سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

یک داستان واقعی

نیمه شبی سرد بود . یک شب از شبهای برفی اول زمستون . برف سفید تمام خونه رو گرفته بود . مرد بی قراری و درد رو توی چهره زن جوانش می دید . سنگینی غم بی مادری که در چشمان همسرش می دید رو با تمام وجود بر روی قلب و روح خودش احساس میکرد . بی تاب بود و نگرانی تمام وجودش رو پر کرده بود . یعنی این بار این مساله با خیر تموم میشه؟ یعنی بعد از سه بار انتظار بیهوده , این انتظار نه ماهه او را به آرزوی پدرشدنش میرسوند؟ 

به خوابش فکر کرد و آرومتر شد . اما دردهای زن که بیشتر شد , طاقت موندن رو نیاورد. بیرون آمد . زن همسایه رو دید که با مهربانی گفت : نگران نباش پسرم . دلت قرص باشه . این بار به امید خدا بچه ت سالم و سرحال به دنیا میاد . درخت سیب حیاط رو نذر بچه کردم . توکل کن به خدا . 

یادش اومد که چه سیبی چیده بودند اون سال تابستون از درخت حیاط . هر چی پخش می کردند بین همسایه ها تمومی نداشت سیبها! از بیمارستان بیرون زد . شب سردی بود . قدم زنان توی کوچه ها راه میرفت و دعا می خوند برای سلامتی زن و بچه ش . دعا میکرد که خدا این دفعه دیگه حاجت دل خودش و همسرش رو بده . بی تاب بود و بی قرار ,که یکدفعه چشمش افتاد به چند تا آدم که با یک دسته کلید بزرگ می خواستند در خونه ای رو باز کنند . صاحب اون خونه رو می شناخت . می دونست که نیستند توی خونه . دید که اون آدما ناشناسند و با دیدنش دست و پاشون رو گم کردند . فهمید که اونها چه نیتی دارند . مرد دیگه طاقتش تموم شد .دو تا دستانش را به گوشهایش گذاشت و با تمام وجود فریاد زد :" آی دزد ! کمک کنید ! دزد !"  

دزد ها پا به فرار گذاشتند و مرد انگار باری از روی دوشش برداشته شد .سبک شده بود . 

به بیمارستان که برگشت , خانم همسایه را دید که با خوشحالی به طرفش آمد و گفت : مزده بده خدا یک دختر به تو داده عین یک سیب سرخ ! سالم و سرحال ! 

مرد به خوابش فکر کرد , به خوابی که در آن در خلوت خودش در حرم امام رضا شنیده بود که صاحب یک دختر می شود و توی همان خواب بود که نذر کرده بود اگر فرزندش سالم باشه اسم مادر امام زمان را بر روی او خواهد گذاشت . 

مرد سجده شکر به جای آورد و رفت که دختر و همسرش را ببیند . 

34 سال پیش در شبی از همین شبهای زمستانی این اتفاق در شهر مشهد واقع شد . درخت سیب حیاط دیگر هرگز میوه نداد !

پی نوشت :

برای همیشه به یادم خواهد موند  جشن تولدی رو که سمیرای عزیز به همراه دو دوست گرامیم گرفتند .

نظرات 21 + ارسال نظر
سمیرا یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:15 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

چه خوشبخت بودند و هستند آن زن و مرد...خوش به حالشون...و خوش به حال همه اهالی خانه پدری...تولدت مبارک گل بانو..هزار ساله باشی

ممنونم سمیراجونم . ایشاله شما هم هزار ساله بشی .

شقایق یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:37 ق.ظ http://sanayeman.persianblog.ir/

چشمهام پر از اشک شد سهبا جان
چه افتخاری ..چه سعادتی..

ممنون عزیزم .

کیمیاگر یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:47 ق.ظ

سلام دوست من نگفته بودی تولدته با اینکه دیر فهمیدم اما تولدت مبارک آرزوی سلامتی و خوشبختی برای شما و خانواده دوست داشتنی تان را از من بپذیرید
آدمها نمیتونند تغییر نکنند
رابطه ها نمیتونند عوض نشند
دنیا نمیتونه ثابت بمونه
اما یه دوست میتونه تا ابد یه دوست بمونه
تقدیم به دوستم که تا ابد دوستمه

سلام گلم . هنوزم جزء اولین نفراتی هستی که تبریگ گفتی عزیز . ممنونم از این همه محبت همه تون ! و خوشحالم به خاطر بودنتون .

مردی که می خندد یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:03 ق.ظ http://mankh.blogsky.com

سلام...
پدر بزگوار شما سیب نذری خود رو تقدیم به دنیا کردن...و درخت سیب شد یادمان اون نذر...پس شما هم قطعا مثل سیب زندگی کردین و خواهید کرد.
خیلی ظریف بود...
تولدتون مبارک

شما چه قشنگ نگاه کردین به این قصه ؟ ممنون !
اون درخت سیب رو همسایه مون نذر کرد . خانم صاحبخانه اون موقع ما !
درخت سیب فدایی من شد طفلک !

شقایق یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:54 ب.ظ http://sanayeman.persianblog.ir/

تولدت هزار هزار بار مبارک گل بانو
با بهترین آرزوها...
امیدوارم سالیان سال به خوبی و خوشی کنار فرشته ها و بابای فرشته ها شیرینی زندگی رو بچشی و هر روز خوشبخت تر از روز قبل باشی

مرسی شقایق عزیزم . امیدوارم شما هم در کنار دخترگلت و همسر عزیزت خوشبخت باشی و موفق .

رویا یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:08 ب.ظ http://nasimesobh.persianblog.ir

تولد تولد تولدت مبارک
مبارک مبارک تولدت مبارک
تولد تولد تولدت مبارک

تولد تولد تولدت مبارک

تولد تولد تولدت مبارک

تولد تولد تولدت مبارک
مبارک مبارک تولدت مبارک
تولد تولد تولدت مبارک
تولد تولد تولدت مبارک
تولد تولد تولدت مبارک
مبارک مبارک تولدت مبارک
تولد تولد تولدت مبارک
تولد تولد تولدت مبارک
تولد تولد تولدت مبارک
تولد تولد تولدت مبارک
تولد تولد تولدت مبارک
تولد تولد تولدت مبارک
تولد تولد تولدت مبارک
مبارک مبارک تولدت مبارک

[ بدون نام ] یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:10 ب.ظ

تولد کیک می خواد شیرینی می خواد
بعدش کادو دادن هم می یاد.
یالا همه رو دعوت کن و کیک و چایییییییییییی بده

یالا می خوایم بیایم تو این وانفسای تلخ این روزها به دلخوشی به این بزرگی لبخند بزنیم و به شکرانه ی حضورت کلی ذوق کنیم
د یالا دیگه
هرچند همش می شه مفت چنگ این سمیرای بدجنس که بهت نزدیکهههههههههههههههههه

رویا جونم ! خوشحال میشم ببینمت عزیزم !
جددن ببین سمیرا اینا کی میان تو هم پاشو بیا پیشم !
یا سمیرا ببینه تو کی میتونی بیای اون هم پاشه بیاد!
یا میخواین من یه روز همه تون رو دعوت کنم پاشین بیاین پیشم !!!!
حیف که اینجا شکلک نداره رویا !
مرسی گلم . ممنون که اومدی اونم با همون انژی رویا دلشادعزیز خودمون .

[ بدون نام ] یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:12 ب.ظ

تولد تولد تولدت مباااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارک
خیلی تاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
خوچبحال کوچولوعایی که تو رو دارنننننننننننننننننننن

خوش به حال من که دوستای گلی مثل شما دارم .

خود پدری یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:12 ب.ظ

تولدت مبارک

نرگس خوش تو آب دیده نه ؟

راستی آقا رضا تونم واقعا برات خوشحالی کرده وافاضات فرمودند


ژس خیلی قدرشو بدون وسلام مار و نیز برسون

بگو خیلی مخلصیم

قدرشو که میدونم ولی گاهی ممکنه یادش بره که نباید از این حرفا بزنه و افاضاتشون شامل منم میشه !

پدرخوانده یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:24 ب.ظ

ببخشید منو من داستان سیبو نخونده پیام دادم

حالا که خوندم با وجودی نثر صادقانه وبی پیرایه اش که همه اش بوی زللیت وصمیمیت موجود در وجود می داد

از ته داستان گله دارم ومی خوام بگم سیبه گل کرده اونم چه گلی گل باقالی

گل باقالی ؟!!! این یعنی متلک بود؟

سمیرا * یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:06 ب.ظ

سلام
من اصلا ازون ب جلوی اسمم خوشم نمیومد برای همین عوضش کردم که اشتباهی نگیرین مارو با سمیرا بانومثل خیل عظیمی که اینجا مارو بعد دوسال اشتباه میگیرن.
چه نذر قشنگی! قشنگتراز اون کارای خداست که هرروزیه معجزه تازه رو رقم میزنه مثل معجزه تولد یه انسان با قبول یه نذرخالصانه خیلی برام جالب بود....
بازم تولدتون مبارک

عزیزم هر جور دوست داری اسم خودت رو بنویس ولی بدون در هر صورت من میشناسمت و نیازی به پیشوند و پسوند نداره !
ممنونم از حضور همیشگیت و ممنونم از همه محبتهای خاموشت !

سمیرا یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:52 ب.ظ http://nahavand.persianblog.ir

خب اسمتو بذار اون یکی سمیرا..بهتر از سمیرای ستاره داره! فکر میکنن کار بدی کردی که ستاره دارت کردن!!

سمیرا و کار بد ؟!!! بهش میاد اصلا؛؟

بابک یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:52 ب.ظ

از این جور رمانها خوشم نمیاد.
ببخشید میزنم تو ذوقتون ولی این حرفها رباعی اند

این رمان نبود داداشی ! یه قصه واقعی بود ! ببخشید که به سلیقه شما جور در نیومده !

سمیرا یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:53 ب.ظ http://nahavand.persianblog.ir

منم میشم سمیرای خالی!

هردوتون سمیراهای پرمحبتین نه خالی !

زهرا باقری شاد یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 04:07 ب.ظ

چرا درخت سیب دیگه میوه نداد؟!

فکر کنم بلایی که قرار بود سرمن بیاد سراون بیچاره اومد و خشک شد حیوونی ! حیف شد طفلک !

[ بدون نام ] یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:16 ب.ظ

حالا دعوا نکنید سر اینکه کی سمیرای چه شکلی باشی کی ستاره دار باشه ! کی نباشه
اون که خودش می فهمه کدومتون کدوم سمیرا اید !

این دو تا سمیرای گل هر کدومشون یه عطر مخصوص به خودشون رو دارند که بدون ستاره و ب و این یکی و اون یکی معلوم میشه کدوماشونند ! خدا دوتاشون رو واسمون حفظ کنه و سلامت بداره !

پسر نق نقو !!! یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:18 ب.ظ

مثل اینکه اخر شبی اینجاها خبری نیس
همه رفتن بخوابن که فردا میحوان برن سرکار
برنامه جشن و سرورم مثل اینکه تموم شده
خب ماهم بی سر و صدا
میگیم تولدتون مبارک !
انشاله همیه شاد و پر خنده چون گل نرگس پر امید در کنار خانواده و دوستان و عزیزانت باشی !
دست و جیغ هورا هم نمی کشیم که کسی از خواب نپره
بازم تولدتون مبارک

خوبه که حداقل اینجا نق نزدی !
از صبح چشم به راه شما بودیم تو این خونه ! سایه تون سنگینه دیگه ! کاریش نمیشه کرد ! در هر صورت ما اینقدر بیدار می مونیم که اخرین مهمون رو هم راهی خونه ش کنیم بعد بریم بخوابیم . ممنون از حضورتون !

سلام سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:55 ب.ظ http://ketabe-zendeghi.persianblog.ir/

سلام
مرسی از نظرتون
ان شاء الله به زودی عوض می کنم

vsjavad دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:04 ق.ظ

سلام عزیزم نمی دونستم تو هم متولد دیی با تاخیر تولدت مبارک
بگو که دگر آسمان بلا نفرستد تو خود به این قد و بالا بلای روی زمینی
این نظر آقا رضا
تو گل و دشت و نور و بارانی.اینم نظر من در موردتو مااااااااااااااااچ.

مهتاب سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:56 ب.ظ http://tabemaah.wordpress.com

پس هدیه ی خاص الهی هستی ....
سیب سرخ بهشت ...

سالوادور چهارشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 06:08 ب.ظ

عاشقانه ای از جنس پدر
با طعم شیرین
سیب سرخ حوا
تولدت مبارک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد