سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

نامه ای از دفتر خاطرات



زمین سنگ است و هوا سرد . آسمان بی روح تر از همیشه به نظر میرسد . از هیچ ابری باران نمی بارد . هیچ درختی شکوفه نمی دهد . دیگر گلی بر روی زمین نمی روید. همه چیز سرد و منجمد شده است . آفتاب گرمی و درخشندگی خود را از دست داده . دیگر هیچ رودخانه ای حتی برای خودش هم ترانه نمی خواند . و روزها و شبها پی در پی بدون اینکه تحولی در خود ببیند می گذرند . و حتی گلهای قالی هم رنگ باخته اند . غم بزرگی از زخم عشق در دلم جا خوش کرده است . من در گوشه ای از اتاق نشسته ام . چشمان خسته ام به روی نقش قالی خیره می ماند و به تو می اندیشم . تویی که هستی و نیستی ، می آیی و نیستی ، می خندی و نیستی ، صدای در بلند می شود . کسی پشت در ایستاده است . آیا این همان کسی است که منتظرش هستم ؟ باز صدای در می آید . با سرعت خود را به در می رسانم . بوی گلهای بهاری از پشت در به مشام می رسید . پشت در زندگی بود . در را باز کردم ، قامت بلند تو تمام وجودم را زنده کرد . چشمانم به دیدن روی تو روشن شد و اشک تمام صورتم را خیس کرد .از دیدن تو زنده شدم . نفس کشیدم . با دیدن تو از ته دل خوشحال شدم و به بلندی یک خوشحالی فریاد زدم ....

از خواب بیدار شدم . سرم همچنان بر روی زانوهایم مانده بود . صورتم خیس اشک بود . هنوز بوی بهار می آمد . بوی خوش زندگی و باز صدای در بلند شد . این بار باد صدای در را بلند کرد و من با خاطرات تو تنها ماندم .


نقش تو در خیال و خیال از تو بی نصیب

نام تو بر زبان و زبان از تو بی خبر

نظرات 11 + ارسال نظر
کیمیاگر جمعه 30 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:12 ب.ظ

به دیدلرم بیا هر شب
در این تنهایی تنهای تاریک خدا مانند
دلم تنگ است بیا ای روشن روشنتر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سر پوش سیاهی ها
دلم تنگ است
بیا بنگر چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سر پوشیده تالاب مالامال
دلی خوش کرده ام بر این پرستوها و ماهی ها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا ای هم گناه من در این برزخ
به دیدارم بیا ای مهربان با من
که اینان زود میپوشند رو در خوابهای بیگناهی
و من میمانم و بیداد بی خوابی
در این ایوان سر پوشیده متروک
شب افتاده است در تالاب من دیریست
که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهی ها پرستوها

خوش باشی

شقایق شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:29 ق.ظ

دعوت به میهمانی یار

بهانه است

برای بازشدن چشم دل

که از پوچی زندگانی دنیا

و قدم‏های مردد

خسته است

چشم دل که باز شود

پاهای خسته

حرف‏های خوب خواهند زد

و نگاه‏های خاکستری

بر سفرة چشم صورت

مروارید سفید می‏پاشند

و جسم سنگین

می‏دود بر سر شوق

می‏رود تا ته عشق



دکتر علیرضا رحیمی بروجردی

محبوب شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:19 ق.ظ http://mahboob.persianblig.ir

خیلی خوب بود سهبا جونم .
حسش ناب بود و لبریزم کرد . ممنون.

ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

زهرا باقری شاد شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:28 ب.ظ

زهی مراتب خوابی که به ز بیداری است...

ژان والژان شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 04:13 ب.ظ http://binavaian.persianblog.ir

[گل] [گل][گل][گل][گل]

آنکه می گوید دوستت دارم

دل اندوهگین شبی است

که مهتابش را می جوید

[گل][گل][گل][گل][گل][گل]

سهبا شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:31 ب.ظ

چقدر شعرای قشنگی گفتن همه دوستان خوبم اینجا !
از همه تون ممنونم .

ژان والژان یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:39 ق.ظ http://binavaian.persianblog.ir

سلام سهبا جان
ممنون از دعای خیرت ... آرزومند آرزویت
پسته سارا خیلی قشنگ بود، از اطلاعاتت درباره نامه سهبا هم ممنون ولی می خواستم یه سوال بپرسم، البته با اجازه ! سهبا اسمه دختره یا پسر؟؟

ژان والژان یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:23 ق.ظ http://binavaian.persianblog.ir

ممنون سهبا :)

سمیرا یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:40 ب.ظ http://nahavand.persianblog.ir

روزگار تلخی شده نازنین یار...دعا کن فقط بگذره دعا کن

کدوم روزگار سختی یا خوشحالی مونده تا حالا گلم که این یکی بمونه ؟
آروم باش و امیدت رو از دست نده .

پدرخوانده ش یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:18 ب.ظ

اد بهاری بر گلشن رونق هستی بخشیده

قطره شبنم بر گلها می شده مستی بخشیده



خوش بود اکنون مستانه با تو ره صحرا گیرم

مست طرب چون پروانه در بر گلها جا گیرم




خوابی بود و خیالی ما را روز وصال

رفت از یاد و تبه شد حال آن خواب و خیال

و

روزی و دلکش و خرم بود فارغ خاطرم از غم بود

بر گل از نم فروردین، لرزان قطره شبنم بود

سلام پدرخوانده عزیز .
ممنون که با یک شعر قشنگ اومدین . کاش بیشتر باشین تا خستگیم با صحبتهاتون کمتر بشه !

امیر مهدی یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:33 ب.ظ http://ketabe-zendeghi.persianblog.ir

سلام
مرسی شما خوبی؟
ببخشید زیاد نت نمیام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد