سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

رازهای بودن ...


راز حضور دوباره ام در این بهشت نور، ذیدار نازدانه ام بود , سعیده عزیزم ...



و راز بودنم در این مکان... چقدر در به در نگاهت بودم مهربان پدرم , کاش بودی ...



و باز هم حکایت دل من و رازهای ماه ... در صورت ماه مهربان دنبال نگاه آشنایی بودم تا پاسخم گوید ...

نیایش زندگی


زیباترین آیه بودن، نیایش هر روزه ام, لبخند توست. زندگی ام با آمدنت عطرآگین شد. هماره لبخندت را بر زندگی ام ببار.



گلهای نیلوفر هم راه آسمان را بلد می شوند, اگر آشنای دستهای مهربان مادر و لبخند نگاه پدر باشند. رحمت خدا که بارید دل من هم مانند این گلهای زمینی که آسمانی شدند, بارانی شد. امسال ماه میهمانی خدا رنگ دیگری داشت و نماز عید در کنار مادر, احساسی دیگر . و آن خواب غریب و حکایت نام حک شده امپراطور بهاران بر صفحه قرآنی ارزشمند ... قصه این روزهای من چقدر عجیب شده است .


پی نوشت:

دوباره سهباپولو می شوم !

تو نیامدی ...

 آسمان ستاره باران و زمین شکوفه باران نور و شور عشق می شود اگر بیایی...

بیا که چشمهایمان سالهاست منتظر آمدن توست

بیا که دلهایمان تشنه دیدار توست

بیا که گامهایمان خسته ست

زمین خسته ست

آسمان خسته ست

بیا که بی تو زندگی چیزی کم دارد

تو را کم دارد

عشق را کم دارد ...

بیا....

اشکم زغم تو هر شبی خون باشد

وز هجر تو بر دلم شبیخون باشد

تو با تویی ای نگار از آن با طربی

تو بی تو چه دانی که شبی چون باشد ؟

( احمد غزالی )


پی نوشت:

سینه ام : تنور بود

عشق :  نان داغ

خنده ام : آفتاب ناگهان

گونه ام : :آسمان داغ

تو نیامدی , نیامدی , نبودن تو باد

باد شد وزید

آفتاب خنده از لبم پرید

آسمان گونه ام : کبود

بودهای من همه : نبود

عشق و آتش و تنور : دود

غصه: نقل و

غم : شربت بساط سور و سات شد

تو نیامدی

نان دل بیات شد.( عرفان نظرآهاری)

آسمانی ترین ...


یک اسم, یک دنیا مهر , یک کهکشان معنا ...

هزار اسم ... مهربانی بی انتها ... قدرت بی پایان ... پشتوانه ای محکم ...

هر اسمت را که صدا می زنم چیزی در دلم تکان می خورد اما ...

اما انگار پشتم به کوه بند است وقتی نامت را صدا می زنم ... نامهای زیبایت را :

" یا رفیق من لا رفیق له " ... تنهایم مگذار...

" یا دلیل المتحیرین " ... دستانم را بگیر و راهنمایم شو ...

"یا ارحم الراحمین " ... دلم تو را کم دارد ... بر تمامیت او ببار ...


 تولد نوشت:

مهربانی با تو رنگی دیگر گرفت ...        

عشق از تو طرحی نو یافت ...

و کودکی خاطره ای تازه و پر طراوت شد در ذهن خسته روزگارانم ...

حاکم واژه های مهر و عرفان:

آسمانت ستاره باران و میلادت نور باران ...

به دنیا خوش آمدی .

 

جنون مجنون


شب باشد و بید و ماه و مهتاب ... 

مجنون اگر نشوی ,

بی تاب تر اگر نشود دل همیشه بی قرارت ،

چشم اگر ندوزی به آسمان و راز دل اگر نگویی با ماه ،

......

یکی به من بگوید عاشق شدن چگونه است ؟

یکی از شمایان کاش به من بگوید راز عشق را , راز جنون را , راز ماندگاری عشق مجنون را ...

یکی به من بگوید جنون این شبهای من از چیست ؟ لیلای من کجاست ؟

من به آوای سکوت شب و نوای بید مجنون و زمزمه های مهتاب دل بسته ام ...

یکی به من بگوید مجنون من کجاست ؟


***

این روزها همه ذکرم نام توست , کجایی ماه من ؟ بیا ...

بیا و تاب لحظه های بی تابی ام شو ... بیا که دلتنگم ...


"روزی که تو بیایی , برای همیشه بیایی

و مهربانی با زیبایی یکسان شود

روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم...

و من آن روز را انتظار می کشم

حتی روزی

که دیگر

نباشم ... " ( شاملو)


پی نوشت دوستان :

مجنون کراوات نمی زند   ؛ جنون مجنونی که کراوات نمی زند