سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

ردیف شعرهای من تویی , تو !


سرفصل همه قصه ها,

 ردیف همه غزلها,

شور همه آهنگهای عاشقانه,

همه تویی , تو !

 اینهمه می خوانمت, می شنومت , حس می کنمت ....

                                               بگو کی تو را خواهم دید ؟

کاش بدانی چقدر دلتنگم ....

ردیف شعرهای من تویی , تو !

ای آشناترین با دل و جان من 

کی تو را خواهم دید ؟

بیا که دلتنگم ... بیا ...

ما پراکندگان مجموعیم ...


عیب یاران و دوستان هنرست

سخن دشمنان نه معتبرست

مهر مهر از درون ما نرود

ای برادر که نقش بر حجرست

چه توان گفت در لطافت دوست

هر چه گویم از آن لطیفترست

آن که منظور دیده و دل ماست

نتوان گفت شمس یا قمرست

هر کسی گو به حال خود باشد

ای برادر که حال ما دگرست

آدمی را که جان معنی نیست

در حقیقت درخت بی ثمرست

ما پراکندگان مجموعیم

یار ما غایبست و در نظرست

جان شیرین فدای صحبت یار

شرم دارم که نیک مختصرست

پرده بر خود نمی توان پوشید

ای برادر که عشق پرده درست

سعدی از بارگاه قربت دوست

تا خبر یافتست بی خبرست

ما سر اینک نهاده ایم به طوع

تا خداوندگار را چه سرست

 

آنها که این روزهای مرا می بینند, می دانند حال مرا و خوب می دانم که شما هم که با زبان دل من آشنایید, این سکوت ناگزیر مرا درک می کنید. آقا بزرگ مهربون، زبان سخن ندارم که این روزها بسیار دلتنگم. پس خواستم با زبان سعدی به شما تبریک بگویم میلادتان را که شد آنچه خواندید. بضاعت کم مرا ببخشید که همیشه در برابر دریای مهرتان, لالم و شرمسار. چونان نامتان, همیشه بزرگ باشید و بهروز. تولدتان مبارک.

یگانه ترین


پانزده سال به چشم بر هم زدنی گذشت. یادت نرود عزیزکم , تو برای من همیشه " یگانه " ای ! تولدت مبارک دخترم.

شگفتی های آفرینش


هر چقدر بهار گذشته من به سفر گذشت, امسال بنا به دلایلی چند خانه نشین بودیم و از طبیعت دور. سفر قبلی من به مشهد بود و همراهی آخرین با استاد قهرمانم, که این روزها عجیب دلتنگش هستم. این روزهایی که به چهلمین روز فراقش نزدیک می شویم و من هنوز نمی توانم باور کنم جای خالیش را و نمیدانم چه کنم با دردی که قلبم را ذره ذره در خود می فشارد و من مجبور به سکوتم ...

این دو روز سفری کوتاه داشتیم به استان زنجان و غار کتله خور, همراه با دوستانی از جنس دل. شکر که سفر خوبی بود و به نیکی نیز سپری شد. دستاورد این سفر چند عکس است که تقدیم می کنم به شما عزیزان. امید که شما هم مثل ما از دیدار این شگفتی های طبیعت لذت ببرید و به اقرار بگویید:" فتبارک الله احسن الخالقین """


 







آبی آبی ...


زیباترین حرفت را بگو
شکنجه‌ی پنهان سکوتت را آشکار کن
و هراس مدار از آن که بگویند
ترانه ای بیهوده می خوانید 
چرا که ترانه ما
ترانه بیهودگی نیست
چرا که عشق
حرفی بیهوده نیست
حتی بگذار آفتاب نیز برنیاید
به خاطر فردای ما اگر
بر ماش منتی است؛
چرا که عشق،
خود فرداست

خود همیشه است.



تقدیم به دوست خوبم , صاحب وبلاگ وزین " روی ماه خداوند را ببوس " که نوای ساز و زخمه های برنشسته بر سیم های تارش, و آن صدای دلنشین برآمده از جان, مرا با دلم آشتی داد. گواهش قطره های اشکی که مدتهاست گم شده بودند ...

ممنونم دوست عزیز. باز هم می گویم خوشا سازی که با هنر برآمده از سوز عشق به ناله درآید. لحظه های زندگی تان سرشار حقیقت مانای عشق.