سایه سار زندگی

دوستیها



مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام

تو مستریح و به افسوس می​رود ایام

شبی نپرسی و روزی که دوستدارانم

چگونه شب به سحر می​برند و روز به شام


دلمون پیش همه ، اما همت نمی کنیم یه سر به هم بزنیم ، دستات یاری نمیکنه بری و شماره شو بگیری تا صداشو بشنوی ، یا اینکه حداقل با سرانگشتت یه پیامی از محبت و وفا بنویسی و بفرستی به شماره ش ! مگه همه اینها چقدر وقت می بره ؟ چرا همش حسابگری میاد وسط ؟ که چرا همش من ؟ چرا همه اش یکطرفه ؟ چرا این بار اون نه؟

چه بلایی داره سرمون میاد ؟ یعنی دوستیهایی که توی قلبمون حک شده واسه همیشه ، ارزش یه تلاش کوچک رو نداره واسه نگه داشتن ؟ یعنی فاصله ها اینقدر کارسازن تو جدایی ها؟ چرا همه بی توجهیمون رو گردن نداشتن وقت میندازیم ؟ به کجا داریم می رسیم ؟

نظرات 19 + ارسال نظر
عاطفه سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:03 ب.ظ http://www.hayatedustan.blogfa.com/

اگه دوستی واقعی باشه مطمئن باش که اون سر دنیا هم که باشی از دوستت خبر میگیری.. این بهانه ها برا اینه که ما با طرف دوست نیستیم..فقط آشناییم.. و آشنا بودن با دوست بودن کلی توفیر داره..

عاطفه سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:03 ب.ظ http://www.hayatedustan.blogfa.com/

در ضمن اوووووووووووووووووول:)

محسن سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:18 ب.ظ http://mohsenbaratpour.blogfa.com

سلام
خیلی خیلی زیاد با عاطفه خانوم موافقم.ضمنا اگه با کسی دوست باشی مطمئن باش بعداز یه مدت دلت واسش تنگ می شه و حتمابهش تلفن میزنی.
فعلا.

بزرگ سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:54 ب.ظ

سهبا خانم نباید همانطوری که یک طرفه زنگ میزنی یک طرفه تصمیمو فکر نکن . گاهی آدما در مورد عزیزترین کسانشون هم دچار فراموشی میشن از محبتشون کم نمیشه ولی یه خورده یادشون میره.گاهی برخی از دوستان قدیمم رو که میبینم ناراحت میشم و از خودم میپرسم ما رو چی شده یه روزی با فلانی هم راز بودیم الان سالی یک بار همدیگر رو تو خیابون با فاصله 30 متری میبینیم آخه چرا؟

بزرگ سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:57 ب.ظ

یه دوست قدیمی رو عید تو خیابون دیدم خیلی به هم وابسته بودیم در قدیم خیلی زیاد . گفت مدتیه قلبم اذیتم میکنه به حدی ناراحت شدم تو خیابون سرمو رو سینه اش گذاشتم و چند بار قلبشون بوسیدم نتونستم جلوی اشکمو بگیرم آخه این چه روزگاریه که آدم از نزدیک ترین دوستانش بی خبر میمونه .

بزرگ سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:59 ب.ظ

در این مورد ما همه بی معرفتیم چه من چه شما اگه صد بار تو اول زنگ زدی بازم زنگ بزن منتظر تماس کسی نباش . به حرف دلت گوش کن زنگ بزن.بزرگ کوچک

محبوب سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 02:20 ب.ظ http://mahboob.persianblog.ir

راست میگی نرگس . گاهی اونقدر غرق در همین بیهودگی های زندگی میشیم که دوستیامون یادمون میره . من خیلی سعی می کنم که اینجوری نباشم . اما گاهی می بینم که خودم هم همینطورم . در هر صورت با عاطفه موافقم . چون بعضی وقتا حس میکنم که دوستام بهم فکر می کنن ، حتی اگه ازم سراغی نگیرن مطمئنم جامو از دست ندادم .
خوبی ؟ تو هم میای کاشان ؟ بیا ...

دخترآبان سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 03:49 ب.ظ http://fmpr.persianblog.ir

حرفت درسته اما دوستی واقعی همیشه پابرجا میمونه مطمئنا ... حتی با وجود این بهونه ها ...

علی مساوات سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:35 ب.ظ http://sabzandishi.blogfa.com

آز همه چیز افتادیم

یوتاب سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:05 ب.ظ http://utab.persianblog.ir

گاهی اونقدر غرق دنیای کوچک خودم میشم که نمیتونم با دوستام باشم
اخه سهبا جان هر دوستی دوست نیست
توضیحش برام سخته. نمیئونم!
دوستی های عمیق دوستایی که شبیه من فکر میکنند و درکم میکنند همیشه برام عزیزند همیشه نگه شون میدارم.

ممنونم سهبای عزیزم از این که همیشه هستی
منم دوست دارم ببینمت خانمی

یلدا چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:34 ق.ظ http://yalda-v.blogfa.com

می دونی اوج رفاقت کجاست؟ به یاد کسی باشی که به یاد تو نیست.

سمیرا چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:35 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

من که همیشه روابطمو نگه داشتم حتی اگه یک طرفه بوده همین الان تو دوستام بعضیهاشون اگه من زنگ نزم یاپیام ندم اونا هرگز یادی نمیکنن ولی همیشه به خودم میگم مهم اینه که من ازشون خبر بگیرم..من نگرانشون بشم من حالشون رو بپرسم..دیگه برام مهم نیست که اونا چه بهونه ای میارن ؟ مهم اینه که من دوستشون دارم چند وقت یکبار شماره های توی گوشیمو چک میکنم ببینم از کی بی خبر موندم بعد یه جوری باهاش تماس میگیرم خیلی حس خوبی به آدم میده

یوتاب چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 02:14 ب.ظ

سهبای مهربونم

گنجشک چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:50 ب.ظ http://gonjeshkk.persianblog.ir

چراهات تو ذهن منم هست.
چه قالب قشنگی من حوصله نمیکنم خیلی با بلاگم سرو کله بزنم حتی هنور لینکای دوستان گرامی رو نذاشتم که راحت سر بزنم بهشون.خیلی تنبلم نه؟
تو وبلاگ کرگدن کلی سرو صدا به پاست دیدم خبری از شما نیست اومدم یه سراغی بگیرم ازتون.چیه شما هم مثل من امروز حوصله ندارید؟منم فقط کامنتای بقیه رو خوندم نه اعصاب داشتم کامنت بذارم و نه حدس بزنم.
چه دردی است در میان جمع بودن ولی در گوشه ای آرام شکستن(شایدم نشستن شایدم کلا یه چیز دیگه بود یادم نمیاد)

منوخودم پنج‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 06:08 ب.ظ http://bluepenn.blogfa.com

سلام
بعضی وختا فک میکنم نکنه این اولش بشه؟ نکنه روزی برسه نسبت به نزدیک ترانمون هم همچین حسی پیدا کنیم.
حالم گرفته شد
یاد احمد مشکلاتی افتادم
منم که آدم خاطره باز...
برم فعلن

سیروس جمعه 27 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:03 ق.ظ http://www.justtired.blogfa.com

بابام همیشه می گه همین توقع داشتنا کارارو خراب می کنه
من زنگ زدم دفعه قبل حالا نوبته اونه!خوب این یعنب چه!؟من اگر کسی رو دوست داشته باشم هزار بار زنک می زنم بدون توقع و چشم داشتن

گیس گلابتون جمعه 27 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:21 ب.ظ http://kaskiat.blogsky.com/

واااااااااااااااااااای!.............راست میگی خاله جون……..مخصوصا قسمت"چرا همش من؟؟" هی تکرار میشه
زمونه بدی شده:|

غزل خونه جمعه 27 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:59 ب.ظ http://ghazalkhoone.persianblog.ir/

روزگار غریبی ست نازنین
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد...

داداش سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:05 ب.ظ

دوست به کسی میگن که همیشه یار و یاورش باشه نه بی معرفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد