سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

زندگی ، رنج و دیگر ....



در ادبیات غربی دریا جایی است که واقعیت های ژرفی را درباره انسان و جهان در بر دارد  . هیولایی که اشکال گوناگون هستی از آن بیرون می آید و انسان سرنوشت و هویت خود را در میان امواج آن هیولا جست و جو می کند . آنچه سانتیاگو ( پیرمرد داستان ) می کوشد به زیر فرمان خود درآورد ،دیگر صرف یک ماهی نیست . بلکه موجودی است که به مرتبه دیگری از هستی تعلق دارد . سانتیاگو با گرفتن ماهی به نوعی واقعیت برتر از خود یا هستی فراتری دست یافته است . اسیر شدن این هستی فراتری در دست انسان خاکی چیزی نیست که طبیعت به آسانی آنرا بپذیرد . پس سانتیاگو باید بهای کار خود را بپردازد .

چنانکه با طلوع آگاهی با عروج انسان به مرتبه انسانی تاریخ دردناک انسان آغاز می شود . عروج انسان همان هبوط آدم است ، زیرا که هبوط مکافات گناه نخستین ( فطری ) است و گناه نتیجه آگاهی است . به عبارت دیگر آگاهی در لحظه ای آغاز می شود که انسان از فرمان غریزه سرباز زند . لحظه ای که بر ضد طبیعت و بر ضد خود ـ که جزئی از طبیعت است ـ شورش می کند . لحظه ای که پاره ای از طبیعت را بدست می گیرد و با‌ آن به رام کردن و دیگرگون کردن باقی طبیعت می پردازد . این کار را انسان در تلاش معاش خود انجام می دهد . بنابراین آگاهی فرآورده این تلاش است .

وقتی که خورشید آگاهی انسان برمی آید ، ناگهان فضای تاریک هستی روشن می شود و در سراسر پهنه طبیعت تنها موجودی که زیبایی و شگفتی این خورشید را می بیند خود انسان است . به نظر می آید که با برآمدن این خورشید، با انسان شدن انسان ، دوران زندگی بهیمی به سر آمده است . چرا که اکنون در پرتو آگاهی به حکم عقل می توان زندگی را سامان داد .

اما این سرمستی لحظه فریبنده ای بیش نیست ، چنان که انسان خیلی زود پی می برد که در برابر تعارض های عینی و خارجی زندگی از عقل تنها کاری ساخته نیست و آنچه در کشمکش زندگی از این عقل زیبا بر جای می ماند، پیکری است از هم دریده و خفته در آبهای آلوده .

بدین ترتیب انسان ظاهرا "در مصاف با طبیعت شکست می خورد اما این شکست عین پیروزی است . به گفته سانتیاگو " انسان برای شکست ساخته نشده است ".

شکست و پیروزی مانند سایر تقابل های هستی ملازم یکدیگرند و تجزیه آنها به دو قطب جدا از هم نشانه بینش سطحی و انتزاعی است .

و این سرگذشت شهدا نیز هست : زیرا که شهید نماینده ملازمت پیروزی و شکست است . شهید آن کسی است که از راه شکست به پیروزی می رسد و به عبارت دیگر او حقیقت تعارض آمیز یکی بودن شکست و پیروزی را با جسم و جان خود محقق و مجسم می سازد .

زندگی سانتیاگو شهادت مدام است .

                                         برگرفته از کتاب پیرمرد و دریا نوشته ارنست همینگوی

پی نوشت ۱:

جایی در این کتاب آمده است که سانتیاگو ، با دردی که از کشیدن طناب در دستان زخمی اش ایجاد می شود ، متوجه زنده بودن خود می شود . به این می اندیشم آیا زندگی بدون درد و رنج زندگی است ؟ یعنی نفس زندگی با درد آمیخته است ؟!
پی نوشت 2:

چه باید کرد که زندگی مان به رنجهایی که بخاطرش تحمل می کنیم بیرزد ؟




نظرات 19 + ارسال نظر
محبوب چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:06 ق.ظ http://mahboob.persianblog.ir

مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است

پدر خوانده چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:28 ق.ظ

این نوشته دوست خوبمون محبوب از شعری که من بسیار دستش
میدارم

یک حرف کاملا صحیحی است که ما باید به دردها شکل وارزش عطا کنیم

کلمه تحمل در پی نوشت شمارا باید با کلمه لذت عوض کرد

ویک چیز دیگر این که با همه علاقه ای که به ارنست همیگوی دارم ومن هم این اثر را یکی از فوق العاده ترین اثار اومی دانم

از استفاده شما از یک پارگراف از این کتاب بعنوان مطرح کردن

سوال تون بسیار مشعوفم

اما یک سوال مگر نه اینست که شما برای رسیدن به مادر عزیز

وگرامیتان رنج سفر را تحمل می کنید تازه آنهم با اشتیاقی

وصف ناپذیر که حتی در این اشتیاق رنج ومرارت سفر مبدل

به لذت وصل می انجامد

پس شکل رنجهامان وبارنگ صبر وزیبایی اشتیاق بیامزیم

ازدوست به یادگار دردی دارم

کان درد به هزار درمان ندهم

میکائیل چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:41 ق.ظ

این کتابو 10 سالم بود خونده بودم !
شما فکر کن چی حالیم شده ازش ....

کاری هم لازم نیس انجام بدیم
چون شیرینی هر رنجی لذت پایانی است

و اینکه چی کسب میکنیم از حاصل دسترنج و زحمتمون
اگر پیرمرد درد طناب به جون میخره

عوضش ماهی رو گیرش میاد که رزق و روزیشه

محبوب چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:05 ق.ظ http://mahboob.persianblog.ir

سلام عزیزکم . خوبی تو ؟
به خدا تو فکر قزوین اومدن هستم . یعنی حواسم هست اما باید جور بشه . بهت قول میدم تا آخر امسال حتماً بیام

میکائیل چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:37 ق.ظ

دو پست قبلی یه چی اضافه کردم ! برو بخونش

کرگدن چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:40 ق.ظ

آخرش م می میرم بی خوندن اینهمه کتاب خوب و کلاسیک نخونده !

عاطفه چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:50 ق.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

زندگی بدون درد و رنج ممکن نیست..چون بیشتر آزمایشات خدا با دردو رنج همراهه..درواقع اگه ما رو با نعمتش آزمایش کنه کمتر میفهمیم که این یک آزمایشه و کمتر بهش توجه میکنیم..
ولی نمیدانم چه باید کرد که زندگی مان به این همه درد و رنج بیرزد! من مدتهاست برای خودم زندگی میکنم.. فقط خودم..
این با خودخواهی فرق داره :) برچسب نزن :)

آرمین چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:13 ق.ظ http://armin-hosseini.blogfa.com

چند روز پیش داشتم یه مصاحبه ای ازز آل پاچینو رو به مناسبت 70 سالگیش میخوندم

یه جایش گفت : من هیچ وقت شادی رو در زندگی تجربه نکردم

خیلی به این جمله فکر کردم و واقعا به این نتیجه رسیدم که همه ی ما همینطوریم
فقط گاهی درد و رنج هامون کمتر و ضعیف تر میشه
به قول خدا : ما انسان را در رنج آفریدیم !

زری چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:47 ق.ظ

درد دارد ولی هنر یعنی درد را مثل عطر بو کردن.... اه چه سخت است بین اینهمه چیز دل آدم پی هنر برود...
عاشق ارنست همینگوی هستم...

مامانگار چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:07 ب.ظ

سلااام ...دوشنبه حتما بهت زنگ میزنم...امیدوارم سفرخوبی داشته باشی...

پدرخوانده چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:50 ب.ظ

راستی این عکسی که انداختی میدونی خیلی متناسبه با

موضوع ومیدونی منو یاد چی می اندازه

سهبا چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:53 ب.ظ

خب این عکس مربوط به کتابه و نه ؟ یاد چی میندازه شما رو؟

کیمیاگر چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:05 ب.ظ

از فقر آموختم که زندگانی چیست ؟
از درد فرهیختم که درمان کجاست ؟
چون بیافتم (یافتن)که دولت اهل فقرِ؛کیمیای سعادت است
چون بدیدم که آتش سوزان درد چراغ راه هدایتی است
و این رسم عاشقانه زیستن و شیوه با درد ماندن است
سعید رمضانی

پدرخوانده چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:11 ب.ظ

خوب که نیگاه کنی

آدمو می بره به یه همزاد خودش مطمئنا یادمی افته


که بااین سطوری که نوشتی هم بی ربط نیست وخیلی هم ربط داره


یه کسی رو متبادر میکنه که عین خود رنج ودرده واز کلامش

هم که شما خوندیش یکیش اینه که

رنج خالق زیباییهاست

شقایق پنج‌شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:46 ب.ظ

سلام سهبا جان خوبی ؟ عجب سوال سختی بود
جوابش هم بسته به تفکر هر کس داره
دوری از گناه می تونه یه راه برای کم کردن رنج وسختی دنیا باشه
هر گناه دیر یا زود یه رنجش دنیوی رو هم در پی داره
بعد هم باید صبور باشیم تا رنج هامون بزرگ تر نشن
باید یاد بگیریم با خودمون رو راست باشیم اگه ما این همه دنبال دنیا نباشیم مسلما غم دنیا رو هم کمتر می خوریم
اما بعضی از رنج ها هم هستن که هیچ ربطی به این مسائل ندارن شاید بهتر اسمشو سختی گذاشت که مسلما سختی کشیدن لازمه زندگی کردن هست یعنی برای هر حرکت به سمت جلو باید هزینه ای پرداخت کرد و غیر از این ممکن نیست ..

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:25 ب.ظ http://acme.blogsky.com

راستش اصلا وبگرد خوبی نیستم اما عکس لوگوتو که دیدم حیفم اومد نگم معصومیت بچگی کاش همیشه با ما بود

یلدا پنج‌شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:03 ب.ظ http://yalda-v.blogfa.com

سهبا بهم سری بزن بزرگ واسم پیام فرستاده

سیروس جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:18 ق.ظ http://www.justtired.blogfa.com

ادبیات غرب رو بخاطر همین رمان هاش دوست دارم دیگه!
این کتاب رو هم ایضا 5 باری خوانده ایم
البته چون ار روی اجبار و بریا درس بوده خیلی به ما نچسبید
فیلمش رو هم دوست نداشتیم

مهتاب جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:20 ب.ظ

واو
چه تفاهمی سهبا جان
پستی که دارم می ذارم به پایان بندی تو می رسه دقیقا
درد ... عین زندگی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد