عشق قاتل است ! قاتل عقل و قرار آدمی ! عشق عاقل را مجنون می کند و مجنون را دربه در ! اندرون خود را می شکافی و یکسره سر به صحرای جنون می گذاری و تابت همه بی تابی می شود و وجودت همه دوست ... او ، تو می شود و من از وجودت یکسره رهایی می یابد و گم می شود در بیابان سرگشتگی و آتش وجودت یکسره گلستان می شود در نسیم خنک حضور حضرت دوست ... و زندگی از این لحظه آغاز می شود ... از خاکستر وجودت , ققنوسی ساخته می شود به نام او ...
عشق قاتل است , عشق منیت ها را می میراند و تو همه مهر می شود و مهر مهرش بر جان تو حک می شود و زنده می شوی و سرزندگی در تو شکوفا می شود ...
عشق قاتل است , قاتلی زندگی ساز ...
کاش مهر مهرش بر جان و دلمان نقش عشق و زندگی را به تصویری جاودانی بدل کند ... کاش زندگی را با بندگی دوست نفس بکشیم , کاش رها شویم از بتهای وجود , کاش ...