سال ۸۸ سال غریبی بود . از اون سالها که ممکنه تو عمر آدم هرگز تکرار نشن یا به ندرت اتفاق بیفتند . سلسله حوادثی که توی این سال برای من و ما رخ داد ، آنقدر تاثیرگذار بود که تا آخر عمر از یادمون نره ! همین پست قبلی بود که از سال 88 گفتم . اون هم زمانی که از این آخرین اتفاق ، هیچ خبری نداشتم . برگزاری کنسرت ناگهانی همایون شجریان در محل سکونت ما ، یه مهر تایید دیگه بود برای یه سال خوش که داره آخرین نفسهاش رو میکشه . یه جورایی خستگی همه این روزها رو از تن و روح آزرده من به درآورد .
از همون وقتی که علی قمصری زخمه رو به دل تار زد ، انگار یه زخم کهنه در دل من سر باز کرد که صدای ناله ش رو فقط خودم می شنیدم و گواهی این زخم هم اشکهایی بود که بی محابا از چشمهام فرو می ریخت .انصافا" که نوای اول این کنسرت فقط تار علی قمصری بود که یک زمانهایی انگار زخمه رو نه بر سیمهای تار که بر رگهای قلب خودش می زد و صدای ناله دل خودش بود که به گوش همه می رسید .همنوازی کمانچه سهراب پورناظری و تار علی قمصری محشری به پاکرده بود توی سالن که با آواز همایون به اوج خودش می رسید :
صنما جفا رها کن ، جفا رها کن کرم این روا ندارد
بنگر به سوی دردی ، به سوی دردی که ز کس دوا ندارد
انگار اگه چشم باز می کردی روح مولانا رو می دیدی که به سماع نشسته با آواز این سه و همراه با اونها میخونه :
ای کیمیا، ای کیمیا ، در من نگر ، زیرا که من
صد دیر را مسجد کنم ، صد دار را منبر کنم
با نقش خیال سعدی و آواز همایون تازه آرام گرفتیم که باز تصنیفی از مولانا و محشری دیگه و اونوقت از زبان همایون شنیدن کلام هاتف چه خوش بود که :
شهر به شهر و کو به کو ، در طلبت شتافتم
خانه به خانه ، در به در ، جستمت و نیافتم
آه که تار و پود آن ، رفت به بار عاشقی
جامه تقوی ای که من ، در همه عمر بافتم
بخش دوم این کنسرت از نگاه من بسیار پربارتر و دلنشین تر بود ، زمانی که تمامی گروه همنوا با هم خواندند:
این بار من یکبارگی ، در عاشقی پیچیده ام
این بار من یکبارگی ، از عافیت ببریده ام
ای مردمان ، ای مردمان ، از من نیاید مردمی
دیوانه هم نندیشد آن، کاندر دل اندیشیده ام
و باز با نوای تار علی قمصری، به استقبال تصنیف زیبای دکتر شفیعی کدکنی می رویم و آواز همایون که چه زیبا فریاد سر داد :
گر که آوازی نباشد شوق پروازی نخواهد بود
اما جدا از همه این تصانیف و آوازهای زیبا، حسی که من با تصنیف به جان تو برقرار کردم خاص بود :
دگر باره بشوریدم ، بدان سانم ، به جان تو
که هر بندی که بربندی ، بدرانم، به جان تو
اگر بی تو بر افلاکم، چو ابر تیره غمناکم
و گر بی تو به گلزارم ، به زندانم ، به جان تو
با تصنیف هوای گریه بسیاری به آرامی زمزمه کردند این شعر زیبای سیمین بهبهانی را و اشکها بود که بر گونه ها روان بود . و در پایان اجرای مجدد تصنیف در عاشقی به تقاضای مردم .
نکته ای که بسیار برای من جالب بود همراهی همایون با تک تک اعضای گروه بود و اون حسی که بین اونها دیده میشد . بخصوص این احساس بین همایون و علی قمصری و همینطور پور ناظری بسیار چشمگیر بود . سه رئوس مثلثی که یکی از زیباترین و به یادماندنی ترین شبهای من رو ساختند نه تنها برای سال 88 که مطمئنا" شبی ماندگار برای تمامی عمرم . سلامتی و موفقیت تمامی هنرمندان متعهد این دیار آرزوی همیشگی ماست .
پی نوشت :
دوست نداشتم در اینجا با ذکر قطعی برق در 5 دقیقه اول اجرا ، حس و حال خوشی رو که عایدم شده بود از بین ببرم ، اما ناگزیرم از بیانش و ابراز تاسف از این گونه اتفاقاتی که گویا برای هنرمندان صبور ما جزئی از حوادث عادی و همیشگی شده !
یعنی اول شدم!!
اونوقت محل زندگی شما کجاست؟؟
راستی عجب تفاهمی پیداکردیم از نظر زادگاهمون (قلب)
سلام
چه قشنگ توصیف کردین!باین نوشته هاتون لذت دیشب برام تداعی شد .مرسیییی.
چقدر جای این آ رامشا تو زندگیامون خالیه وچقدر کمه !
چقدر حسودیم شد بهتون...
چقدر خوب که یه شب از این زندگی جدا شدین واقعا بعضی اوقات شارژ دوباره خیلی لازمه.
منم خیلی دلم خواست.
موافقم با سمیرا که خیلیم خوب توصیف کردین.
عجب......پس ماجرایی داشتید در کنسرت.......چه خوب و چه عالی....
همیشه شاد باشید.....
ما انقدر کنسرا دوست می داریم که خدا داند و بس!
حیف که یک چاغالی(ببخشید)به اسم امام جمعه می گه مشهد حریم اقاست و کنسرت اعم از شجریان و ناظری گفته تا سلین دیون و مرحوم جکسن توش حرامه!
سهبا خانم شرمنده.
ما اومدیم کامنت شما رو از فروردین بیاریم اسفند اسم شما تو حافظه اش موند.
بعد اومدیم واسه حاج محسن کامنت بذاریم به حساب شما اومد.
خلاصه که باید ببخشید اساسی.
اتفقا دو تا از دوستام رفتن و من دانشگاه بودم نرسیدم برم
شنیدم برق رفته و دیر اومدن رو سن و تو سالن فوتسال بوده!! و کلی مورد دیگه :|
خیلی خیلی شب خوبی شد مخصوصا که شما هم بودید خدا این شبهامون رو زیاد کنه و صداهای ماندگارمان ماناتر بشن
برای من که صدای استاد را سالیان ساله که گوش می دم پختگی صدا و سبک خوندن همایون مقدار زیادی با استاد مسلم آواز کشورمون متفاوته که این موضوع بر میگرده به توانایی شگفت انگیز استاد مخصوصا در اجرای آواز که صد البته توفیق الهی است که نصیب هر کسی نمی شه اما اون چیزی رو که سهبای عزیز اشاره نکردین پختگی در رفتار ادب و شعور بالای همایونه که البته این مورد کاملا شبیه استاده و در این کنسرت بیشتر از اجرای برنامه این موضوع منو تحت تاثیر قرارداد خداوند هم همایون رو برای ما حفظ کنه هم شما رو
سلام
خوبین؟
ممنون بابت لطف و محبتتون
کاش تهران بودین یا میومدین...
خلاصه خیلی ارادتمندیم....
خوش به حالت . چقدر دلم میخواد چنین شبی . چنین آرامشی .
اون دختری که عکسش اونجا کنار ِ وبلاگته رو 100 تا ماچ میکنی به جام ؟
شمارتو برام خصوصی میذاری ؟
نمی دونم چرا همایون شجریان به محل سکونت ما نمی اد؟! ببریمش نهاوند
خدا همه رو واسه هم حفظ کنه جناب با مرام..راستی یادتون نره سال ۸۸ سالی بود که من خیلی ها رو وبلاگ نویس کردم نمیخواید واسم یه هورا بکشید؟ و این زنجیره همینطور ادامه داره سهبا - میکائیل- آفتاب- مهتاب و ستاره و ...امیدوارم قلم همه تون پایدار باشه
ضمنا خیلی ها رو هم با هم دوست کردم...می گید نه؟برید سر بزنید ببینید چند نفر از طریق وبلاگ کهنسال من خواننده شما شدن؟!( آیکون یک سمیرای خود شیفته)
من همینجا رسما برای چندمین بار از سمیرای عزیز تشکر و قدردانی می کنم به خاطر این خونه و به خاطر همه دوستان خوبش که الان دوستان منم شدن !
بخصوص این قلم آخری بزرگ کوچک !!!!
ما که زمین خورده همه شماییم به قول سعدی
ما گدایان خیل سلطانیم شهربند هوای جانانیم
بنده را نام خویشتن نبود هر چه ما را لقب دهند آنیم
خداوند همه شما عزیزانم را برایم نگهدارد
شما خانم کشته مرده موسیقی بودید ها!!! نمی دونستم...
سلام عزیز . پیشاپیش سال نو را به شما تبریک می گویم .امید که سالی سرشار از موفقیت و شادی برایت باشد.
آره زری جون . نگفته بودم بهتون ؟ اونم از نوع شجریانیش !
اول به افتخار این حرکت قشنگ سمیرا جون که خیلیا رو وبلاگ نویس کرد:
هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
بعد اینکه سهبا جونم فکر کنم این قضیه آقا بزرگ و عواقبش بالاخره به پایان رسید.........
راستی آپم با یه مطلب غمگین...
"خداحافظی با مدرسه"
خاله ریزه بودم این آخرین کانت هم یادم رفت اسم رو بنویسم
راستی سهبای مهربونم امروز برات ماهی گرفتم (همون که گفتم از خونه مادربزرگ دوستم میاریم)
هدیه حافظم برات گرفتم اما نمیدونم چطوری بهت بدمش
آخه اینجا قسمتی واسه کامنت خصوصی نمیبینم
تبریز...آره؟...از مهربونی و لطفی که تو نوشته هات هست میشد حدس زد که آذری هستی...
حقیقت نمیدونم چرا ولی هیچوقت اونجوری که خیلی ها شیفته موسیقی سنتی هستن بهش علاقه مند نشدم...البته از تلفیقش با پاپ مثل کاری که محسن نامجو میکنه خوشم میاد ولی به تنهایی...شاید هم باید بیشتر رو حس هنردوستیم کار کنم!
سلام بر یوگی عزیز و دوستان
سه ۷ ۸ روزی است نیومندم سر بزنم بلند شدی تنهایی رفتی کنسرت بعد اومدی تعریف میکنی بابا ای ول
بخاطر اثاث کشی خیلی از پست های خوبتو از دست دادم
بهر حال امید وارم همیشه خوب و خوش باشی
راستی کلی خوشحال شدم عکس نیایش دیدم دلم براش اندازه سوراخ جوراب مورچه شده
پس این حمید میگه که تو آذری هستی! اگه نیستی از اشتباه درشون بیار! خب من که مردم از فضولی این که تو کجایی الان؟
(بازنمیشه پیام خصوصی گذاشت که!!)
بابا من که داد زدم چند بار تا حالا که من خراسانی هستم و متولد مشهد ! اما خودم در یکی از شهرهای اطراف تهران با ۱۵۰ کیلومتر فاصله زندگی می کنم . همچین علاقمند نیستم که اسمش رو بیارم متاسفانه !!!!!! ولی خب مجبورم بگم دیگه آره ؟ تو رو خدا ایندفعه رو هم کوتاه بیاین !
ضایع شدم انگار!...آخه همایون شجریان و گروهش قرار بود اسفند تو تبریز کنسرت داشته باشن که! (حتما از لج من برداشتن بردن یه شهر دیگه!)
در هر حال فرقی نمیکنه...مشهد یا تبریز...خرم آباد یا سنندج...بوشهر یا انزلی...هر کجا هستم باشم آسمان مال من است...
(در فشانیهای کسی که سوتی داده و میخواد جمعش کنه!)...
بچه که زدن نداره سهبابانو..خودم کشف کردم کجازندگی میکنی!!(فضولی رو حال کردی؟!)
بخاطر مطالبتون دیروز کلی شجریان گوش کردم
چه خوب !
اصولا هر کسی آروم بخونه خیلی بهم میچسبه