سایه سار زندگی
سایه سار زندگی

سایه سار زندگی

پرواز جان ...


سر که به یکباره بر می دارم انگار تمام مغزم منفجر می شود ! شقیقه می زند، انگار دیگر تاب ماندن در آن کالبد استخوانی ندارد !

ساکت که می شود , ضربان قلبم ناآرام می شود ! قلب هم انگار دیگر تاب ماندن در آن قفسه استخوانی ندارد!



ذهنم , دلم , بی تابند این روزها ... به گمانم تو را می جویند و نمی یابند ... دلگیر و خسته , دلتنگ و ناامید ...

دل به دیوار جان می کوبد ... جان به امان آورده این تن خسته را ... تا کی رها شود از این کالبد خاکی ...

دلم پرواز می خواهد ...



بی خود شده ام لیکن

بی خودتر از این خواهم

با چشم تو می گویم

من مست چنین خواهم

من تاج نمی خواهم

من تخت نمی خواهم

در خدمتت افتاده

بر روی زمین خواهم

آن یار نکوی من

بگرفت گلوی من

گفتا که : چه می خواهی

گفتم که همین خواهم ( مولانا )


نظرات 24 + ارسال نظر
مریم شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:55 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

دلم پروانه می شود در گلستان نگاهت
و جان پرواز می کند
سمت شمع مهروانی ات

سلام بانوی پروانگی ها و شمع و ماه و مهتاب

سلام مریم جان . ممنونم عزیز

زهرا شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:18 ب.ظ http://anywherewithu.blogsky.com/

ای جانم چه عکسهایی
چه متن هایی
سلام آجی

سلام .مرسی آجی . ممنون .

زهرا شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:25 ب.ظ http://anywherewithu.blogsky.com/

آجی عکس از مشهد نداری؟
دلم هوای حرم رو کرده

از مشهد ؟ نه عزیزم . عکس از خودم ندارم ! آخه نمیذارن که دوربین ببریم خب !

سرزمین آفتاب یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:41 ق.ظ

گفتا که : چه می خواهی

گفتم که همین خواهم ...

بله ! یادم نرفته هنوز که از جواب در رفتین ها !

سمیرا یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 07:28 ق.ظ

دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای میخواند..........

آخ امان از این ترانه های باد !

حسام یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 07:59 ق.ظ

سلام ؛

به به زیباست..

سلام علیکم . چه عجب از اینورا ؟

طهورا یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:40 ق.ظ

سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم

رنگ رخساره خبر می‌دهد از راز نهانم



گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم

باز گویم که عیان است چه حاجت به بیانم



هیچم از دنیی و عقبی نبود گوشه خاطر

که به دیدار تو شوق است و فراغ از دو جهانم **



من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم

نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم



گر تو شیرین زمانی نظری باز به من کن

که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم



نه مرا طاقت غربت، نه تو را خاطر قربت

دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم



من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتم

که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم



درم از دیده چکان است به یاد لب لعلت

نگهی باز به من کن که بسی در بچکانم



سخن از نیمه بریدم که نگه کردم و دیدم

که به پایان رسدم عمر و به پایان نرسانم


سلام علیکم

دیوانه این شعر سعدی ام عمه جانم . ممنونم .

دانیال یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:47 ق.ظ http://Danyal.ir

أحسنت ...

گوئیا ملکوت واژه ها از تو به دل ما پرواز کرده

شرمنده می فرمایید برادر ! خو آب شدم که !

ویس یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:37 ب.ظ

گاهی پرنده ی دلمان پرپر می زند و شما چه شورانگیز این پریشانی زیبا را به تصویر کشیدید.

سلام ویس عزیزم . ممنونم از لطفت .

زهرا یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 03:08 ب.ظ http://anywherewithu.blogsky.com/

عشق رسوایی محض است که حاشا نشود
عاشقی با اگر و شاید و اما نشود

شرط اول قدم آن است که مجنون باشیم
هر کسی دربه در خانه ی لیلا نشود

دیر اگر راه بیفتیم ، به یوسف نرسیم
سر ِ بازار که او منتظر ما نشود

لذت عشق به این حسِّ بلاتکلیفی ست
لطف تو شاملم آیا بشود؟ یا نشود؟

من فقط روبه روی گنبد تو خم شده ام
کمرم غیر در ِ خانه ی تو تا نشود

هرقدر باشد اگر دور ِ ضریح تو شلوغ
من ندیدم که بیاید کسی و جا نشود

بین زوّار که باشم کرمت بیشتر است
قطره هیچ است اگر وصل به دریا نشود

مُرده را زنده کُنَد خوابِ نسیم حرمت
کار اعجاز شما با دَم ِ عیسا نشود

امن تر از حرمت نیست ، همان بهتر که
کودکِ گمشده در صحن تو پیدا نشود

بهتر از این؟! که کسی لحظه ی پابوسیِ تو
نفس آخر خود را بکِشد پا نشود

دردهایم به تو نزدیک ترم کرده طبیب
حرفم این است که یک وقت مداوا نشود!

من دخیل ِ دلِ خود را به تو طوری بستم
که به این راحتی آقا گره اش وا نشود

بارها حاجتی آورده ام و هر بارش
پاسخی آمده از سمت تو ، الّا نشود

امتحان کرده ام این را حرمت ، دیدم که
هیچ چیزی قسم حضرت زهرا نشود

آخرش بی برو برگرد مرا خواهی کُشت
عاشقی با اگر و شاید و اما نشود

محمد رسولی
با اجازه صاحبخونه این شعر تقدیم به عمه طهورای عزیز

چقدر این شعر قشنگه عزیزم . ممنون آجی .

طهورا یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 07:35 ب.ظ

ممنون ممنون ممنونماز صاحب سایه سار هم

صاحب خانه شمایید عمه جانم .

سپیده یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:36 ب.ظ

ذهن ودلتان لبریز آرامش....
سلام نازنین

سلام نازنین . آرامش نصیب لحظه هایت .

ر ف ی ق دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 07:59 ق.ظ http://khoneyekhiyali.blogsky.com

وای از آن لحظه ای که
عشق
روی ِ احساس ِ بُغض کرده می چکد !!
و عاشق
کنار ِ ضریح ِ بنفشه ها ، تا می شود
و ترانه ی ِ لبخند را در ترمه می پیچد
و دوباره غرورش پشتِ دلتنگی ها ، مچاله می شود !!
ومن چقدر عاشق ِ این لحظه هایم ...

سلام بر بانوی ِ مهربانی های ِ ناب

بغض کلماتان , احساس مانده در ترمه ی دلتنگی ام را تا می کند رفیق همیشه ی خوبی ها ! کاش هرگز غرور عاشق, مچاله نشود ...

سلام .

ریحانه دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:27 ب.ظ

هر چند حال و روز زمین و زمان بد اســت
یک تکه از بهشت در اغوش مشهد است
حتی اگر به اخر خط هم رسیـــــــــــده ای
اینجا برای عشق شروعی مجدد اســـت



عیدتون نیکو

سلام ریحانه ام . ممنونم عزیز .

مریم دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:30 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

تقدیم به عمه طهورا صاحب دلهای آرام بلاگستان
به نرگس بانوی آبی های فیروزه ای
ریحانه دختر غزلهای عاشقی
زهرای مهربانو
چه کسی دیده تمنّای پلنگ از آهو؟!
چقَدَر اشک بریزم کـــه بفهمی بانو؟!
تا بفهمی که تو را دوست...نشد! باز که هی
می‌بُـــری رشته‌ی افکــار مرا با ابــــــرو!
چه کنم؟ دست خودم نیست، کمی می‌ترسم
از دو ابـــروی تــــو... از تیـــــغ نگاه... از چاقـــو!
کافرم! کفر من این است که مؤمن شده‌ام
جــای هر معجـــزه‌ای با دو سه تایی جادو!
من که گمراه نبودم، تو خودت می‌دانی
همه‌اش زیر سر زلف تو بوده؛ شب بو!
بید مجنـــون سیاهـــی است ، پریشان در باد
این خسوفی که شبیخون زده است از هر سو
وقت اعدام رسیده است؛ فقط یک خواهش:
زحمتـــی نیست اگــــر، دار مرا از گیســو...

مرسی مریم جان .

ریحانه دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:34 ب.ظ

lممنونم مریمی

ﺩﻝ ﻣﻦ ﮔﻢ ﺷﺪ! ﺍﮔﺮﭘﻴﺪﺍﺷﺪ،
ﺑﺴﭙﺎﺭﯾﺪ اﻣﺎﻧﺎﺕ ﺭﺿﺎ
ﻭﺍﮔﺮﺍﺯﺗﭙﺶ ﺍﻓﺘﺎﺩﺩﻟﻢ
ﺑﺒﺮﯾﺪﺵ ﺑﻪ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﺭﺿﺎ
ﺍﺯﺭﺿﺎ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﻡ ﮐﻪ ﻏﻼﻣﺶ ﺑﺸﻮﻡ
ﻫﻤﻪ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﺩﻟﺨﻮﺷﻢ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻣﺤﺎﻻﺕ ﺭﺿﺎ.

مریم دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:38 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

ریحان!
تو که مشهدی اینقدر بیقراری
بگو ماها داریم از دوری چی میکشیم
برو حرم و برای منم دعا کن

ریحانه دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:41 ب.ظ

مریمی

طهورا دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:54 ب.ظ

سلام مهربون٬ میلاد آقای امان نامه های آرامش...به دلهای بی قرار...مبارک.

مریم جان ممنونم ...اونوقت این شعر یه جوریه!

سلام عمه جانم . میلاد با تاخیر مبارک.

مریم دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:54 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

چی شده ریحانی؟؟؟!

ولی من میگم
دلِ من اگر گم شد نسپارینش به امانات رضا
بل بدهیدش به دستان پُر کَرَم رضا

مریم دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:03 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

خواهش میکنم
دست شاعرش درد نکنه
حالا چجوریه مگه عمه؟؟؟

زهرا سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:14 ق.ظ

ای که چون من هزارها داری

آسمانی پُر از دعا داری

دست هایم دخیلتان هستند

بس که دستِ گره گشا داری

از گدا هم کریم می سازی

بس که اعجاز کیمیا داری

من هوای تو را به سر دارم

تو هوای دلِ مرا داری

هر چه بیمار هم بیاید باز

تو برایِ همه دوا داری

دل شکسته کسی به من می گفت:

خوش به حالت امام رضا داری


در ِ این خانه را زدم عشق است

کفتر جلدِ مشهدم عشق است


آمدی مستجابمان کردی

یک پیاله شرابمان کردی

چقدر خوب شد برای سفر

یا رضا انتخابمان کردی

شب به دنبالمان فرستادی

از خجالت که آبمان کردی

سنگ کم قیمت و کمی بودم

واقعاً دُرّ نابمان کردی

این همه خوب دورتان بود و

باز ما را حسابمان کردی

ذره بودیم و هیچ بودیم و

آمدی آفتابمان کردی


نور شمس شموس نور شماست

یا رضا ارض طوس طور شماست


زلف آشفته ی پریشان را

حالِ این بلبل غزل خوان را

تو ببین و برام خالی کن

حجره ی رو به روی ایوان را

پایتخت رفیع سلطنتَت

بنده کرده دو صد سلیمان را

تا نقاب از رُخت کنار زدی

شیعه کردی تمام ایران را

ناقه ات تا رسید نیشابور

سجده کردند جام سلطان را

مرد سلمانی ِ شما دارد

همه ی رتبه های سلمان را

نجف و کربلای ما کردند

جنت مشهد خراسان را


به حرم پر زدم خدا را شکر

زائر مشهدم خدا را شکر


ما ندیدیم بام از این بهتر

هیچ جا احترام از این بهتر

آهوی دام ِ آهویت هستم

نیست صیاد و دام از این بهتر

از تهِ دل سلام همسایه

ای سلام اَلْسلام از این بهتر

با جُزامی ، غلام ، همسفره

من ندیدم مرام از این بهتر

برتر از حاکمی، سلیمانی ست

تو بگو که کدام از این بهتر

نوکر خانه ی تو باشم من

که نباشد مقام از این بهتر


غیر نوکر شدن چه می خواهم؟

جز کبوتر شدن چه می خواهم؟


باز دارم به سر هوای ضریح

دل من تنگ شد برای ضریح

دوست دارم رها شوم از خود

در میان سر و صدای ضریح

چقدر دل شکستگی خوب است

در حریم پر از دعای ضریح

دست هایِ پر از تمنایی

می خورد رویِ حلقه های ضریح

می شود خوبتر خدا را دید

در همان یا رضا رضای ضریح

واجب است به هر عاشق

سجده ی شکر عشق پای ضریح


حرم ثامن الحجج رفتم

میلیون مرتبه به حج رفتم


جواد پرچمی

سلام آجی عیدتون مبارک
و تبریک به همه دوستان به خصوص عمه طهورای عزیز
که آدرس خونشون رو به ما نمیدن ما اینقدر مزاحم این خونه و صاحبش نشیم
ممنون مریمی بابت این شعر

ممنونم آجی زهرای عزیزم . شعر خیلی زیبایی بود .

طهورا سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:13 ب.ظ

خب اینم تقدیم به همه

از آسمونا جبرئیل پای پیاده
سحر که میشه جلوی باب الجواد
از حوض صحن گوهر شاد تا کنار پنجره فولاد
دل من صد دفعه تو سینه زیر پای زائرات افتاد

دانیال چهارشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:12 ق.ظ http://danyal.ir

مولای من یا مولانای تو ؟!
صیاد ببین، ضامن این دل که خواهد شد ...

ضامن دلهای همه ما , مولای شما و من , مولای دلهای ما هست و خواهد بود برادر .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد