-
ای وطن
شنبه 28 آذرماه سال 1388 11:04
-
یک شعر
جمعه 27 آذرماه سال 1388 17:24
ندانم تیشه را بر ریشه می باید زدن یا سر ز رسم کار چون آگه شوم , فرهاد خواهم شد ز دل تا لب شکایت چیده ام بر روی هم از تو ولی گر وا کنم لب, گنگ مادرزاد خواهم شد چو استعداد من گل کرد در مشق جنون گفتم که گر شاگردی مجنون کنم استاد خواهم شد محمد قهرمان
-
سه گونه روان - سه گونه نیایش
چهارشنبه 25 آذرماه سال 1388 07:14
۱- خداوندگارا ! کمانی در دست توام ، مرا می کش . مهل تا بپوسم ! ۲- خداوندگارا ! چندانم مکش اما ، که بشکنم ! ۳- خداوندگارا ! چندانم بکش تا بشکنم ، باری چه باک از شکستنم ! نیکوس کازانتزاکیس
-
یک تبریک ویژه
دوشنبه 23 آذرماه سال 1388 10:33
توی این روزگار نامردیها و نامرادیها ، میون اینهمه روزهای تلخ و سخت، یه روزایی هستند که قشنگیشون زندگیتو سرشار از لذت می کنه و وادارت میکنه سپاسگزارشون باشی . که یادآوری میکنه به تو که دنیا هنوز هم اونقدر زیبایی داره که ارزش موندن و جنگیدن با بدیها رو داشته باشه . که میشه زندگی رو دوست داشت، آدمها رو دوست داشت و همه...
-
یک توصیه به خودم و شما
شنبه 21 آذرماه سال 1388 09:29
فقط امروز همین امروز این ۵ اصل رو رعایت کن : امروز خشمگین نباش. امروز نگران نباش. امروز سپاسگزار باش. امروز صادق باش. امروز مهربان باش . سعی کن . اثراتش رو می بینی . چند روزه دارم از شنیدن این آهنگ بی کلام استاد مسلم نی جمشید عندلیبی لذت می برم و از زمین و زمان کنده میشم و نمیدونم کجاها سیر می کنم ! شما هم شریک بشین...
-
یک روز عجیب
پنجشنبه 19 آذرماه سال 1388 12:56
یک روزهایی هستند توی زندگی که نمیشه توی هیچ فرمولی قرارشون داد . از خواب که پا میشی حس میکنی کسلی ! حتی اگه خوب و راحت خوابیده باشی باز هم احساس خستگی میکنی . سر کار که میری حوصله انجام دادن هیچ کاری رو نداری . حتی حوصله حرف زدن هم نداری . یه دلتنگی عجیب یا یه دلشوره با تو هست و یه جورایی کلافه و عصبانی هستی بدون...
-
ایرانی
سهشنبه 17 آذرماه سال 1388 13:08
ایرانی به سرکن خواب مستی برهم زن بساط خود پرستی که چشم جهانی سوی تو باشد چه از پا نشستی در این شب سپیده نادمیده تیغ شب به خونش درکشیده امید چه داری از این شب که در خون کشیده سپیده تیغ بر کش آذر فشان نغمه ها را تندری کن در دل شب رخ بر فروز کار مهر خاوری کن از درون سیاهی برون تاز پرچم روشنائی برافراز تا جهانی از تباهی...
-
دعای باران
دوشنبه 16 آذرماه سال 1388 07:22
چشمهایت سیراب سراب و نگاهم، تاول زده از تابش تشنگی برویم دعای باران بخوانیم . تو با دل من من با دل تو باور کن با لبخند چترهایمان بر می گردیم !
-
خم غدیر
شنبه 14 آذرماه سال 1388 10:29
قسم به جان تو ای عشق ای تمامی هست که هست هستی ما از خم غدیر تو مست درآن خجسته غدیر تو دید دشمن و دوست که آفتاب برد آفتاب بر سر دست نشان ز گوهر آدم نداشت هر که نبود به خم سرای ولایت خراب و باده پرست به باغ خانه تو کوثری بهشتی بود که بر ولای تو دل بسته بود صبح الست در آن میانه که مستی کمال هستی بود به دور سرمدیت هر که...
-
دلتنگی
جمعه 13 آذرماه سال 1388 18:39
دلتنگی ,رنج دوری از عزیزترین ها ,خواستن ها و نتوانستن ها حدیث مکرر سالیان طولانی زندگی من در غربت است . با وجود اینکه بارها خودم را راضی کرده ام به تقدیر, به حکمت ها و مصلحت ها هرگز دلم به این دوریها راضی نبوده و نیست و نخواهد بود . پدر و مادر عزیزترینهایی هستند که هیچگاه جایگزینی برایشان وجود نخواهد داشت . در عجبم از...
-
خاطره
چهارشنبه 11 آذرماه سال 1388 07:46
یکی از دلایل من برای نوشتن در اینجا سخن گفتن از محیط کاریم بود . اتفاقات بسیاری که در طول ساعتهای کاری بالا در این سالیان دراز که خود عمری است رفته و مسلما" در شکل گیری کنونی آدمی که منم نقش به سزایی داشته است . مجموعه اتفاقات تلخ و شیرینی که قسمتی از زندگی مرا ساخته اند. افرادی که هر کدامشان به نوعی در نگرش من...
-
یک آرزو
دوشنبه 9 آذرماه سال 1388 09:19
من از خدا خواستم ... من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید خدا گفت : نه آنها برای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم .بلکه آنها برای این در تو هستند که تو در برابرشان پایداری کنی من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد خدا گفت : نه روح تو کامل است . بدن تو موقتی است من از خدا خواستم به من شکیبائی دهد خدا گفت : نه...
-
نیایشی دوباره
جمعه 6 آذرماه سال 1388 17:46
یک لحظه دلم خواست صدایت بکنم گردش به حریم باصفایت بکنم آشوب دلم به من چنین فرمان داد در سجده بیفتم و دعایت بکنم . عرفه روز نیایش به درگاه یگانه معبود هستی ست . رضایش را در به مسلخ بردن بت های نفسمان , ابراهیم وار و اسماعیل گونه به تمنا نشسته ایم . اگر یادتان بود و باران گرفت دعایی به حال بیابان کنید!
-
پاییز
سهشنبه 3 آذرماه سال 1388 10:33
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA پاییز کوچک من پاییز کهربایی تبریزی هاست که با سماع دائم باد تن را به پیچ و تاب جذبه تن را به رقص می سپرند و برگهای گر گرفته که گاهی با گردباد مخروط واژگونه ای از رنگند و گاه ماهیان شتابانی در آب های باد . . پاییز کوچک من وقت بزرگ باران ها جشن بزرگ آینه ها در شهر باران که نطفه...
-
ازمن نامه ( بر وزن زندگی نامه )
یکشنبه 1 آذرماه سال 1388 11:09
حدود n سال پیش ( n میل می کند به سمت بی نهایت مثبت ) جزء شاگرد اولای شهرمون بودم توی رشته ریاضی . عاشق ریاضی و حل کردن معادلات سخت و انتگرالهای پیچیده اون _ بگذریم که حالا تو حل کردن بعضی مسائل ساده زندگی می مونم تو گل ! _ اما بجز ریاضی ، ادبیات رو هم دیوانه وار دوست داشتم . حالا فرقی نمیکرد ادبیات زبان فارسی باشه یا...
-
یک دعوت
پنجشنبه 28 آبانماه سال 1388 09:40
سلام بهانه های زندگی ادمها متفاوتند. هر کسی یه علایقی داره توی زندگیش که واسش میشه انگیزه زندگی . یکی از همین راههای زنده موندن چنگ انداختنه به همین بهانه های زندگی . بی بهانه یا با بهانه دعوتتان میکنم به یک مشاعره که بچه های گل نیم نما راه انداختند با تشکر از رویادلشاد عزیز و پارسا بهار مست به خاطر قبول این زحمت....
-
نیایش
چهارشنبه 27 آبانماه سال 1388 09:00
گفت : من دعا خواهم کرد که تو در اوج پریدن باشی با دلت با دل غمزده ات تا به خداپربکشی چشمهایت یله در باران و دست در دست خدا .
-
به عنوان سلام
سهشنبه 26 آبانماه سال 1388 14:25
دارم تمرین می کنم زنده بودن رو. میخوام بنویسم تا یادم بمونه که باید زنده بمونم . زنده بودن به مفهوم اینکه نفسی بیاد و بره نه! زنده موندن یعنی اینکه اون چیزی رو که باید باشم و میخوام باشم حفظ کنم .نزارم توی روزمرگیها بمیره . نزارم به خاطر خواسته اطرافیانم ، یا خواست جامعه یا هر چیز دیگه ای که کمتر ارزش داره برام ، جدا...
-
اول نوشت
سهشنبه 26 آبانماه سال 1388 14:10
مهربانم : به یادت آغاز میکنم تا هماره به یادم بماند حضورت تا لبریز بمانم از عشقت که مهرت سرازیر شود از وجودم و تمام زندگیم پر شود از عطر یاد تو . محبوبم ! لحظه ای رهایم مکن .