-
هدیه شگفت انگیز حافظ
جمعه 22 دیماه سال 1391 16:59
به کوی لاله رخان هر که عشقباز آید امید نیست که دیگر به عقل باز آید بجای خاک قدم بر دو چشم سعدی نه که هر که چون تو گرامی بود به ناز آید بهار و گل طرب انگیز گشت و توبه شکن به شادی رخ گل بیخ غم ز دل برکن منم این بی تو که پروای تماشا دارم کافرم گر دل باغ و سر صحرا دارم ( سعدی ) به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم بیا کز...
-
قصه های قاصدک ...
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 20:55
به بلندای سی و هفت قرن , یا به کوتاهی سی و هفت ساعت , نمیدانم ... اما سی و هفت سال گذشت از آن شب سرد زمستانی که پدر بی قراری اش را با قدم زدن در برفهای نیمه شبان التیام بخشید و مادر ... سی و هفت سال گذشت و من هم مادرم و درک می کنم حال مادر و پدر را و می دانم , با تمام وجود می دانم که چه بر مادر گذشت و چه بر پدر و می...
-
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد ...
شنبه 16 دیماه سال 1391 23:10
وقتی دو شبانه روز عالی را در کنار یک دوست جان گذرانده باشی , لحظه های رفتنش , عجیب دلتنگی را به رخ دلت می کشند ! و من امروز فارغ از همه روزمرگی ها ,جدا از همه عاقلانه های دنیای دنی , روزی فوق العاده را در کنار سایه ام , این رفیق همیشه روزهای تنهایی و دلتنگی گذراندم تا باز هم مقر شوم به اینکه همیشه و هنوز کسی هست که...
-
تو
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 22:59
یادگاری از عمه طهورا در دیدار سه نفره مان با عزیزترینم , خانم تنفس از زیارت امامزاده حسین برمی گردم . رادیو ضبط ماشین می خواند : لحظه ها رو با تو بودن , در نگاه تو شکفتن ..... مثل رویای تو خوابه .... ... با همسرم از خرید برمی گردیم . رادیوی ماشین روشن است و اصفهانی می خواند : چه در دل من , چه در سر تو , من از تو رسیدم...
-
ماه , رفیق قصه های دل
جمعه 8 دیماه سال 1391 13:33
دوباره نیمه ماه و شبی مهتابی و ماه درخشان که چشم می دوزد به چشمان من تا یادآور شود همه آن کسانی را که در ذهنم با ماه نسبتی دارند . چشم به آسمان می دوزم و راه می روم و ناگهان به این می اندیشم در این روزگار عاقلی ها چند نفر مجنون چون من پیدا می شوند که سربه هوا راه روند تنها برای دیدن نگاه یار در صورت ماه ؟ و باز به این...
-
نماز آفتاب ...
دوشنبه 4 دیماه سال 1391 21:44
گل آفتابگردان و نماز آفتابش به شب و به ابر و ظلمت نشود دمی بر او گم دل اوست قبله یابش ! * یه وقتایی تو موقعیتی قرار می گیرم که گیج میشم . یه وقتایی شرایطی پیش میاد که از بودنم زجر می کشم . یه وقتایی ... یه وقتایی چقدر امتحاناتت سخت میشه ! میشه تنهام نذاری خدا ؟ میشه دستم رو از دستت جدا نکنی ؟ میشه رهام نکنی ؟ می شنوی...
-
هوای یلدا... بی تو !
پنجشنبه 30 آذرماه سال 1391 19:16
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA یک دقیقه اضافی امشب , جزء آخرین دقایق باشد یا نه , دلم می خواهد در جمعی باشم که مهربانی را در آغوش مادر و در زلال چشمان پدر بیابم . که دلم محبت نهفته برادرانم را می خواهد و شیطنت های پرمهر محمد را . دلم حرف زدن باران را می خواهد و نگاه معصوم ثنا را . چه امشب , این یلدای...
-
از تو ای دوست نگسلم پیوند ...
دوشنبه 27 آذرماه سال 1391 21:16
1- گر آسوده گر مبتلا می پسندد چه خوشتر از این کو بما می پسندد چه دانیم ناخوش کدام است یا خوش خوش است آنکه بر ما خدا می پسندد چرا دست یازم , چرا پای کوبم ؟ مرا خواجه بی دست و پا می پسندد خط اول این شعر , سرمشق امروز استاد پیله چی بود که حسابی تکانم داد . بخصوص وقتی قصه ای از زندگی بزرگی هم چاشنی این شعر شد ... 2- شنبه...
-
و حالا فصل میلاد تست ...
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1391 16:17
حالا که آمده ای دوباره روشن می شوند همه ی چشمه ها و همه ی چراغهای خانه ی همسایه بهار .... تابستان ... پاییز .... مهر .... آبان .... آذر .... بیست و سه روز گذشت از این سومین ماه سومین فصل سال , این فصل زیبای رنگارنگ با هوای معتدل و بارانهای زندگی بخش و همه ی زیبایی های باشکوه و شگفتی آورش ... زاده ی زمستانم و اما هنوز...
-
خیال دوست
شنبه 18 آذرماه سال 1391 23:11
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست بر خوردن از درخت امید وصال دوست بختم نخفته بود که از خواب بامداد برخاستم به طالع فرخنده فال دوست از دل برون شو ای غم دنیا و آخرت یا خانه جای رخت بود یا مجال دوست خواهم که بیخ صحبت اغیار برکنم در باغ دل رها نکنم جز نهال دوست تشریف داد و رفت...
-
چون به خانه در آیم , هنوز در سفرم
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1391 22:23
پاییز باشد و هنگامه عاشورا Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA و تو قصد کنی غرب را پشت سر بگذاری Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA و جاده را به سمت شرق احساس بپیمایی Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA نتیجه اش می شود دیدن دو فرشته Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA Normal 0...
-
آفتاب که بتابد بر دل ...
یکشنبه 12 آذرماه سال 1391 19:17
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA سوغات سفر , برای تویی که عزیزی ... وقتی نباشی , نبودنت عادت می شود ! نبودن عادتت می شود ! غریبه می شوی , فراموش خواهی شد ! وقتی غریبه شوی , با خود , با دیگری , با قلم , با هر آنچه رنگی از دل دارد , با زندگی غریبه می شوی ... با...
-
عشق و عطش
چهارشنبه 1 آذرماه سال 1391 21:10
فرات و شرمندگی همیشه اش ... محل دست راست ابوالفضل (ع ) محل دست چپ حضرت محل افتادن مشک از دستان ساقی کربلا السلام علیک یا ساقی عطاشی الکربلا ... می خواستم کلامی بگویم سقای مهر , اما ... بگذار سکوت کنم در برابر وفا و مهرت , ای که کربلا با نام تو , رنگ وفا می گیرد ... ای پدر فضل و کرامت ... به کرامتت قسم , دلم را دریاب...
-
برای عمه طهورایم ...
دوشنبه 29 آبانماه سال 1391 22:10
پی نوشت : دیروز خورشید , خون افشان طلوع کرد بر نیلی و کبود آسمان و امروز در نقابی از ابر, تیرگی شب را به روشنای روز رساند . شما می دانید حال دل این روزهای آفتاب را ؟ پی نوشت 2: هر دو خط , سرمشق های استاد احمد پیله چی هستند در کلاس خوشنویسی من .
-
آن نشستگان در دل ...
پنجشنبه 25 آبانماه سال 1391 17:36
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA سه سال , ششصد نوشته ... شاید کمی زیاد باشد برای این سرا , اما ... زیاد و کمش آنقدر مهم نیست که تاثیراتش . که من سه سال را در این سرای به ظاهر مجاز , قد کشیده ام , بزرگ شده ام , زندگی کرده ام ... با باران , با مهر , با ماه و آفتاب خاطره ها دارم ! از مترسک , از پرنده , از...
-
روز بارانی ...
سهشنبه 23 آبانماه سال 1391 21:58
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA صبح امروز با عکس باران شروع شد . اول صبح قبل از خروج منزل , گوشی را که برداشتم , دیدم داداش مهدی سه تا عکس از باران برایم فرستاده ... باران با آن قیافه اخموی بانمکش ... از خانه بیرون زدم و عطر باران مشامم را پرکرد ! نفس کشیدم...
-
چلچله درد دارد !
شنبه 20 آبانماه سال 1391 22:10
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 پرنده ای هستم که دو بال پروازم را در نمی دانم کجا جا گذاشته ام . پرنده ای که هر بار قصه پرواز را می خواند ومی شنید و آه می کشید و به آن روزهای شیرین گذشته فکر می کرد که در آسمانی...
-
خاطره ای به وسعت خیال
دوشنبه 15 آبانماه سال 1391 21:35
بیشه ای آرام در دنج ترین سمت جغرافیای پروانه , با برکه ای زلال و انبوهی از پرنده های شاعر که رنگ آسمان را به رنگ غزل می کشانند ! و قاصدک هایی که بر نوک انگشتان می نشینند و پروانه هایی که نقاشی زیبای خدا را به رنگین کمان زیبای بالهایشان آراسته می کنند ... دشتی سرشار از جالیز و پروانه , برکه و گنجشک , زالزالک و به ,...
-
فرشته ای به نام ثنا
شنبه 13 آبانماه سال 1391 20:12
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA دل آدمیزاد , موجود عجیب و شگفت آوریست . ظاهرش تن را زنده می دارد و باطنش , روح را ! ظاهرش خون به مغز می رساند و مغز فرمان می دهد بودن را و باطنش , مهر را تزریق می کند در جان ! تا تو فاصله نگیری از آنچه که آفریده شدی ! از بودنت ... از خدایی بودنت ... و اینگونه است که عصاره...
-
ماه و قصه بی قراری دل ...
جمعه 12 آبانماه سال 1391 00:15
امشب هم ماه زیبا بود و جلوه گری اش رخ می نمود بر من و آن دیگرانی که گاهی سری رو به آسمان بلند می کنند ... ماه با آن هاله رنگین زیبا و آن دو ستاره کوچک اما پرنور اطرافش حکایتی غریب داشت با دل من ! قرار از من ربوده و بغضی بر جانم نشانده بود که نمیدانم دلیلش را , اما میدانم ماجرایی داشت این همه جاذبه عجیب ماه برای من ......
-
و ماه , حکایت دل توست ...
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1391 18:35
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA شب عاشقان بی دل چه شب دراز باشد تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد عجب است اگر توانم که سفر کنم ز دستت به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت که محب صادق آن است که پاکباز باشد به کرشمه ی عنایت نظری به حال ما کن که دعای درد مندان ز سر نیاز باشد...
-
عکسها و حرفها ...
دوشنبه 8 آبانماه سال 1391 18:06
آفتاب را به تو نمی دهم تا خرده خرده بشکافی اش و از آن هزار ستاره بسازی ماه را به تو نمی دهم تا به خاطر کوه نور , دریای مروارید را انکار کنی ستاره ها را به تو نمی دهم تا بگویی خوشا شبهای بی مهتاب آسمان را به تو می دهم تا ندانی که چه باید کرد !( یداله امینی ) Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA بر موج حیات...
-
شکرانه باران ...
چهارشنبه 3 آبانماه سال 1391 23:00
یک روز شلوغ و هزاران کار نا به سامان ! شب زودتر از همیشه با ابرهای سیاه آسمان به استقبالم می آید . داخل ماشین نشسته ام و برای انجام کاری به خیابان می روم ! رعد و برق گوشه آسمان نوید باران می دهد . من با این عطش غریبی که دارم در این کویر خشک این روزهای دلم , بی تابانه آسمان را می نگرم و بازی نور را در دل آسمان . از...
-
کوچه باغهای خیال
دوشنبه 1 آبانماه سال 1391 23:08
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA یه کوچه باغ پر درختای نارون و سپیدار با گلای یاس آویخته از سر دیوار بوی نم بارون و عطر گل و هوایی از مهربانی سرشار آخر کوچه که می رسه به بهشت یار! *** دستم در دستانت , بگذرانم از این کوچه های زیبای خیال , تا که شاید زودتر فرارسد بهشت واقعی , وعده دیدار ... پی نوشت : وقتی...
-
پاسخ به یک هدیه
یکشنبه 30 مهرماه سال 1391 22:06
مامان گفت :" فردا میخوایم بریم خونه مامان بزرگ . بشین تکالیفتو انجام بده که باز فرداشب هی ورد چه کنم چه کنم نگیری !" با چه ذوقی پریدم بغل مامان و گفتم :" مامان ! خاله اینا هم میان ؟" مامان گفت :" آره دخترم . هم خاله ها و هم دایی فردا همگی میریم خونه مامان بزرگ ." و من اونشب از ذوق تا خود...
-
غزل نقاشی دل
چهارشنبه 26 مهرماه سال 1391 19:49
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA دنگ دنگ دنگ ...دنگ دنگ .... دست می برم و خاموش می کنم صدای زنگ را ! صبح است .... صدایی در گوشم میخواند : سرارادت ما و آستان حضرت دوست که هر چه بر سر ما می رود ارادت اوست نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر نهادم آینه ها در مقابل رخ دوست چشم می گشایم ! دشتی سرسبز , گلهای زرد...
-
و من تمام خودم را , مسافرت بشوم ...
دوشنبه 24 مهرماه سال 1391 19:25
قطار شو که مرا با خودت سفر ببری به دورتر برسانی ــ به دورتر ببری تمام بود ونبود مرا در این دنیا که تا ابد چمدانی ست مختصر ببری ومن تمام خودم را مسافرت بشوم تو هم مرا به جهانهای تازه تر ببری سپس نسیم شوی تو و بعد از آن یوسف ...! که پیرهن بشوم تا مرا خبر ببری مرا به خواب مه آلود ابرهای جهان به خوابهای درختانِِ بارور...
-
سراب زندگی
شنبه 22 مهرماه سال 1391 17:21
کفشدوزک , بال زنان نشست بر گنبد دوار سبز رنگ ! آهسته آهسته گام برمی داشت و آواز می خواند ... به ناگاه خود را دید , ایستاده بر برش سرخ ماه ...... "وااااااااااااااااای !!! چقدر کفشدوزک !!! " قاچ هلالی هندوانه , دنیایی از کفشدوزک های نشسته در کنارهم را در ذهن او نشاند . می خواست یکی از آنها شود که تنهایی آزرده...
-
و عشق ... این حکایت همیشه ی زندگی
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1391 23:06
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA حکایت زندگی ما در گذر از پریشانی شبهای درد و غم و حدیث روزهای نفس در گیر و دار شناخت آدمی از زندگی از دیگری , از خود , از خدا از طلوع هیجانات تکه ای از روح ؛ دل ؛ به نام عشق ... از دریافت عشق به عنوان پاداش رنجهای بی پایان انسانی و از هر آنچه بر تو می گذرد که " آدمی...
-
قد قامت یار ...
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 23:49
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA عصر است و هوای خنک پاییز ! آسمان دلگرفته و تمام ابری ! عطر باران تمام فضا را گرفته ! بوی خاک و درخت خیس خورده را حس می کنم و قطره ای باران نمی بینم ... خداااا ؟ اشکهایت کو ؟ باران را چرا دریغ می کنی ؟ بغضت را چرا فرو می خوری ؟ راه می روم و حرف میزنم ... خدای من , باران می...