فیلم از نهاوند گرفتم. اومدم میذارمش که دانلودش کنید. دیگه یه مادر نمونه هستید...
این حس غربت مثل اینکه شما رو هم اذیت میکنه ؟ نمیدونم !
اما میام حتما نهاوند میام . و راجع به مادر نمونه ، از کجا اینو میگین ؟
و در هر صورت لطف داری آقا حمید . ممنون
خیلی عالی بود مخصوصا محمد قهرمان راستی یک یاد بود این هفته برایش می خواهن برگزار کنن
حتما حتما برو و برای من هم تعریف کن از بزرگداشت !
برای منم همین طوره اما برعکسش
نمی دونم چرا همه چی بده
من خوبم بد نیستم
تو خوبی؟
ولی من خوبم . شما هم خوب باش .
غرض عرض ادب و احترام بود که بحمدلله حاصل شد.
خدا رو شکر .
خوش اومدین در هر صورت .
خوشحالم که بهت خوش گذشته خوشحالم که 5 شنبه ای که گذشت برات بوی تکرار همه 5 شنبه ها رو نداشته...خوشحالم...همیشه خوش باشی
مرسی سمیرا جونم . ولی واقعا جای تو خیلی خالی بود اونجا .
سلام دوست خوبم چقدر نوشته هات انرژی بخش بود ازت ممنونم
چقدر خوب نرگس عزیزم . چقدر خوشحالم که بهت خوش گذشته ...
تو همیشه آدم رو از حس های خوب لبریز می کنی ... وقتی همه جا سیاهه تو یجوری از یه جایی داد می زنی که اینطور نیست و این خیلی خوبه ... خیلی خوب
خدا کنه همینطور باشه که تو میگی محبوب گلم . اما چی شده باز ؟ چرا دلتنگی تو خانومی ؟
بعد از رفتنت من هم زیر بارون بودم و لرزیدم و خندیدم به روزگار به اتفاق ها..مرسی که اومدی نرگس..مرسی که چشمهای مهربانت رو به روی من باز کردی...بابت ایمیلت هم ممنونم...
هیچ وقت برخی اتفاقات تکرار نخواهند شد و سالیان بعد همواره غصه تکرار نشدنشون را خواهید خورد پس پاس بدار اون روز رو و خاطراتشو با آب طلا بر دفتر خاطراتت پر رنگ بنویس .
گاهی بودن با عزیزی به صد سال زندگی میارزد. بزرگ کوچک
می نویسم آقا بزرگ . حتما می نویسم .
سلام
زمان در همون روزهای طلایی براتون متوقف بشه و هیچوقت روی روزهای سیاه و خاکستری رو نبینید.
همیشه بهتون خوش بگذره و دلشاد باشید.
فعلا.
ممنونم آقا محسن . ایشاله روزای شما هم پر رنگای قشنگ باشه واستون .
انشاله همیشه خوش باشی نازنین سهبا..
ممنونم عاطفه نازنین .
سلام سهبای گلم
ببخش اگه دیر به دیر میام
خدا رو شکر که از نمایشگاه لذت بردی
من که تو اون شلوغی خیلی اذیت شدم
همیشه میخونمت خانمی همه احساستو حس میکنم
سلام یوتاب عزیز . ممنون از حضورت خانومی .
همیشه خوب و خوش باشی عزیز.کامنت تاکسی نارنجی دیدن دخترت کلی منو خندوند خوشحالم که باهم هم نظر بودیم در مورد فیلم.بچه باحال و با سلیقه ای میشه اگه بقیه نظراتشم به من رفته باشه(قهقهه و غرور)
می بینی گنجیشک عزیزم . این بچه ها تا خودشون تجربه نکنند ، قبول نمی کنند !
همه ی روزها و لحظه هات پر باشه از شادی و احساس زندگی
سهبا جان...
خوشحالم برات
ممنونم خانم دکتر عزیز . تموم شد دوره استراحت بیماری ایشاله ؟
آخرین شعر مرا قاب کن و پشت نگاهت بگذار ، تا که تنهایی ات از دیدن آن
جا بخورد و بداند که دل من با توست ، در همین یک قدمی . . .
بزرگ کوچک
عجب شعر قشنگی بود آقا بزرگ ! راستی سوغاتی ما چی شد؟
سلام دوست.
خوشحالم از این همه احساس خوب و احتمالا نوستالژیک شما که این دومی رو خوب می فهمم.
ممنون از دیدارتان و نظر دلگرم کننده و مهربانانه تان.
سلام . منم ممنون از لطف شما .
آره سرما خوردم نرگسی...اما خوب می شم..
زری زود باش خوب شو که پاشی بیای اینجا !زود زود زود .
دوستان به جای ما !خوشحالم که خوش گذشت بهتون !
خوش که خیلی گذشت و به همین دلیل جاتون خالی بود حسابی سمیرای گلم .