سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

واقعا بدون عنوان


تلویزیون روشن است و لالایی مهتاب می خواند . نیایش در کنارم نشسته و چهره ی علی اکبر دهخدا را به تصویر می کشد ! و آنطرفتر یگانه ام با خط و سطح و حجم درگیر است که فردا امتحان هندسه دارد ! شبی مهتابی است و من آرامم . پس از گذران روزهایی شلوغ و گرفتار ، دو سه روزی آرام را پشت سر گذراندم ، هرچند خستگی کمی همراهم بود ، اما نه آنقدر که آرامشم را خدشه دار کند . هنوز تقدیر سکوت همراه لحظه هایم هست و من غرقه در دنیای رخوت، روزهای غریبی را می گذرانم ! روزها و شبهایی که نه از کتاب خبری هست و نه از شعر و نه از قلم و نه از ... از هر آنچه با دلم نسبتی دیرین دارد .  حسرت می خورم به حال لحظه هایی که اینگونه دور از " من " می گذرد ، اما دلخوشم به اینکه شاید اینها خواسته " او" ست . و همین مرا آرام می کند . به این می اندیشم که این لحظه ها هم باید باشد و اینگونه بگذرد تا درسی دیگر بیاموزاند و نتیجه ای درخور بباوراند! پس باز هم دل داده به تقدیر او، سکوت می کنم و دست از اعتراض برمی دارم و تنها آرزو می کنم در گذر از این روزها، آن را بیابم که باید تا که این لحظات گرانقدر را به آسانی از کف نداده باشم . کاش اینگونه باشد .


+ باز هم دوست درخشانم، ماه ، جلوه می نماید بر من و دل می برد...

++ دانه ی تسبیح ما را حالتی دیگر نداد ، بعد از این در پای خم انگور باید دانه کرد ! ( فروغی بسطامی )

نظرات 21 + ارسال نظر
تنفس سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:49 ب.ظ

این چه آهوست کز اندیشه صیادی او
رعشه بر پنجه شیرانه ما می افتد؟

خدا کند در همه حالات روحی دریابیم آنچه را که باید ...
سلام شبت بخیر

سلام عزیزترینم . شب شما هم بخیر . خدا کند دریابیم ...
چه شعر قشنگی . کاش کاملش رو می گفتید مهربان.

جوجه اردک زشت سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:50 ب.ظ

ماه آن بالاست
و خدا بالاتر
ودل نخ تسبح من وماه....

همه را بیدار کن
بجز تاک
که دارد خواب شراب می بیند

این من....او....ما....صرف صیغه جمله سازی نیست روح مشترک ماه وجنگل ...برکه و پونه...

خدا نخ تسبح اش که پاره شود باران خواهد بارید ....

به گمانم انگور هم در شبهای مهتابی، رویای شرابش مستی ای دیگر دارد ...
خدا کند باران ببارد ...
ممنونم حضور خلوت دوست ...

سعیده سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:22 ب.ظ http://s73.blogsky.com

سلام
حال شما؟

یه عزیزی می گفت همیشه..حتی وقتی دلت گرفته...حتی زمانی که خسته ی خسته ای بازم لبخند بزن...تظاهر کن که شادی..خودتو،دلتو گول بزن...
هیچ وقت نفهمیدم دقیقا چه فایده ای داره اما تو دنیای حقیقی من که خیلی جواب داده خصوصا وقتی که نه حرفات شنیدنیه نه می خوای که شنیده بشه چراکه تمام و کمال درک نمیشه!

باید همه چیز رو سپرد به او
باید دعای سال تحویل رو زمزمه کرد به امید اجابت

دعای تحویل سال ! باور می کنی به سرعت برق و باد داره میاد سال نو دوباره ؟
سلام نازدانه ام .

طهورا چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1392 ساعت 06:10 ق.ظ

روبروی حرفهایت نشسته ام لبخندی در گوشه لبم نقش می بندد ، یاد دیشب می افتم .
ماه در آسمان بود امّا من از پشت پرده لبخندی به او زدم و گفتم حواست به دوستم سهبا هست ؟...او که تورا خیلی دوست دارد...
خب من که ندیدمش احتمالا ماه نیز به من لبخندی زده و گفته طهورا خبر نداری ؟ سهبا مطلب تازه اش را بدون عنوان نوشته ...
سلام سهبا جان
خواستی پای خم، انگورا رو دون کنی ما رو هم خبر کن بیایم کمک

می آیم و می نشینم کنار دستتان , به هنگام دانه کردن انگور در خم شراب , شاید من هم بیاموزم و از شراب یادش سرمست شوم ...

ماه هم حکایتی شده با ما , من , شما , برادر ....

سپیدار چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:09 ق.ظ

واسه کمک پای خم انگور و این چیزا و ... منم هستم
بدون چشمداشت هم کمک می کنم. اصلا هم یک جرعه و یک پیاله هم نمی خوام !!!! روستایی ام و بی طمع !!

ای امان از دست شما !

مریم چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:41 ق.ظ http://www.najvaye-tanhai.blogsky.com

تو حالا دوست ماه شده ای
آنقدر نزدیک که هر گاه چشمانم ماهتاب را لمس میکند یاد تو می افتم سهبای دل
خوشا به حالت که با ماه نسبت دیرینه داری
گاهی دلتنگی خوبه بانو... یادمون میاره که دوستانی و نزدیکانی داریم که اکنون در دل و یادمان جای دارند

نمیدونم چرا این پست بغض داشت... شایدم من اینطور فکر میکنم
به هر حال این نیز بگذرد

ممنونم مریم جان ...
خوبیش به همینه : این نیز بگذرد !

زهرا چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:44 ق.ظ

بعضی از آدمها پر از مفهوم هستند
پر از حس های خوبند
پر از حرفهای نگفته اند
چه هستند، هستند
و چه نیستند، هستند
یادشان ،خاطرشان ، حس های خوبشان
آدمها ، بعضی هایشان ، سکوتشان هم پر از حرف هست
پـــــر از مرهم به هر زخم است !

حسام حدادیان شاد
منظورش شماست آبجی
سلام

لطف شماست آبجی خانوم . شرمنده می فرمایید.

زهرا چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1392 ساعت 04:27 ب.ظ

نیستی کم!نه از ایینه نه حتی از ماه
که ز دیدار تو دیوانه ترم تا از ماه

من محال است به دیدار تو قانع باشم
کی پلنگی شده راضی به تماشا از ماه


به تمنای تو دریا شده ام گرچه یکی ست
سهم یک کاسه ی اب و دل و دریا از ماه


گفتم این غم به خداوند بگویم دیدم
که خداوند جدا کرده زمین را از ماه

صحبتی نیست اگر هم گله ای هست از اوست
میتوانیم برنجیم مگر ما از ماه!

فاضل نظری

پلنگ دلت مجروحه زهراجانم ؟ حالت خوبه عزیز؟

طهورا چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:17 ب.ظ

ای وای پلنگ کی زخمیه؟

سلام ...شبتان به شیرینی انگور

سلام عمه جانم . نمیدونم چرا حس می کنم حال دل زهرایم خوب نیست !

جوجه اردک زشت چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:17 ب.ظ

تسبح که دانه اش انگور باشد چند قرن مستی با خودش بر سجاده می آورد؟


سلام مهربان

ای جانم ! تسبیح دونه اناری دیدم و برام فرستادند ! حالا منتظر باشم شما تسبیح دانه انگوری برام بفرستید ؟
سلام برادر.

طهورا چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:29 ب.ظ

میگم سهبا خانوم هر زمان که بازنشسته شدید ...یه نمایشگاه از تسبیح هاتون بزنید

تسبیح دونه انگوری من که برسه , همین حالا هم می تونم نمایشگاه بزنم عمه !

ری حان چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:50 ب.ظ

زیر کتف اعتمادم دشنه ای جامانده است
باور ناسور من با زخـــم تنـــها مانده است

شب چو ماه خاطرت مد می کند در چشم من
صبـــحدم برگونـه هـــایـــــم ردٌ دریا مانده است

گربه شک در کبوترخانـه روحــــــم پرید
بالشی از پَر برای گاهِ رویا مانده است

بوی سیب از سمت وسواسم نمی آید ولی
روی دستان گناهـــــم عطر حوا مانده است

خشت اول؛ دست معمار دلــــم لرزیده بود
عشق- این دیوار کج- محو ثریا مانده است

خنــــدهِ تکــــرار دارد روی لب اوقاتِ من
مردی از آینده در دیروزِ حالا مانده است
شعر از: عباس کریمی

شب چو ماه خاطرت مد می کند در چشم من
صبـــحدم برگونـه هـــایـــــم ردٌ دریا مانده است

ممنونم گل ریحان .

زهرا پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:42 ق.ظ

زدین به هدف آبجی
ولی این نیز بگذرد

چی شده آبجی جونم ؟ خب معلومه که می گذرد !

زهرا پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:21 ق.ظ

گر تو نبودی کدام واژه مرا تا عروج می برد؟
اگر تو نبودی سلام را که به لبخند پاسخش می داد؟
نگاه منتظرم راه بر نگاه که می بست؟
زپشت پنجره،چشمان من که را می جست؟
اگر تو نبودی ، کدام واژه به لبهای من گره می خورد
سرای خاطره ام رازدار که می بود
اگر تو نبودی ، دلم هوای که می کرد
سفر به یاد که آغاز می توانستم
اگر تو نبودی، فضای خاطره ام عطر یاد که را داشت
اگر تو نبودی ، دل غمدیده را چه کسی می برد
کدام خنده مرا جان تازه می داد
کدام شرم نجیبانه آتشم می زد
کدام بغض غریبانه ، گریه سر می داد
اگر تو نبودی ، به شوق که آغاز می توانستم
به کوی که پرواز می توانستم
کیوان شاهبداغی

اگر تو نبودی به شوق که آغاز می توانستم
به کوی که پرواز می توانستم ...

ممنونم زهراجانم .

تنفس پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:34 ق.ظ

سلام سهبا جان
این شعری از غزلیات صائب تبریزی است (به کوشش استاد محمد قهرمان) که شاه بیتش همون بود که برات نوشتم !
اینهم کاملش ...
هـرکــجــا پــرتــو جــانـانـه مــا مــی افــتــد
بـرق در خـرمن پـروانه مـا می افـتـد
از تن غرقه به خون کان بدخشان شده ایم
سـنگ اطفال بـه دیوانه ما می افتـد
مـی تـوان زود دل از خـانـه ویران بـرداشـت
قـدم سـیل بـه ویرانه مـا مـی افـتـد
این چـه آهـوسـت کـز انـدیشـه صـیـادی او
رعشه بـر پـنجه شیرانه ما می افتد؟
از دبـسـتـان ره کـاشـانـه خـود هر طـفـلـی
می گـذارد، پـی دیوانه ما می افـتـد
مـی کـنـد کـار نـمـک بــا جـگـر زخـمـی مـا
ماهتابی که به غمخانه ما می افتد
خـاکـبـازی همه را بـرده چـو طـفـلـان از راه
که بـه فـکر دل ویرانه ما می افـتـد؟
نیست ممکن که بـه خـرمن نرساند خود را
در دل سـنگ اگـر دانه مـا می افـتـد
در دیـاری کـه بــود کـعـبـه بــرابــر بــا خـاک
که بـه تعمیر صنمخانه ما می افتـد؟
مـــی پـــرد روزنــه را دیــده امـــیــد امـــروز
تـا که را راه بـه کاشانه ما می افتـد
نیست ممکن که قیامت بـه خـود آید صائب
هرکه را راه بـه میخـانه ما می افتـد

سلام عزیزترینم . ممنونم مهربان .

مشتاق پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:58 ب.ظ

سلام
....دلخوشیم به این است که شاید او میخواهد...
و همیشه همه دلخوشی ما به همین است...
....انشاا..خداوند دل شما را به فروغی الهی روشن سازد..
...در برابر همه تردیدهایی که بر جان و اندیشه ام گاه می نشیند ..
اما این را میدانم که او انقدر بزرگ و مهربان است که بنده ضعیفش را رها نمیکند...مگر بنده او غیر از او که را دارد؟...
......
خوشحال شدم که این خانه را بار دیگر یافتم...
دلتان به عشق او هماره روشن باد..

سلام استاد. خوشوقتم از دیدار دوباره شما در این سرا . ممنونم .

بزرگ شنبه 28 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:29 ب.ظ http://navan1.blogfa.com

کاهی هر چه هستی انگار نیستی.

نیستی و هستی درهم می شوند گاهی!

سعیده یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:30 ب.ظ

به سرعت برق و باد ...
بیشتر حتی ...

البته سال من خیلی وقت است که تحویل شده ......


سلام

کاش همیشه لحظه هایت به زیبایی لحظه اغاز سال باشد.
سلام نازدانه ام

دانیال دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:20 ق.ظ

حالا عمری است کز تو ، تنها ماه سهم منست !

.
م
ا
ه
.

http://s5.picofile.com/file/8109831334/loading.jpg

و از شما هم ماه سهم من !
و البته کلی خاطره های شیرین و کلی آموزه های عالی و کلی مهربانی های فراموش نشدنی و کلی ..........
به گمانم سهم زیادی داشته باشم !

حالا چرا عکس لود نمیشه خب داداش ؟

سمیرا سه‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 01:23 ب.ظ

خوشه های انگور هر کدوم یه تسبیحن...مثل دانه های انار....چقدر هنرمنده محبوب دوست داشتنی من....

محبوب هنرمند دوست داشتنی ما ...

فریناز چهارشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 08:28 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

پس نظر من کجاس؟

نمیدونم خانومی . نظرات اینجا که تاییدی نیست آخه که گم بشه !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد