سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

موج باران

ابر سیاه می رسد از راه ، همراه با ترنم باران

ای باغ پرشکوفه سر سبز ، بگشا بغل به روی بهاران

گیسوی سبزه و رخ گل را ، شوید چو دست و بال خس و خار

ریزد به دشت و کوه ، طراوت ، موج گشاده دستی باران

حیران به راه دوخته ام چشم ، در انتظار پیک و پیامی

اما نمانده نقش قدم نیز ، از کاروان رفته یاران

در سینه ای که هیچ فضا نیست ، از بس که درد بر سر درد است

چون عقده های دل بشمارم ، حسرت برم به سبحه شماران

در کارگاه قافیه سنجی ، بی ادعا چو ما نتوان یافت

دردا که اهل ذوق گذشتند ، ما مانده ایم و داعیه داران

بی جا نماز آب کشیدن ، با می پرست نیز نشینم

او را به نوش باد کنم شاد ، گر خود نیم ز باده گساران

از گم شدن هراس که دارد ، وز پیچ و خم که خون شودش دل

مانند سایه گر که توان رفت ، ره را به پای راهسپاران

بی زاد ره پیاده روانیم ، افتادگان رفته ز دستیم

حالی نمانده است ومجالی ، از ما دعا رسان به سواران

در عاشقی ، ز طالع وارون ، شهرت نیافتند و گرنه

ناکام تر زلیلی ومجنون ، گمنام رفته اند هزاران

شاید دعای باده پرستان ، گرداند از تو دیده بد را

ساقی ، چو خم نقاب گشاید ، جامی نیاز کن به خماران

امروز اگر که می گذرد سخت ، امید ما به راحت فرداست

در زیر ناودان ننشینیم ، وقتی که جسته ایم ز باران

                                                          استاد محمد قهرمان

پی نوشت یک :

دوست دارید به ناسیونالیستی متهمم کنید یا نکنید ، من اینقدر از این اشعار لذت می برم که دلم میخواهد شما هم با من آنرا بخوانید .

پی نوشت دو:

بسیار سپاسگزارم از استاد عزیز که اینجا را لایق گذاردن اشعار زیبایشان دانستند و اشعار خود را برایم ارسال می کنند تا برای لحظه ای هم که شده ، غم غربت از دلم بیرون رود .

نظرات 27 + ارسال نظر
عاطفه دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:22 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com

شما با آدمای کله گنده رابطه داری؟؟ باریییییییک..
خوبم سهباجون..پزنباشه دیروز جات خالی بامحبوب میدون امام بودیم..

عاطفه دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:22 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com

اووووووووووووول میشویم:)

آرمین دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:23 ب.ظ http://armin-hosseini.blogfa.com

شعر زیبایی بود
قرار نیست توی این دنیا کسی متهم به عقایدش بشه

سیروس دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:59 ب.ظ http://www.justtired.blogfa.com

مطمئن باشید ما هم لذت می بریم

محبوب دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:08 ب.ظ http://mahboob.persianblog.ir

قربون تو برم من .
خوب منم به سمیرا حسودیم میشه که هر روز تو رو می بینه .

شعر هم مثل همیشه لبریزم کرد

زری دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:47 ب.ظ

خب هستی دیگه... ناسیونالیست گفنی؟
بی خیال... فقط لذت ببر از چیزهایی که دوست داری...
اون شعر مولانا رو هم من عاشقانه دوست دارم...

کیامهر دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:05 ب.ظ http://javgiriat.persianblog.ir

پی نوشت شماره یک یک چیزی کم داشت
یک مقدمه
اول بگویید شاعر همشهری شماست
بعد ابراز ناسیونالیستی کنید
در هر صورت ممنون

حمید دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 05:40 ب.ظ http://abrechandzelee.persianblog.ir/

؛حیران به راه دوخته ام چشم ، در انتظار پیک و پیامی
اما نمانده نقش قدم نیز ، از کاروان رفته یاران؛...

چیزی که قشنگه قشنگه و این ارتباطی به ناسیونالیسم نداره!...بعضی بیت ها عالی بود...مرسی...

سعید نفری دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 05:46 ب.ظ

خدای بزرگ است اهورا مزدا که این جهان را آفرید که انسان را آفرید که شادی برای انسان را آفرید که داریوش را شاه کرد شاهی از بسیاری شاهی از توانگری
درود بر شما چه نیکو خانه ی خویش را به تبلور واژگان پر امید آرسته ای که نیاکان پاکمان همین کرده اندتا نه فقط یک ملت بلکه یک جهان بر تاریخ و ادبیات این کهن بوم و بر نازش کنند وتو می دانستی که یادگار نیاکانت جهانی را زنده می کند پس اینچنین نقش سحرآمیز شعر وترانه را بر خانه خویش کشیدی تا میهنت بیدار گردد. سپاس از تو سهبا

پدر خوانده دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 06:11 ب.ظ

واقعا این یکی شاهکاری برای خودش بود من نیز از شما بابت

حسن انتخابتون واز شاعر این سطور واسه تبلور احساساتش

سپاسگذارم

وامیدوارم که سالیان سال شما واین استاد گرانقدر زنده باشید که

بتوانید در رساندن امید به دیگران کمک رسان باشید

پدرخوانده دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 06:13 ب.ظ

راستی یه سر به من هم بزن توی پدر خوانده

یوتاب دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:05 ب.ظ http://utab.persianblog.ir

سهبا تو مادری
وای سهبا
نمیدونی چه حسی پیدا کردم
حالا انگار بیشتر دوستت دارم
سهبا مواظب کوچولوهات باش
سهبا بهشون سخت نگیر
نذار به خاطر نگرانی های مادرانه ت حسرت هیچی به دلشون بمونه
منظورمو که متوجه میشی
مامان باباها به خاطر دلنگرانی هاشون خیلی وقت ها مانع ازادی بجه ها میشن
از همین الان که خیلی کوچولو هستن بذار ازاد و ازاده زندگی کنن
نمیدونم چطور احساسامو افکارمو بیان کنم
نمیدونم
بهت تبریک میگم
تو هم مثل من گیج میشی
تو هم کمک میخوای

سهبا نوشتی غم غربت
غریبی؟
عزیزم ببخش اگه دیر به دیر بهت سر میزنم
میرم سر کار
عصر که برمیگردم نمیرسم زیاد بشینم پای کامپیوتر
با کامپیوتر اونجا هم دوست ندارم کانکت شم.

کرگدن دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:33 ب.ظ

مرسی استاد قهرمان ...
و ایضن مرسی شما !

شقایق سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:45 ق.ظ

سلام سهبای عزیزم و ممنون بابت این شعر زیبا ..
خوندن کلماتی که این قدر قشنگ کنار هم قرار گرفتن تااحساس پاک یک انسان واقعی رو بیان کنن لطف زیادی داره

آلن سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:46 ق.ظ

شعر قشنگی بود.

بدینوسیله حاضر بودن خود را اعلام میدارم و از هر گونه غیبت و تاخیر غیر موجه دوری می جویم.

سمیرا سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:17 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

این روزها نمیدونم چی شدم؟ انگار خسته ام و بی حوصله اما همیشه دیدنت شادم میکنه...بهم انرژی میده...کاش اون یکیمون هم سرحال بود...کاش دنیا قشنگیاش بیشتر بود...کاش همه آدم بودن...من هم همین اندازه ناسیونالیستم روی شاعران نهاوندی ...کار خوبی میکنی

محسن سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:29 ب.ظ http://mohsenbaratpour.blogfa.com

سلام
شعر زیبایی بود.موفق باشید و همیشه پر احساس.
فعلا.

آرمین سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:32 ب.ظ http://armin-hosseini.blogfa.com

مرسی
خوب و عالی
تو خوبی سهبا جان؟؟؟

آرمین سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:57 ب.ظ http://armin-hosseini.blogfa.com

واسه ی منم همینطور. خوشحالم که دوستای خوبی مثل تو دارم و به این مسئله افتخار میکنم. کم کم دارم به این نتیجه میرسم چیزی که برام میمونه همین شادیه و هر روز که میگذره بیشتر قدر لحظه هامو می دونم و ازشون استفاده میکنم
بزار تلخی ها برن گم شن:)

سهبا سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:03 ب.ظ

چقدر از شنیدن این حرفت خوشحال شدم آرمین عزیز . امیدوارم همیشه شاد باشی و قدردان لحظه های زندگیت . موفق باشی عزیز .

زخمه ارغنون سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:33 ب.ظ http://zakhmeh2004.blogfa.com

ز اظهار درد درد مداوا نمی شود
شیرین دهان به گفتن حلوا نمی شود...

محمد سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 06:52 ب.ظ

شعر جالبی بو د.خواننده را با زیبای باران اشنا میکند

[ بدون نام ] سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:29 ب.ظ

من عاشق این بیتش شدم :
بی جانماز آب کشیدن , بامی پرست نیز نشینم
او را به نوش باد کنم شاد , گر خود نیم ز باده گساران

یا این بیت :
در عاشقی ز طالع وارون , شهرت نیافتند و گرنه
ناکام تر زلیلی و مجنون , گمنام رفته اند هزاران

گنجشک سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:02 ب.ظ http://gonjeshkk.persianblog.ir

من از این شعر بیشتر از قبلی ها لذت بردم.به نظرم که البته مطمئنا نظر کارشناسی نیست فوق العاده عالی بود.فوق العاده.
میگم این عاطفه و محبوب عزیز چه حالی میکننا.دو تایی میدون امام!خیلی رویاییه.چقدر دلم خواست.ما هم شمارو دوست داریم زیاد سهبای عزیز.بوس.مرسی از این همه لطف.

محمّد قهرمان سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:04 ب.ظ

باسلام!نتوانستم این مطلب رادر«زخمۀ ارغنون»بنویسم:

درمصراع اوّل شعر "بودای پیر" ظاهراٌ کلمۀ پیر ساقط شده است

یعنی: بودای پیرخسته زتقدیرمی گریخت

سهبا سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:20 ب.ظ

سلام استاد و ممنون از حضورتان . چشم . من خدمتشان عرض خواهم کرد !

حامد سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:23 ب.ظ http://breathless.persianblog.ir/

نمی دونم چی باید بگم...مامانا بهتر می نویسن که فعلن...
به هر حال ممنون از لطفتون...
بعدم چند روزی نبودم...اما اینجا رو خوندم...شعر قبلی رو هم خوندم...هر دو خوبن اما این رو بیشتر دوست داشتم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد