سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

آنقدر میخندم که غم از رو برود!

چند وقته تا حالا از ته دل نخندیدین ؟ فکر کنم این روزا از هر کسی این سئوالا رو بپرسی میگه برو بابا دلت خوشه ؟ راستی چرا ما این روزها دلمون خوش نیست ؟ چرا دلخوشکنک های زندگیمون اینقدر کم شده ؟ یا بهتره بگم چرا کمرنگ شده دلخوشیامون ؟ نمیدونم دلیلشو اما فکر کنم بهتره خودمون واسه خودمون دلخوشی بسازیم . بیاین یه امروز رو تصمیم بگیریم در جواب هر ناملایمتی ، هر خشمی ، هر حرف ناراحت کننده ای ، هر غم و غصه ای ، یا هر چیز منفی دیگه ای ، فقط بخندیم . سخته ؟ آره منم قبول دارم . ولی به امتحانش که میرزه ! حداقل میتونیم به خودمون ثابت کنیم اینکه میگن خنده بر هردرد بی درمان دواست درسته یا نه ؟ من که امروز سعی خودمو میکنم . شما هم تلاش کنین ! بعدا راجع به نتیجه ش با هم صحبت کنیم !

نظرات 36 + ارسال نظر
شقایق یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:18 ق.ظ

کاملا درسته ... برای خندیدن نباید منتظر یک خوشبختی خیالی باشیم چون در اون صورت ممکنه هیچ وقت نخندیم!

لبخند من هدیه ای است برای تو و لبخند تو هدیه ای برای او و لبخند او هدیه ای برای من و ...

کاش لبخندی باشه امروز که هدیه بدم به تو شقایقم !

سمیرا یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:36 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

ما در خدمتیم بانو...راستش پیشنهاد خوبیه اما گاهی همیشه نمیشه بهش عمل کرد مثلا وقتی حس میکنی شخصیتت توسط آدمهای بی ارزشی له میشه و تو مجبوری فقط به خاطر رئیس بودنشون سکوت کنی وقتی دورو برت پرآدمهای احمقه چطور میشه خندید؟ تو بگو چطور میشه؟

سهبا یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:57 ق.ظ

خودم گفتم ولی هرکاری میکنم نمیتونم سمیرا . این یکی دوروزه دلم خیلی گرفته . آسمون دلم ابری تر از اونه که بشه با خنده کاری کرد !

بزرگ یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:16 ق.ظ

سهبا جان همیشه اشک از لبخند با ارزش تر بوده چون لبخند رو به هر کس می تونی هدیه کنی اما اشک رو فقط برای کسی میریزی که نمی خوای از دستش بدی

من الان فقط دلم میخواد گریه کنم واسه یه دوست ولی نمیتونم !

بزرگ یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:18 ق.ظ

سهبا جان سعی کن وقتی از شادی به هوا میپری ، مواظب باش کسی زمین رو از زیر پاهات نکشه . . .

چشم !

سهبا یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:27 ق.ظ

بزرگ عزیز
ممنونم از شما .
راستی قصه عکسداستانتون رو خوندم . خیلی قشنگ بود .

رویا یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:34 ق.ظ http://NASIMESOBH.PERSIANBLOG.IR

منم مدتیه مشغول تظاهرم به شادی. البته موفق هم بودم. راهش اینه که در لحظه ی خوشی فقط توی همون لحظه باشی و به گذشته و اینده فکر نکنی و لذت همون لحظه تو ذهننت باشه
خوبه. واسه شارژ شدن خیلی خوبه

همینم از رویا دلشاد این روزها غنیمته !

محسن یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:36 ق.ظ http://mohsenbaratpour.blogfa.com

سلام
خودت هم میگی و میدونی سخته .خندیدن اون هم تو ایران. عزا خب خیلی راحتتره و گریه کردن.اما خندیدن تو این کشور خیلی خیلی زیاد سخته.ما هم تمرین میکنیم قبل ازاینکه خیلی اتفاقهای بد منتظرمون باشه.
فعلا.

ای بابا ! شما هم که همش از ایرانمون ایراد بگیرین !

شقایق یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:41 ق.ظ

سهبا خانوم این پست رو شما گذاشتی پس لطفا جورش رو هم بکش و هر طوری که شده بخند !
همین الان لطفا

سهبا یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:02 ب.ظ

چشم شقایقم ! به خاطر یه دوست خوب حتما میخندم !

زری یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:41 ب.ظ

قربون این بچه برم..چقدر نازه..عزیزم...داره ریزریز می خنده...واییییییییییی

می بینی زری چقدر خوردنیه این نی نی ؟!!!!

مژگان بانو یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:51 ب.ظ http://www.mozhganbano.blogfa.com

سلام دوست عزیزم

وبلاگ زیبا و جالبی داری.

موفق باشی.

راستشو بخواهی من با نظرت موافقم هرچند سخته ولی به سعی کردنش می ارزه .

امیدوارم که همیشه شاد و سربلند باشی.

هزاران شاخه گل رز تقدیم بتو

ممنون از لطفت خانومی !

سیروس یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:01 ب.ظ http://www.fromdeepdown.bloghaa.com

می دونین خنده که زیاد هست
اما اثرش پایدار نیست
همون جا 2 ثانیه بعد محو میشه میره
همه زیر فشار کار و زندگی و اینهان

همون زیاد باشه بازم خوبه !

محبوب یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:04 ب.ظ http://mahboob.persianblog.ir

اولن که خندهء بچهه منو دیوونه کرد .
دومن باشه . می خندیم . مردم هم گفتن دیوونس ، بذار بگن . حالا مگه اونا از نظر مت خیلی عاقلن ؟
من که شروع کردم .
نه بابا انگار من واقعاً دیوونم ...

تو اگه دیوونه هم باشی دوست داشتنی ترین دیوونه دنیایی محبوبه جون ! من خودم میشه دیوونه تو اونوقت !

عاطفه یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:12 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

جات خالی دیشب با بروبچه ها خل بازی درآوردیم و کلی خندیدیم..
البته اگه این سرسام بذاره ماخیلی دلمون می خواد شلوغ کنیم و بخندیم..

عالیه ! فقط تو رو خدا قدر این روزای قشنگ خوابگاه رو بدونین ! از دستتون سر میخورن زود در میرن ها !

عاطفه یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:12 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

سرسام اسم دختر اتاق بغلیه که همش به ما تذکر میده!!

سهبا یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:20 ب.ظ

جدا اسمش سرسامه؟!!!

وحید یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:32 ب.ظ http://www.vma.ir

مردم مثل روبات شدن! چیزهایی مثل کمدی های درپیت که با هر کلمشون قبلا روده بر میشدم الان مذلف ترین برنامه هاس!!!
ولی خوب همیشه آدم با یه چیزی دلشو خوش کنه
من بیشتر با نشستن تو جا و خیره شدن به بقیه مثل پارک لبخند رو لبم میاد ...
راستی خوردن زعفرون به مقدار زیاد هم جوابگوئه :دی

با زعفرون موافقم !

گنجشک یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:13 ب.ظ http://gonjeshkk.persianblog.ir

چرا همه غر میزنن خوب وقتی سهبا جان میگه بخندین بخندین دیگه!با همتونم سریع!حتما باید زور بالا سرتون باشه؟
اتفاقا من وقتی مشکلات از یه حدی بیشتر میشه به شدت میخندم!فکر کنم یه اختلال روانیه!یه بار مدیر مدرسمون اومده بود سر کلاس ازین لوس بازیا که شما بچه های بدی هستن دارن پرونده هاتونو میارن اخراجتون کنن که مثلا بترسونن بچه هارو منم هرکاری میکردم نمیتونستونم نیشمو جمع کنم اینم گیر که خانم شما چرا میخندی؟نزدیک بود واقعا اخراج بشم.
ولی کلن خندیدن خیلیم سخت نیست فکر کنم داریم خودمون رو لوس میکنیم.(لبخند)

قربون خانوم گنجیشکه خودم برم .مرسی عزییییییییییییییییزم!!!

میکائیل یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:14 ب.ظ

تو اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی !!!
بهتره سعی کنی با خودت روراست باشی تا به بقیه بگی که خندان باشن !
روی خندان خودت خنده رو لب همه میاره !!!

سهبا یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:34 ب.ظ

به میکائیل :
خب باشه ! چرا دعوا میکنی حالا؟!

به خانوم گنجیشکه :
منم مثل توام عزیز ، وقتی از یه حدی بیشتر میشه ناراحتیام ، خنده م میگیره در حد مرگ ! گاهی خنده و گریه م قاطی میشه بدجور !

خاله ریزه یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:45 ب.ظ http://www.nahavandnew.blogfa.com

سلام دوستان و سهبای عزیز ....
خیلی خیلی ممنون از اینکه به وبلاگم سر زدید ولی نوشته های من اصلا به پای نوشته های سمیرا جون نمیرسه.....
راستی پیشنهاد خندیدن خیلی خوبه اما من برای همه موارد باهاش موافق نیستم اما همیشه سعی میکنم که هر عملی رو با خوبی و رفتار مناسب پاسخ بدم....

خواهش میکنم خاله ریزه عزیز . خوش اومدین .

میکائیل یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:53 ب.ظ

واسه اینه که اونی که میبینه تورو میبینه
از دردت اگاهه و دوای دردم بهت معرفی میکنه
اما حرف کسی گوش میدی که ندیده دوای درد برات معرفی میکنه

سهبا یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:55 ب.ظ

به من میاد اصلا" حرف کسی رو گوش بدم میکائیل عزیز؟

میکائیل یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 04:09 ب.ظ

اصلا بهت نمیاد !
واسه همینه که اونی که تورو میشناسه بهت نزدیک نمیشه !
برای خودت !!!

علی مساوات یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:19 ب.ظ http://sabzandishi.blogfa.com

سهبا زور نزن خنده ی مورد نظر در دسترس نمی باشد
روزمرگی ها بوی کهنه ی بچه می ده
هوای شهر مسمومه
بچه ها رو که نمی شه کشت

نه ! بچه ها چه گناهی دارن اخه؟!

کیامهر یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:18 ب.ظ http://javgiriat.persianblog.ir/

دل خوش سیری چند؟
سیری؟

گفتند یافت می نشود گشته ایم ما !!!

آلن یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:55 ب.ظ

من تو روز چندین و چند نوبت قهقهه می زنم. جدی میگما.

من کللن زیاد می خندم. خیلی زیاد. یه چیز تو مایه های نصف کاسه زعفرون.

خوش به حالت آلن ! دستورالعملش رو به منم میگی ؟

پدرخوانده خود خودش دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:53 ق.ظ

بالاخره یه راه معقولانه به کله ات رسید باز جای شکرش باقیه

الهی آمین


یواش یواش داری درست میشی جذی میگم!

من آدم بشو نیستم پدرخوانده عزیز ! باور کنین .

پدرخوانده دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:39 ق.ظ

اونوکه هیچکداممون نیستیم ولی منظوزم سربه راه شدن به روش درستش یود


یعنی خنده بابت هرچیز باحود وبی خود

خندیدن به هرچیز حتی غم انگیزش

پدرخوانده دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:48 ق.ظ

راستی عکس این نازنینو ندیده بودم آخه همونطور که می دونی من کمی گیجی دارم

خدابرای ژدر مادرش نگهداره همینطور برای همه ما

خدا یا آمین

پدرخوانده دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:51 ق.ظ

راستی چرا هر دوستی انتخاب می کنی اینهمه بی حال ودلمرده انذ

البته من با نوشتن این سطر مثل اینکه یه اعلام جنگ داده باشم به هر حال من همیشه حاضر به جنگم علیه همه دلمردگیها

سهبا دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:31 ق.ظ

لطف کنین پدرخوانده عزیز به دوستان من لقب دلمرده ندین ! جز خودم کدوماشون دلمرده ن آخه؟

پدرخوانده دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:34 ق.ظ

غیر میکائیل هیچ کدام حرف روراست وسر زنده نمی زنن

[ بدون نام ] دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:39 ق.ظ

من چی بگم پدرخوانده عزیز؟ شما ظاهرا خدا رو شکر امروز حسابی سرحالین و منتظر جنگ ! شرمنده من میرم میکائیل رو خبرمیکنم بیاد پیشتون !

میکائیل دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:42 ق.ظ

میایم و جواب میدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد