سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

دغدغه ای به ارزش یک زندگی

چند روز است تمام ذهنم درگیر موضوعی است که نمی توانم نتیجه ای برایش بیابم . بلاتکلیفی ذهن و دل گاه کار دست آدم می دهند . گاهی تصمیم گیری چقدر سخت می شود . گاه برای دستاوردهای زندگی چقدر باید تاوان داد ! گاه برای رسیدن به هدف چقدر باید توان گذاشت ، باید جنگید ،‌مبارزه کرد و امید داشت . من به شخصه برای هر چه دارم جنگیده ام . طبیعت هیچگاه به آسانی ، خواسته های دل را در مسیر ما قرار نمی دهد . باید هزینه کرد تا رنگ آرامش دل را دید . که اگر این مبارزه ها هم نباشد ، ارزشی برای داشته هایمان قائل نخواهیم شد . من تکلیفم را با خودم و دلم می دانم . اما هرگاه خواسته ام عزیزی را در تصمیمش یاری برسانم و او را از این رسم روزگار آگه کنم ،‌دچار مشکل شده ام . خیلی سخت است برای کسی که خودش را ،‌دلش را و خواسته آنرا نمی داند تا بتواند تصمیمی درست بگیرد ! تا ندانی که هستی و کجای زندگی ایستاده ای و قرار است به کجا برسی ، چگونه می توانی مسیری را انتخاب کنی تا ترا به مقصود برساند ؟ تا مسیری را انتخاب نکنی ، چگونه می توانی از مخاطرات و مشکلات پنهان در راه آگه شوی و خود را برای مقابله با آن آماده نمایی ؟ تا ندانی آیا هدفی که برای خود در نظر گرفته ای ارزش همه این سختی ها را دارد یا نه ، چگونه می توانی محکم و مصمم و بی هیچ تردیدی گام در مسیر بگذاری و برای برداشتن تمامی موانع بی هیچ شکی در دل اقدام کنی ؟ خود آگاهی بالایی می خواهد تا بتوانی هدف را انتخاب کنی و راه درست را تشخیص دهی ،‌آنگونه که با کوچکترین مشکلی پشیمان نشوی و بر نگردی و تا آخر مسیر را ادامه دهی . و چه سخت است به مسیری کشانده شوی ، بی اینکه بخواهی ، سختی اش را تحمل کنی اما مطمئن نباشی چه میکنی ! که در این صورت حتی اگر به آخر راه هم برسی ، ممکن است با خود  بیندیشی آیا این مقصد ، ارزش همه این سختی ها و توانی را که من برایش خرج کردم را داشت ؟

باید به هوش باشیم تا موقعیت های سخت زندگی را تشخیص دهیم ، راه و چاه گذر از این موقعیت ها را دریابیم و نقش خود و دیگران را در رسیدن به شرایطی مطلوب در گذر از این موقعیت ها بدانیم ،‌که زندگی همیشه فرصتها را به آسانی در اختیار نمی گذارد و همواره راه را برای جبران باز نخواهد گذاشت . به هوش باشیم و بدانیم که برخی خطاها غیر قابل جبرانند . نتیجه برخی تصمیم گیری های غلط ،‌هرگز از زندگی ما و از ذهن ما پاک نخواهد شد . یادمان باشد که در برابر زندگی خود و حتی دیگران مسئولیم و نمی توانیم با بی تفاوتی به گذر سریع ثانیه های عمرمان نگاه کنیم و بگوییم کاش بگذرد این روزگار بی فرجام ...

می دانم گاهی برای گرفتن تصمیم در سخت ترین شرایط قرار می گیری . می فهمم چه سخت است انتخاب وقتی دو سوی تصمیم گیری ،‌دو پاره دلند که تو نمی دانی در این مبارزه با تقدیر ، کدام سوی دلت را بگیری ، که می دانم انتخاب در این شرایط چه سخت و آزار دهنده می شود و تو چه شکننده می شوی وقتی در هر دو سو ، متهم هستی و بازنده هستی و برنده هستی و اصلا چه می گویم ، مگر می شود دل را به دو نیم کرد و طرفی را راضی نگاه داشت و آن یک را ناراضی ؟ که مگر پیروز چنین میدانی می تواند وجود تو باشد ؟ راستش اصلا نمی دانم چه می گویم ؟ این موضوع آنقدر برایم ابهام دارد که گفته هایم را هم بی سروسامان می کند . وقتی کلمات اینقدر گیج می زنند در بیان این مشکل ، ذهن و دل بیچاره چه باید بکنند ؟ من تنها آنقدر می دانم که اگر جای تو بودم ، دلم می خواست در این میان خود را به دستان قدرتمند کسی بسپارم که آگاه ترین است و از او بخواهم که خود یاریگرم باشد در این مسیر . پس تو هم با آگاهی و اعتماد کامل همین کن و از او بخواه زیباترین تقدیر را .

و من چه لذتی بردم وقتی از من پرسیدی : دستان خالی قیمتی دارند  یا نه ؟ و من که نمی دانستم چه بگویم ، گفتی : در دستان من نه قدرتی است به حمایت ، نه ثروتی به آسایش ،‌اما در آن عشقی است که تمام آرامش دنیا را به ارمغان خواهد آورد . و مگر می شود دستان به ظاهر خالی پدر را و مادر را قیمتی گذاشت ، وقتی پربهاترین گنجینه دنیا را که  همان عشق ناب و بی بدیل است در خود نهان دارند ؟ وقتی نام و یاد پدر و مادر اینقدر آرامش زاست ،‌دستانشان چه اکسیر عجیبی است از هر آنچه مفهوم آرامش است در این روزگار فانی . دعا کنیم دستانمان و قلبمان و وجودمان خالی از عشق نباشد .دعا کنیم که هدفمان را خوب بشناسیم و راهمان را درست بیابیم و آنگونه عمل کنیم که در واپسین روز ، حسرت به دل اولین قدمهای مسیر نباشیم . خدا کند آنگونه بگذریم در گذر از ثانیه ها ، که خاطرات تک تک آنها را با قیمتی ترین جواهرات دنیا هم تاخت نزنیم ! خدا کند دل را آنقدر دریایی و پرتلاطم نگاه داریم که از رکود مرداب افسردگی ها دور بماند و با درجازدنش نپوسد و جذر و مدهای عشق باشد که هیاهوی دل را به آرامشی در عمق برساند و به سرزندگی ای در خور زندگی مان به عنوان یک انسان .

امید که زندگی مان قصه پروازی به اوج باشد ، نه عادتی از روی اجبار در فضای خاکی سراسر تکرار روزمرگی و بیهودگی و افسردگی و هر آنچه آدمی را از آدمیتش دور می کند .

و باز هم دعا می کنم که زندگی مان هر لحظه و هر آن حدیث مکرر عشق باشد و دلدادگی ، که پرواز بی عشق ، فرودی است از اوج به حضیض و نه از خاک به نور !  خدا کند مقصدمان مهر باشد و بال پروازمان نیز مهر !

نظرات 38 + ارسال نظر
آرمین جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:59 ق.ظ http://www.musicarmin.blogfa.com

اول

در محبت هم اولی داداش ّآرمین عزیز !

دانیال جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:00 ب.ظ http://www.danyal.ir

گویا عشق اینجا زمزمه هایش را با جان شاعران آغاز کزده است ...

عشق همیشه در اینجا حضور دارد ،‌تا وقتی که جای پای مهربانان بر صفحه دل این خانه و صاحبش نقش می بندد !

مشتاق جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:36 ب.ظ

دو مطلب فرستاده بودم جوابی نیومد

کو؟ کجا ؟‌کی ؟

آرمین جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:42 ب.ظ http://www.musicarmin.blogfa.com

متن زیبایی بود آبجی

مرسی داداش آرمین !

حمید جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:07 ب.ظ http://samandis.blogfa.com

هیچ وقت به دعا اعتقاد نداشتم اما برای دعاهای شما دعا می کنم!
کاش به جای تکرار این رفتارها و این رنج ها،کمی از آسمان برایمان می گفتید...

برای شاهینی که خود در اوج آسمان است ، از آسمان چه بگویم حمید جان ؟
ممنون از دعایت . اعتقادداشته باش . که همین دعاهاست که سرنوشت ها را می سازد !

کوآلا جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 06:07 ب.ظ

هنوز هم خوندن متن هاتون لذت بخشه

تصمیم گیری باری من همیشه سرشار از استرس بوده خیلی استرس اما وقتی یه تصمیم درست می گیرم و نتیجش رو می بینم خوشحالیم غیر قابل وصفه

راستی این آهنگ بلاپتون محشره

سلیقه ی هنریتون محشره !!

میکس پیتار و فلوت و اون ریتم ocean معرکست ! صدای خواننده هم گرم و دلنشینه

ممنون عزیز .
ایشاله که همیشه همه تصمیم هاتون بهترین باشه .
نظر لطف شماست .
خط اخر چشمامو گرد کرد !

جوجه اردک زشت جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 06:26 ب.ظ http://www.dardarik.blogfa.com

سلام.
به گفته خودتان می بایست آگاهی داشته باشی تا جنگ با نیروی مخالف به پیروزی بیانجامد.رسیدن به آگاهی را می بایست در تربیت اجتماعی گنجانده شود.درد امروز جامعه مان همین فقدان آگاهیست ودرنتیجه جنگ با نیرو مخالف رانش لازم را ایجاد نمی کند
من هم معتقدم به دل آسمانیت پناه بر دیدن دنیا از چشم شما که آن بالا هستید برای همه ما جذاب است

کی بالاست اردک عزیز ؟ من یا شما یا دوستمان ؟!
خدا کند این آگاهی را بشود ایجاد کرد . اما مساله ای که هست این است که در دو طرف ماجرا نیروی مخالف واقعی وجود ندارد !‌ هر دو سوی ماجرا ، قسمتی از دلند و قسمتی از واقعیت وجود !! به عبارتی دل دو تکه شده و همین تصمیم گیری را سخت می کند !‌ موضوع پیچیده شد در بیان !‌ببخشید !
باز هم ممنون .

مشتاق جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:16 ب.ظ

تو نوشته قبلی تون .شعر استاد . فرستادم. دو تا شعر بود. مگه این نوشته ها گم هم میشه ؟

نه گم نمیشه . صفحه دوم نظرات همون پست رو باز کنین . همونجاست .

مکث جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:51 ب.ظ http://maks2011.blogsky.com

سلام سهبای عزیزم ! قربونت برم که اینهمه به فکر همه هستی تو.

سلام غزلبانوی دلم . کاش باشم زری من !

جوجه اردک زشت جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:26 ب.ظ http://www.dardarik.blogfa.com

آنچه عیان است چه حاجت...
بالا بودنتان را انکار نکنید بگذارید آفتاب و باران را از پنجره دل شما ببنیم ...یاد پنج دری ها رنگی عهد قجری می افتم نور هزار رنگ می شود پشت شیشه های رنگی...من با دلم غریبه هستم هنوز قول گرفته ام سربه سرهم نگذاریم تا آگاهیم اتفاق بیفتد بعد...

شما با دلتان غریبه اید؟ عجبا !!!!
کاش پنجره های دلم رو به آفتاب همیشه باز باشد ، اما دریغ از اینهمه دلگرفتگی !

ر ف ی ق جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:53 ب.ظ http://www.khoneyekhiali.blogsky.com

دانه ی به خاک نشسته ی زندگی بی آب و آفتاب عشق نمی شکفد و دل های غریب و خسته بی ماهتاب مهر و دوستی پای رفتن ندارند ... قلب هراسناک و لرزان جز به دیدار معشو ق آرام نمی گیرد وقامت خمیده جز به شوق دیدار دوست راست نمی شود ... زمزمه های گاه گاه تو برایم دانشگاهی شده تا در آن درس احساس و انسانیت بیاموزم ... هر روز مشتاقترم برای دیدنت ...

کاش بدانید بودن هر کدام از شما ،‌حضورتان در خانه دلم ، مهرتان ، احساستان ، غمها و شادیهایتان هم برای من شده بزرگترین دانشگاه من ! که از هر کدامتان واحدهای بسیاری انسانیت و محبت و عشق می آموزم !‌ که با غمهایتان غمگین می شوم و با شادیهایتان شاد ! که با سختیهایتان من نیز به تجربه می نشینم و با گریه هایتان بغض می کنم و با اشکهایتان اشک می ریزم ! شما بگویید ، این همه حس های زیبا و این همه دانسته های رایگان را از کجا می توانستم آموخت ؟ این همه دوستیها و محبتهای ناب را در کجای این روزگار دون می شود پیدا کرد ؟ برادران و خواهرانی چنین همدل در کجای روزگار حقیقی من یافت می شوند ؟
می بینید که !‌ من وامدار شمایم و همیشه شرمنده محبتهایتان ! و منم که مشتاقم برای بودنتان و حضورتان و سخنان نابتان ! کاش کمی کفه های ترازو ترازتر بودند !

جوجه اردک زشت جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:34 ب.ظ http://www.dardarik.blogfa.com

به خاطر گنجشک ها هم که شده دل گرفتگی را بگذارید روی شانه ابرها تا گل های شبدر بتوانند لذت ببرند از حضور پرستوهای مهاجر شما ثابت کرده اید اسیر این دلتنگی ها نمی شنویید تازه از سفر آمده اید پس انرژی نابتان چه شد؟
می دانم که می توانید بگذریدکه دل تنگی ها بال پرواز را قیچی می کنند

دلتنگی ام از جنس دیدار نیست برادرجان ! امواجی که از دلهای گرفته دوستانم به من می رسد ، دلم را فشرده می کند و تنگ !‌ وقتی رنجش دلی را می بینم ،‌ بغض فروخورده ای را حس می کنم یا اشک چشمی را ، وقتی سرگردانی و تنهایی برادر را می بینم و غصه های دل مادر را ،‌وقتی درد را در نگاه دیگری می بینم و زجر را در کلام آن یک حس میکنم ، چگونه می توانم خود را از دست هر آنچه دلتنگی ست رها کنم ؟

امشب رنجش مریمم و بغضهایی که پابه پای کلمه به کلمه نامه مهتابم فروخورده شده ، دلم را به درد آورده ! شما چاره ای می بینید برایش ؟!

جوجه اردک زشت شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:23 ق.ظ http://www.dardarik.blogfa.com

تصویر روحتان که بر آب می افتد همه می آیند تا بغض شان و خواب اشفته شب شان را به شما می گویند تا سبک شوند.روح تان را محرم می بینند .آنقدر مهربان هستید که شده اید سنگ صبور...
این هم از سترگی روح شماست که دلتان برای تنهایی و غصه کسی می گیرد
این نشانه این است که هنوز می شود به زندگی در زمین دل بست چون بسیار شنیده ام وقتی دو دل باهم باشند خدا هم می آید تا محکم تر شود به ایمانتان پناه ببرید چون همه ما به ایمان محکم شما پناه آورده ایم

مثل همیشه لطف دارید مهربان .
چشم . سعی می کنم ایمانم را محکمتر نمایم و همینطور توکلم را .

سمیرا شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:32 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

سلام عزیزجان...دلم تنگ شده بود برای همه تون...راستی قالب نو مبارک فقط این گنجشکه گناه داره کاش یه جفتی چیزی واسه ش دست و پا میکردید

سلام عزیز دل . دلتنگت هستم اساسی . الان می پرم بالا پیش عزیزترین گنجشک دنیایم که تا او را دارم هرگز نیازی به جفت نمی بینم برای این گنجشک کوچک تنها !

سایه شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:17 ق.ظ http://shadowplay.blogsky.com/

سهبا جان دستان خالی اند که می توانند دست آدمی را بگیرند . یک بار تو یه سربالایی لغزنده در شبی زمستانی و برفی ، گیر کردم و نمی تونستم بالا بیام و از همراهانم تنها کسی که دستش خالی بود دست مرا گرفت و کمکم کرد . اون لحظه دستان خالی اش بیشترین سرمایه بودند برای درماندگی ام . اما حدیث عشق و دلدادگی پایانی ندارد . وقتی می خوندم این بیت سهراب به یادم آمد " وعشق تنها عشق تورا به گرمای یک سیب می کند مانوس "... ای کاش بهای آن چه داریم را بدانیم برایشان هزینه کنیم تا بمانند و بجنگیم تا بیش شوند ...
در دعای آخری که کردی به یاد من بودی ؟!محتاجم عزیز!!

دستان خالی پرند از عشق ! چه قشنگ مثال زدی سایه عزیزم .
همیشه به یادتان هستم مهربانم . چشم اگر قابل باشم !

دختر مردابی شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:36 ق.ظ http://www.mianboribedaria.blogsky.com

سلام سهبای نازنین
بگذار همین اول بگویم که ایستاده تمام دعاهای پایانی این پستت را آمین می گویم که باورم این است که این دعاها شاید بهترین خواسته ها باشند از خدا

دوم اینکه با همه آنچه که گفتی موافقم اما در کنار آن باورم این است که همه ما اگر چه می توانیم با اندکی تفکر و شاید استفاده از تجربیات دیگران کمتر اشتباه کنیم اما ناگزیر باید برخی از مسائل را تجربه کرد و به عواقب آن تن داد...
تجربه شاهراه انتخاب های درست است و ارزان به دست نمی آید...
توکل را اگر فراموش نکنیم البته کارمان ساده تر است

ممنون به خاطر دعاهای قشنگت مهربانم . تجربه هست عزیز ، در کنارش توکل هم باید باشد ! اما گاهی برخی تصمیمات را گرفتن چقدر سخت است !

مشتاق شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:45 ق.ظ

نوشته شما را خواندم بخاطر اینکه حس کردم برخی دردهاکه من دچارش هستم چه بخاطر خود و چه بخاطر دیگران از همین نوع است. همین روزها کسی بامن درددل کرد که قبل از ازدواجش بایک دنیا عشق و معنویت غرق در خدا و...بود ولی چند صباحی از زندگی مشترکش نگذشته بود که ....وحالا بقول خودش فقط زندگی راتحمل میکند واز من میبرسد چرا اینطور شد؟من که از خدا خیلی ....چرا باید اینقدر در زندگیم تحت فشار...جوابی که فقط بنظرم رسید این بود که گاهی خدا نمیخواد بنده اش دلخوش بدنیا بشه ولی تو این حرف شک دارم که ایا ممکنه اصلا ربطی بخدا نداشته باشه و اشکالی از خود ما ونداشتن برخی مهارتها و..باشه؟ولی باز با خودم میگم بالاخره وقتی توکل بخدا میکنی که باید خودش کمکت کنه اونم بااون همه شور...شما چی فکر میکنین؟

حرف من این نیست که به جای بررسی کردن تمامی شرایط ، فقط به خدا توکل کرد ! نه اصلا حرف این نیست . ببینید وقتی شما با در نظر گرفتن مجموع شرایط انتخاب خودتان را نموده اید ، اما با مخالفتهایی رو به رو هستید که از نظر شما بی ارزشند ، اما در واقع اینگونه نیست ! یعنی بین دو راه که هر دواش در نهایت به نوعی ضربه به دل شما وارد می کنند گیر می افتید ، اینجاست که آدم مستاصل می شود در انتخاب هر کدام از راهها ! ببینید ، این پست چون برای شخص خاصی است و مشکل خاصی در آن مطرح شده که من نم یتوانم بازش کنم ، کمی بیان کردنش و توضیح دادنش سخت است ! اما اینکه من اسم خدا را آوردم به این دلیل است که در این شرایط هر آدمی دلش می خواهد کسی محکمتر از خودش او را از این شرایط نجات دهد و راهنمایی اش کند برای بهترین تصمیم ! و من معتقدم این بهترین نفر فقط خداست !
می دانم سخنانم سردرگمند ! بگذارید به حساب سردرگمی خودم !

مذاب ها شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:18 ق.ظ http://mozabha.blogsky.com

دل که جنسش ، عنصر ناب دوست داشتن شد برایش چه تفاوتی دارد که دو تکه شود یا هزار تکه .....
تکه هایش مهم نیستند، مهم اینست که جنسش دوست داشتن است، مهم اینست که به تکه ها تعلق دارد و تکه ها به او.....
وقتیکه دوست داشتن اتفاق می افتد انتهای راه ابدیت است و پایان معنا می بازد و دیگر مهم نیست که کدام سو به کدام روی تعلق دارد ، که دیگر بحث تعلق بی معناست چرا که حالت محو شدگی و حل شدن اتفاق می افتد و معجزهء ایثار شکل میگیرد آفتاب دوست داشتن که از ستیغ دل طلوع کند، طبیعتش بی دریغ بودن است و این معجزه اتفاق شگفت انگیز چنین طلوعی است و عدالتش سحر انگیز ترین عدالت جهان هستی است که به پرت ترین منافذ هم نور عشق هدیه میدهد، عزیز دل ، هر که هستی، هراس مدار ، در دوست داشتن ، انتخاب معنایش عقیم است، روشنای آفتاب چه بخواهد و چه نخواهد، متعلق به همهء هستی است و صاحبدل ، تکه های دلش متعلق است به همهء کسانی که دلش را به تپش آورده اند......

سهبای عزیز
وقتیکه میخوانمت معنا سوگند پروردگار را به قلم، با همه وجودم احساس میکنم.

ممنون از لطف بی دریغت سپهر عزیز . زیبا به معنا نشسته ای دل را و عشق را که نشان از زیبایی دل پرمهرتان را دارد .

کاش لیاقت داشته باشم قلم را و تعهد را و قدردان باشم ! باز هم ممنون .

پسری شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:30 ق.ظ

این حدیث مکرر داستان هر روزه من و توست ... دلمشغولیات های مشترک .. که هیچ از جفتمان جدا نیست

این روزها خوب میدانی که هیچ آوازی برای سرودن ندارم
و دل به نجواهای قدیمی بستم ...
تا شاید روزی پرنده ای آواز مهر را از اسمان هستی دوباره سراید .....

راستی تو به اینگونه زیبا راوی قصه عشقی ... من چگونه واژه های دلداری و دلدادگی از بر کنم ...

تو خود حدیث مکرر دلداری و دلدادگی هستی به زیباترین آواز ! حدیث این روزهایم همه از تست ! عجبا از تو که می گویی هیچ آوازی برای سرودن نداری ....!!!!!!!!!

دختر مردابی شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:47 ق.ظ http://www.mianboribedaria.blogsky.com

دوباره سلام
دوباره منم
ممنون میشم اگه لطف کنی و برام ایمیلش کنی
دست شما درد نکند خیلی زیاد
دم شما هم گرم

حتما عزیز . با کمال میل .

مذاب ها شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:52 ق.ظ

سلام سهبا عزیز
اگه وقت داشتی سری به این آدرس بزن
http://480209.persianblog.ir/

سلام برادرم . چشم .
قبلا هم به خانم زائر سر زده بودم . اما نمیدانم چرا فرصت دوباره ای پیش نیامد . حتما خواهم رفت و داستان مادرشان را خواهم خواند .
ممنون .

شکیبا شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:17 ق.ظ http://shakib110.blogfa.com/

خدا کند مقصدمان مهر باشد و بال پروازمان نیز مهر !
ودعااااااااااااااااااااااااااااااا
وزیبا بود نیایش نگاه عاشقانه ات با دل -مهر آفرین.

ممنون شکیبای عزیز .
خدا کند !!!!!!!

نسکافه شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 ق.ظ http://www.nescafeh.mihanblog.com

میکس گیتار نه پیتار !
امان از این کیبورد لعنتی !

آخه من خونه دانشجویی نت ندارم و خوب هر کافی نت هم کیبوردش یه جوره اینه که بعضی وختا پیش میاد !

راستی روی نسکافه به روزم ها !

منظور من از گرد شدن چشمها به تبحر شما در شناخت موسیقی و ابزار آن بود آقا پوریای عزیز نه غلط املایی ناخواسته تان !

دختر مردابی شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:46 ق.ظ http://www.mianboribedaria.blogsky.com

نرگس جان
یک دنیا ممنون
خیلی لطف کردی

خواهش میکنم نازنین . قابل گل نیلوفرم رو نداشت !

مذاب ها شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:32 ب.ظ

سلام سهبا عزیز
امروز که پستهایم را مرور میکردم متوجه شدم در مورد پست حرف های تنهایی 10نظری نداده بودی.....
چرا ؟ بخاطر این میپرسم چون در معرفی وبلاگها در وبلاگت اون قسمتی که راجع به مذابها بود به این پست اشاره کرده بودی.

سلام برادر . سئوال تاریخی می پرسی از ذهن فسیل شده من ؟ باور کن نمیدانم و یادم نیست !!!!
اما مطمئنا بارها خوانده امش !

جوجه اردک زشت شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:48 ب.ظ http://www.dardarik.blogfa.com

سلام بانو
وقتی اومدم دیدم ماه سلطان عجیب سرحاله مدام می گفت اگه گفتی کی زنگ زده یه اسم بیشتر توی ذهنم نبود اونم شما بودید!!!
وقتی اینقدر زیبا انرژی مثبت به همه می دهید یعنی ایمانت هم جنس باران امروز است رنگین کمانش تا خانه ما آمد
خونه امروز قشنگ تر بود ممنون از هردوشمای که گذاشتید از باران لذت ببم

سلام برادر .
این از محبت و صفای دل مانای عزیز است که اینقدر لطف دارد به من . بیخود اسمش سلطان ماه و مهر و پروانه ها نشده که ! کاش انرژی ای باشد در من که بتوانم زیبایی باران را در نگاه شما چند برابر کنم ! من هم به شادی شما شادمانم برادر .

الهه شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:07 ب.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

سلااااام آجی من...
خوبی عزیزم؟
این روزا به شدت دلتنگت بودم و الان دلم آروم شد......
در جواب این پستت هیچی نمیتونم بگم....جز اینکه آمین بگم برای دعاهای قشنگت....
عشق جاری باشه تو زندگیت مهربون من....

سلام آجی الهه . ممنون از لطفت . منم دلتنگت بودم خانومی .

الهی عشق همراه هر لحظه تو باشه عزیز !

زهرا شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:42 ب.ظ

لام سهبا جونم.چقد قشنگ بود و سازگار با حال و روز من...نوشته هاتون خیلی آرومم میکنه.واقعا قشنگن همشون. دلم برای نیایش و خواهر گلش و مامان عزیزشون تنگ شده.

سلام عزیز دوست داشتنی کم پیدا ! خوبی خانوم مهندس مهربون من ؟ نمیگی دلم برات یه ذره شده خانومی ؟!

افروز شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:43 ب.ظ

سلام نرگسم خوصی داری

حتما عزیز . چشم .

پسری شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:47 ب.ظ

قالب وبلاگتون خیلی قشنگه .. کی درست کرده براتون ؟؟؟

یه پسر دارم شاه نداره ....
صورتی داره ...........

محمد شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 04:32 ب.ظ http://www.hubut.blogsky.com

سلام:
ببخشید!بدون عشق اصلا پرواز و پریدنی در کار نیست !
هر چه ار خاک جدایت می کند فقط با عشق است وبس،
بیچارگی ما از جایی آغاز شد که به خاک چسبیده شدیم و تبعیدی خاک شدیم،حالا باید با موتور عشق،جدا بشیم و پرواز آخرین امید رهایی است....
حس کن از بالای ابرها،با دستانی باز پرواز می کنی و زمین
با همه زیبایی های آبی اش! زیر پایت باشد...
آیا عشق غیر از این است که رها شوی ؟؟؟؟.......

تمام آرزوی این روزهایم پرواز است !‌ منتها بالهای پریدنم کو ؟! گم شده شاید !
فکر می کنم تعیقات هنوز ریشه دارند در ما ! مشکل اصلی همینجاست !

رویا شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:46 ب.ظ http://nasimesobh.persianblog.ir

به به/ چه متنی. اینا همش برا پسرت بود؟ خوش به حال پسرت. ببین پسرها رو همیشه نباید لوس کرد و با ملاطفت باهاشون حرف زداااااااا. گاهی باید یه کتک مفصل بخورند تا هوش و حواسشون بیاد سرجاش. بابت تبریکت هم مرسیییییییییییییییییییی. تو مثه همیشه بی تایی. بوس

مرسی رویا جونم . بازم تولدت مبارک عزیزی !
این نوشته نوعی کتک هم بوددیگه !‌محض اینکه حواسش رو خوب جمع کنه . مگه نه ؟!

سایه شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:06 ب.ظ http://shadowplay.blogsky.com/

سهبا جان تو کجا کد آهنگ می سازی؟

می شه کد این آهنگ و برام بذاری !!؟

فردا برات میگم عزیز .

س شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:18 ب.ظ http://eisil

حرف هایت را گفتی و سبک شدی باید همیشه راحت گفت زیبایی های مسیر را زیبایی های تلاش های دیگران را نه این که اجر نشناخت برای زحمات پسر!!
من هم اجر نشناختم اذیت کردم.

حق با شماست . باید حرفها را زد تا به قول کسی ،‌درخت نشوند و از دهان بیرون بیایند !
اما در دعوای مادر و پسر ‌،خواهرها که وارد شوند ،‌همه کاسه کوزه ها سر خواهر بیچاره می شکند و بس !‌ آنوقت تو می مانی و چشمانی گیج شده که چی بود و چی شد ؟!

با همه اینها می دانید که من همیشه گفته ام :
آنچه که به دل نشست ،‌ ماندنی شده است ماندنی !

سپیده شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:34 ب.ظ

امید که زندگیمان قصه پروازی باشد به اوج !!!!آمین برای همه دعاهای قشنگت

آمین آمین آمین سپیده شادیها !

جوجه اردک زشت شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:39 ب.ظ http://www.dardarik.blogfa.com

سلام بانوی بارانی
این چند وقت دقت کردم اسم پست رو با وسواس انتخاب می کنی به نوعی چکیده روح مطلب دیده می شود...تبریک میگم
انتخاب اسم برایم مهم می باشدبارون امروز مبارک فال نیکی است

سلام برادر عزیز .
ممنون بابت لطف همیشگی . عناوین برایم مهم است و سعی میکنم انتخاب خوبی باشد !‌ بخصوص در اشعار پدر بزرگوارم این اهمیت بیشتر می شود برایم !
ممنون از دقت نظرتان .
و امید که همه زندگیتان به نیکی و شادی و خیر بگذرد .

تنفس یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:38 ق.ظ http://tanaffos.blogsky.com

سلام سهبای عزیز
چه مطالب خوب و زیبایی نوشتی
آدم باید تکلیفش با خودش و اطرافیانش روشن باشد و قتی اینگونه بود مشکلاتش نیز کمتر خواهد شد . همیشه اعتدال به انسان در مسیر های مختلف کمک می کند. میانه روی در تمام قسمتهای زندگی کارسازاست .خداوند بهترین تقدیرها را برایت مقدر کند مهربان .

سلام عزیزترینم . ممنون از لطفتان .
همیشه به خودم اعتدال را یادآوری میکنم ، اما گاه فراموشم می شود ! دعایم کنید .
خداوند بهترین تقدیرها را برای همگی مان مقدر کند انشاله !
ممنون از حضور پرمهرتان .

رویا یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:16 ب.ظ http://nasimesobh.persianblog.ir

باورت می شه دو سه روزه هی میام می شینم یه عالمه اهنگ وبلاگتو گوش می دم. این روزا که با کسر شدید اهنگ روبرو شده ام بدجوری دنبال اهنگ و موسیقی تو حال و هوایی که تو گذاشتی می گردم و چه کار خوبی کردی که وقتی میایم وبلاگت مهمونمون می کنی به این اهنگهای متنوع. بازم بابت تبریکت ممنونم. بووووووووووس

قابلت رو نداره رویا جونم . بگو خودم برات کلی آهنگ میل می کنم برات عزیز دل !ْ یادم بمونه فردا میفرستم کادوی تولدت !
بازم تولدت مبارک عزیزم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد